بخش ۱۸ - اندر صفت پرورش دل گوید
دل قوی کند ز زحمت و بیم
جز شراب مفرّح تسلیم
ایمن آنگه شوی ز محنت و تاب
که خوری شربتی ز بادهٔ ناب
تا نخوردی شراب دین مستی
چون بخوردی ز هر بلا رستی
وان مفرّح که اولیا سازند
در شفاخانهٔ رضا سازند
خورِ اینجا گِلست ازو برگرد
کانکه گِل خورد روش باشد زرد
تا بدینجا ز گِل نپرهیزی
کی ز گل سرخروی برخیزی
مرد گِلخواره را چو یاد دهد
آخرالامر جان به باد دهد
نان و جامهٔ سپید این منزل
نفزاید مگر سیاهی دل
دل کند سخت جامهٔ نرمت
خورش خوش برد ز سر شرمت
تو مشو غرّه بر نکویی پوست
که خَلقپوش مرد خُلق نکوست
ناخوشی خوب و نغز و زیبا نیست
خوی خوش با کلاه و دیبا نیست
نفس حسی به خوردن ارزانیست
غذی جان ز خوان بینانیست
غافلان فربه از بطر زانند
که غم جان و جامه کم دانند
هر دلی را که غم بُوَد مسکون
نه دلست آنکه هست خانهٔ خون
مرد نبود که گرد خود پوید
مرد راه نجات خود جوید
تا کی از کنج خانه بیرون آی
از چنین خانهای سوی صحرا
من غلام گزیده مردانم
باد دایم فدایشان جانم
بخش ۱۷ - اندر جان و دل و تن گوید: از دَرِ تن که صاحب کُلهستبخش ۱۹ - اندر صفت شب گوید: چون نهان شد ز بهر سود زمین
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل قوی کند ز زحمت و بیم
جز شراب مفرّح تسلیم
هوش مصنوعی: دل را با تحمل زحمت و نگرانی نیرومند کن، جز اینکه شادیبخش است و تسلیم را میآورد.
ایمن آنگه شوی ز محنت و تاب
که خوری شربتی ز بادهٔ ناب
هوش مصنوعی: زمانی که از رنج و سختیها در امان خواهی بود که لحظاتی را با نوشیدن بادهای خالص و لذتبخش سپری کنی.
تا نخوردی شراب دین مستی
چون بخوردی ز هر بلا رستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که شراب دین را نچشیدهای، حالتی از مستی نداری، اما وقتی آن را نوشیدی، از هر نوع بلای دیگر رهایی مییابی.
وان مفرّح که اولیا سازند
در شفاخانهٔ رضا سازند
هوش مصنوعی: آن شادیای که اولیا (خدا) به وجود میآورند، در محل شفای دلها و روحها قرار دارد.
خورِ اینجا گِلست ازو برگرد
کانکه گِل خورد روش باشد زرد
هوش مصنوعی: خورشید اینجا همچون گل است، برگرد؛ زیرا کسی که بر آن نشسته باشد، رنگش زرد خواهد شد.
تا بدینجا ز گِل نپرهیزی
کی ز گل سرخروی برخیزی
هوش مصنوعی: تا وقتی که از زحمت و مشکلات نمیگریزی، نمیتوانی به زیبایی و شکوه دست یابی.
مرد گِلخواره را چو یاد دهد
آخرالامر جان به باد دهد
هوش مصنوعی: وقتی که به کسی که در سختی و تنگنا قرار دارد، آموزش داده شود، در نهایت ممکن است جانش به خطر بیفتد.
نان و جامهٔ سپید این منزل
نفزاید مگر سیاهی دل
هوش مصنوعی: تنها نان و لباس سفید در این خانه فایدهای ندارد مگر اینکه دل سیاه باشد.
دل کند سخت جامهٔ نرمت
خورش خوش برد ز سر شرمت
هوش مصنوعی: دل از تو سخت گرفته و دلم همراه با تو، لذت شادی و خوشی را از خاطر میبرد.
تو مشو غرّه بر نکویی پوست
که خَلقپوش مرد خُلق نکوست
هوش مصنوعی: به خود نبال بر زیبایی ظاهری که در واقع، ذات و رفتار نیکوست که انسان را میسازد.
ناخوشی خوب و نغز و زیبا نیست
خوی خوش با کلاه و دیبا نیست
هوش مصنوعی: بدی و ناپسندی زیبا و خوشایند نیست، زیبایی در نیکی و رفتار خوش نه در لباس و ظاهری فریبنده است.
نفس حسی به خوردن ارزانیست
غذی جان ز خوان بینانیست
هوش مصنوعی: تنها جسم و جان انسان با خوراک دنیوی سیر نمیشوند و غذای واقعی انسان از نان روحانی و معنوی تامین میشود.
غافلان فربه از بطر زانند
که غم جان و جامه کم دانند
هوش مصنوعی: افرادی که unaware هستند و از زندگی لذت میبرند، به خاطر بیخیالی خود نسبت به مشکلات و دردهای وجودشان، به راحتی نادیده میگیرند که چه چیزهایی در زندگی واقعا اهمیت دارند.
هر دلی را که غم بُوَد مسکون
نه دلست آنکه هست خانهٔ خون
هوش مصنوعی: هر دلی که غم و اندوهی در آن باشد، دیگر دل نیست؛ بلکه مثل خانهای است پر از اشک و درد.
مرد نبود که گرد خود پوید
مرد راه نجات خود جوید
هوش مصنوعی: هیچ مردی نیست که دور خودش بچرخد، بلکه مردی که راهی برای نجات خود پیدا کند.
تا کی از کنج خانه بیرون آی
از چنین خانهای سوی صحرا
هوش مصنوعی: تا کی در گوشه خانه بمانم؟ از این خانه بیمزه خارج شده و به دشت و بیابان بروم؟
من غلام گزیده مردانم
باد دایم فدایشان جانم
هوش مصنوعی: من همیشه در خدمت مردان برجسته هستم و جانم را فدای آنها میکنم.