بخش ۱ - در بیهوده خندیدن
خندهٔ هرزه کار غُمر بود
خندهٔ برق را چه عُمر بود
بیخ عمرت زمانه برکنده
چون همه ابلهان تو و خنده
آنکه را لحد و حفره کنده بُوَد
مر ورا خود چه جای خنده بُوَد
مکن ای دوست در سرای عمل
عقل را خرج در غرور امل
نه چو مُردی نماند بوی و گار
پس تو انگار مُردی آن بگذار
ماه نو پرّ و بال تو برکند
پس تو بر مه مخند بر خود خند
هر شبی کان زمانه بر تو شمرد
روز از زندگانی تو ببرد
در رخ ماه نو کسی خندد
که ازو سود مزد بربندد
پس تو باری چرا نگریی خون
کت ازو جان کمست و دام افزون
غافلان خفته زیرکان نالان
خر به نالش سزاتر از پالان
عاقلان را چو روز معلوم است
که شب و روز غافلان شوم است
سال چون مرحله است و مه فرسنگ
روز و شب کام زخم و عرصهٔ تنگ
چون به منزل رسید مرد از راه
از ره رفته پس شود آگاه
باز پس خود نیاید آنچه گذشت
درج اعمار تو زمان بنوشت
با تو صد دُرج دُرّ ناسفته
خانه پر دزد و تو خوشک خفته
عمر کوته چو عمر مور و مگس
اَمَل افزون ز عمر ده کرگس
در ره دین شده قلیل عمل
بهر دنیا شده طویل اَمَل
محلی کان اجل نهد چه بُوَد
املی کان ز حل دهد چه بُوَد
که بود غافل از قضای اجل
کوته اندیشهٔ دراز امل
نخرند از برای سود و زیان
تب لرزه بنسیه کفشگران
خلقی از عمر خود شده معزول
تو بدین عمر مختصر مشغول
تو همی رنج دل به جان بخری
خشمت آید چو گویمت که خری
با قناعت کش ار کشی غم و رنج
ورنه بگذر ز عقل و عشق الفنج
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خندهٔ هرزه کار غُمر بود
خندهٔ برق را چه عُمر بود
هوش مصنوعی: خندهٔ بیمورد و غیرمفید به کار شایستهای که نیاز به تأمل و زمان دارد، شباهت ندارد. مثل اینکه بگوئیم خندهٔ زودگذر، چه عمر و دوام واقعی میتواند داشته باشد.
بیخ عمرت زمانه برکنده
چون همه ابلهان تو و خنده
هوش مصنوعی: زمانه عمر تو را به سادگی مانند بقیهی نادانها قطع کرده و تو فقط به خندیدن مشغولی.
آنکه را لحد و حفره کنده بُوَد
مر ورا خود چه جای خنده بُوَد
هوش مصنوعی: کسی که در قبرش جا دارد و در خاک دفن شده است، دیگر چه جایی برای خنده و شادی دارد؟
مکن ای دوست در سرای عمل
عقل را خرج در غرور امل
هوش مصنوعی: ای دوست، در زندگی خود عقل را برای امیدهای توخالی و بیهوده هدر نده.
نه چو مُردی نماند بوی و گار
پس تو انگار مُردی آن بگذار
هوش مصنوعی: اگر پس از مرگت هیچ نشانهای از تو باقی نماند، پس انگار که هیچگاه زنده نبودهای و بهتر است که این وضعیت را بپذیری.
ماه نو پرّ و بال تو برکند
پس تو بر مه مخند بر خود خند
هوش مصنوعی: ماه جدید از تو جدا شده و از پر و بال تو بیخبر است، پس به ماه نگران نباش و به خودت لبخند بزن.
هر شبی کان زمانه بر تو شمرد
روز از زندگانی تو ببرد
هوش مصنوعی: هر شبی که میگذرد، به نوعی از لحظات زندگیات کم میشود و زمان به تو یادآوری میکند که روزها در حال سپری شدناند.
در رخ ماه نو کسی خندد
که ازو سود مزد بربندد
هوش مصنوعی: تنها کسی که از زیبایی و حسن صورت ماه نو بهرهمند میشود، آن است که بتواند از آن فایدهای ببرد.
پس تو باری چرا نگریی خون
کت ازو جان کمست و دام افزون
هوش مصنوعی: چرا به این موضوع توجه نمیکنی که از خون خودت جان کم میشود و در عوض مشکلات و فریبها بیشتر میشود؟
غافلان خفته زیرکان نالان
خر به نالش سزاتر از پالان
هوش مصنوعی: ناخواندهها در خواب هستند، اما انسانهای باهوش در حال نگرانی و نالهاند؛ صدای نالهی خر از صدای نالهی دیگران بیشتر و واضحتر است.
عاقلان را چو روز معلوم است
که شب و روز غافلان شوم است
هوش مصنوعی: عاقلان به روشنی میدانند که شب و روز بیخبران چگونه سپری میشود.
سال چون مرحله است و مه فرسنگ
روز و شب کام زخم و عرصهٔ تنگ
هوش مصنوعی: سال مانند یک مرحله است و ماه مسافتی دور از روز و شب را طی میکند، در حالی که آدمی با زخمهایی در دل و در دنیای تنگ و محدود مواجه است.
چون به منزل رسید مرد از راه
از ره رفته پس شود آگاه
هوش مصنوعی: وقتی مرد به خانه میرسد، از تجربهای که در سفر داشته، آگاه میشود و متوجه حقایق راهی که رفته شده است.
باز پس خود نیاید آنچه گذشت
درج اعمار تو زمان بنوشت
هوش مصنوعی: زمانی که سپری شده، دیگر برنمیگردد و در واقع، این زمان است که خاطرات و تجربیات تو را ثبت میکند.
با تو صد دُرج دُرّ ناسفته
خانه پر دزد و تو خوشک خفته
هوش مصنوعی: با تو، اگر چه خانه پر از جواهر است، اما تو در آرامش خوابیدهای و هیچ دغدغهای نداری.
عمر کوته چو عمر مور و مگس
اَمَل افزون ز عمر ده کرگس
هوش مصنوعی: عمری که انسان دارد به اندازه عمر موری و مگسی است، اما آرزوها و امیدهایش بسیار بیشتر از این عمر اندک است.
در ره دین شده قلیل عمل
بهر دنیا شده طویل اَمَل
هوش مصنوعی: در مسیر دین، عمل انسان کم شده است، اما برای دنیا آرزوها و امیدها بسیار طولانی و بزرگ شدهاند.
محلی کان اجل نهد چه بُوَد
املی کان ز حل دهد چه بُوَد
هوش مصنوعی: محلی که مرگ در آنجا سراغ میآید چه اهمیتی دارد؟ و آرزوها و امیدها چه فایدهای دارند زمانی که زندگی به پایان میرسد؟
که بود غافل از قضای اجل
کوته اندیشهٔ دراز امل
هوش مصنوعی: کسی که از سرنوشت محتوم مرگ غافل است، به خاطر داشتن آرزوهای بلند و بیپایه، دچار خیالات و تصورات ناواقعی شده است.
نخرند از برای سود و زیان
تب لرزه بنسیه کفشگران
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مردم به خاطر منافع و ضرر شخصی، به دستفروشان یا کارگران کفش توجهی نمیکنند و از آنها خرید نمیکنند. به نوعی، اشاره دارد به بیتوجهی جامعه به زحمتهای مشاغل کوچک و محلی.
خلقی از عمر خود شده معزول
تو بدین عمر مختصر مشغول
هوش مصنوعی: شما بخشی از عمر خود را از دست دادهاید و در این زمان کوتاه فقط به مشغولیات خود فکر میکنید.
تو همی رنج دل به جان بخری
خشمت آید چو گویمت که خری
هوش مصنوعی: تو همواره در دل خود درد و غم را تحمل میکنی، اما وقتی به تو میگویم که این کار حماقت است، عصبانی میشوی.
با قناعت کش ار کشی غم و رنج
ورنه بگذر ز عقل و عشق الفنج
هوش مصنوعی: اگر به قناعت و سادهزیستی بسازی، از غم و رنج دور خواهی بود؛ وگرنه باید از عقل و عشق فاصله بگیری.