گنجور

بخش ۳۱ - سبب قتل امیرالمؤمنین حسن‌بن علی علیه‌السّلام

کرد خصمان برو جهان فراخ
تنگ همچون درونگه درواخ
بی‌سبب خصم قصد جانش کرد
او بدانست و زان امانش کرد
بار دیگر به قصد او برخاست
بی‌گناهی ورا بکشتن خواست
پس سیم بار عزم کرد درست
شربت زهر همچو بار نخست
راست کرد و بداد آن ناپاک
که جهان باد از چنان زن پاک
صد و هفتاد و اَند پاره جگر
به در انداخت زان لب چو شکر
جان بداد اندر آن غم و حسرت
باد بر جام خصم او لعنت
گفت با او ستوده میر حسین
آن مرا اشراف را چو زینت و زین
زهر جان مر ترا که داد بگوی
گفت غمز از حسن بود نه نکو
جدِّ من مصطفی امان زمان
پدرم مرتضی امین جهان
جدِّهٔ من خدیجه زَین زمان
مادرم فاطمه چراغ جنان
جمله بودند از خیانت و غمز
پاک و پاکیزه خاطر و دل و مغز
من هم از بطن و ظَهر ایشانم
گرچه جمع از غم پریشانم
نه کنم غمز و نه بُوَم غمّاز
خود خدا داند آخر و آغاز
هست دانا به باطن و ظاهر
چون توانا به اوّل و آخر
آنکه فرمود و آنکه داد رضا
خود جزا یابد او به روز جزا
ور مرا روز حشر ایزد بار
بدهد در جوارِ جنّت بار
نروم در بهشت جز آنگاه
که نهد در کفم کفِ بدخواه
از چه گویم به رمز وصف‌الحال
کاندرین شرح نیست جای مقال
حق بگویم من از که اندیشم
آنچه باشد یقین شده پیشم
جعدهٔ بنت اشعث آن بد زن
که ورا جام زهر داد به فن
که فرستاد مر ورا بر گوی
بر زمین زن سبوی بر لب جوی
آن که بودش که یافت این فرصت
که برو باد تا ابد لعنت
که پذیرفت ازو درم به الوف
زر و گوهر که نیست جای وقوف
لؤلؤ هند و عقدِ مروارید
که ز میراثهای هند رسید
کین نکو عقد مرا ترا دادم
به تو بخشیدم و فرستادم
گر تو این شغل را تمام کنی
خویشتن را تو نیک‌نام کنی
به پسر مر تو را دهم به زنی
مر مرا دختریّ و جان و تنی
تا بکرد آنچه کردنی بودش
لیک زان فعل بد نبُد سودش
آنچه پذرفته بود هیچ نداد
مر ورا در دهان نار نهاد
چون پدر گفت با پسر که زنت
جعده باید که هست رای زنت
گفت، آن زن که با حسن ده بار
نخورد بر روان او زنهار
به دروغی دهد سرش بر باد
از خدا و رسول نارد یاد
من برو دل بگو چگونه نهم
به زنی‌اش رضا چگونه دهم
با چو او کس چو کژ هوا باشد
با منش راستی کجا باشد
جان بیهوده کرد در سرِ کار
تا ابد ماند در جهنّم و نار
رفت و با خود ببرد بدنامی
چه بتر در جهان ز خود کامی
صدهزار آفرین بار خدا
بر حسن باد تا به روز جزا
خبرِ آن دلِ پر آذر او
نشنوی جز مه از برادر او

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد خصمان برو جهان فراخ
تنگ همچون درونگه درواخ
هوش مصنوعی: دشمنان را به سوی خود بکش و برای خود جهانی وسیع و تنگ بساز، مانند جایی که در آن امید به ورود بسیار محدود است.
بی‌سبب خصم قصد جانش کرد
او بدانست و زان امانش کرد
هوش مصنوعی: بدون دلیل، دشمن قصد جان او را کرد و او از این موضوع آگاه شد و به خاطر این آگاهی، جانش را نجات داد.
بار دیگر به قصد او برخاست
بی‌گناهی ورا بکشتن خواست
هوش مصنوعی: دوباره به خاطر او به پا خاست و بی‌گناهی را به قتل رساند.
پس سیم بار عزم کرد درست
شربت زهر همچو بار نخست
هوش مصنوعی: سیم عزم خود را محکم کرد و تصمیم گرفت که مانند بار اول، دوباره شربت زهر را بیاورد.
راست کرد و بداد آن ناپاک
که جهان باد از چنان زن پاک
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت و به آن زن ناپاک داد، زیرا نمی‌خواست دنیا به خاطر وجود چنین زنی خراب شود.
صد و هفتاد و اَند پاره جگر
به در انداخت زان لب چو شکر
هوش مصنوعی: در این بیت بیان می‌شود که انسان به دلیل زیبایی و شیرینی کلام و رفتار کسی، دلش را به خطر می‌اندازد و از آنچه برایش عزیز است، گذشت می‌کند. این تصاویر از لبان شیرین و دل‌نشینی شکل می‌گیرد که انسان را به فداکاری وادار می‌کند.
جان بداد اندر آن غم و حسرت
باد بر جام خصم او لعنت
هوش مصنوعی: او جانش را به خاطر آن غم و حسرت فدای کرد و بر دشمنش لعنت می‌فرستد.
گفت با او ستوده میر حسین
آن مرا اشراف را چو زینت و زین
هوش مصنوعی: میر حسین در اینجا می‌گوید که اشراف و افراد محترم مانند زینت و جلوه‌ای هستند که به او افزوده می‌شوند. به عبارتی دیگر، او اشاره دارد به اینکه وجود اشراف و افراد با مقام، همانند زینت و زیبایی به او اعتبار و ارزش می‌بخشند.
زهر جان مر ترا که داد بگوی
گفت غمز از حسن بود نه نکو
هوش مصنوعی: زندگی تو خوبی‌هایی دارد که گاهی ممکن است تلخی‌هایی را هم به همراه داشته باشد، اما این تلخی‌ها از زیبایی‌های تو نشأت می‌گیرد و به خودی خود بد نیستند.
جدِّ من مصطفی امان زمان
پدرم مرتضی امین جهان
هوش مصنوعی: اجداد من محمد، نگهبان زمان هستند و پدرم علی، امانتدار جهان است.
جدِّهٔ من خدیجه زَین زمان
مادرم فاطمه چراغ جنان
هوش مصنوعی: جدّهٔ من خدیجه، زینت زمان، و مادرم فاطمه، روشنی بهشت هستند.
جمله بودند از خیانت و غمز
پاک و پاکیزه خاطر و دل و مغز
هوش مصنوعی: تمام آن‌ها با دل و روحی پاک و بی‌دغدغه از خیانت و حسد دور بودند.
من هم از بطن و ظَهر ایشانم
گرچه جمع از غم پریشانم
هوش مصنوعی: من نیز از درون و بیرون آنان هستم، هرچند که از غم واندوه، درهم و برهم شده‌ام.
نه کنم غمز و نه بُوَم غمّاز
خود خدا داند آخر و آغاز
هوش مصنوعی: من به کسی اشاره نمی‌کنم و نه کسی را دلسرد می‌کنم، زیرا تنها خداوند است که آغاز و پایان همه چیز را می‌داند.
هست دانا به باطن و ظاهر
چون توانا به اوّل و آخر
هوش مصنوعی: کسی که به عمق و حقیقت مسائل آگاه است، مانند کسی است که به آغاز و پایان هر چیزی تسلط دارد.
آنکه فرمود و آنکه داد رضا
خود جزا یابد او به روز جزا
هوش مصنوعی: کسی که سخن گفت و کسی که در دل راضی بود، در روز حساب و جزا پاداش خود را خواهد گرفت.
ور مرا روز حشر ایزد بار
بدهد در جوارِ جنّت بار
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت خداوند به من نعمتی عطا کند و در کنار بهشت قرارم دهد،
نروم در بهشت جز آنگاه
که نهد در کفم کفِ بدخواه
هوش مصنوعی: من به بهشت نخواهم رفت مگر زمانی که در دست من، گوسفند بدخواه نگذاری.
از چه گویم به رمز وصف‌الحال
کاندرین شرح نیست جای مقال
هوش مصنوعی: نمی‌دانم از چه باید بگویم، چون وضعیت من به گونه‌ای است که نمی‌توانم به سادگی آن را توصیف کنم.
حق بگویم من از که اندیشم
آنچه باشد یقین شده پیشم
هوش مصنوعی: من راستش را بگویم، به خاطر چه کسی فکر می‌کنم و آنچه را که باور دارم، به یقین در ذهنم شکل گرفته است.
جعدهٔ بنت اشعث آن بد زن
که ورا جام زهر داد به فن
هوش مصنوعی: دختر اشعث، زنی بدذات است که به او جام زهر دادند و او به راحتی آن را قبول کرد.
که فرستاد مر ورا بر گوی
بر زمین زن سبوی بر لب جوی
هوش مصنوعی: او را به سوی گوی فرستاد تا بر زمین بیفکند و سبویی را بر لبه جوی قرار دهد.
آن که بودش که یافت این فرصت
که برو باد تا ابد لعنت
هوش مصنوعی: کسی که این فرصت را داشت که به تو پوزخند بزند و تو را در معرض باد قرار دهد، برای همیشه نفرین شده است.
که پذیرفت ازو درم به الوف
زر و گوهر که نیست جای وقوف
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که چون او (مقصود) به کسی یا چیزی اعتماد کرده و از او درم و ثروت فراوانی دریافت کرده است، دیگر جایی برای توقف و نگرانی باقی نمی‌ماند و خیال او آسوده است. در واقع، اعتماد به این ثروت احساس آرامش و عدم تردید به وجود می‌آورد.
لؤلؤ هند و عقدِ مروارید
که ز میراثهای هند رسید
هوش مصنوعی: گوهرهای هندی و گردنبند مروارید که از میراث‌های هند منتقل شده است.
کین نکو عقد مرا ترا دادم
به تو بخشیدم و فرستادم
هوش مصنوعی: من این پیوند نیکو را به تو بخشیدم و به تو تقدیم کردم.
گر تو این شغل را تمام کنی
خویشتن را تو نیک‌نام کنی
هوش مصنوعی: اگر تو این کار را به درستی انجام دهی، باعث می‌شوی که نام و اعتبار خوبی از خود به جای بگذاری.
به پسر مر تو را دهم به زنی
مر مرا دختریّ و جان و تنی
هوش مصنوعی: من دخترم را به تو می‌سپارم تا همسر تو شود و تو نیز پسر خود را به من می‌دهی تا همسر دخترم شود. این پیوند به نوعی دو خانواده را به هم نزدیک می‌کند.
تا بکرد آنچه کردنی بودش
لیک زان فعل بد نبُد سودش
هوش مصنوعی: او هر کاری که باید انجام می‌داد را انجام داد، اما از آن عمل ناپسند سودی به دست نیاورد.
آنچه پذرفته بود هیچ نداد
مر ورا در دهان نار نهاد
هوش مصنوعی: او چیزی را که قبول کرده بود، هیچ کمکی به او نکرد و فقط درد و عذاب را به او تحمیل کرد.
چون پدر گفت با پسر که زنت
جعده باید که هست رای زنت
هوش مصنوعی: پدر به پسرش می‌گوید که همسرت باید زنی زیبا و باهوش باشد، زیرا زیبایی و هوش همسر از ویژگی‌های مهمی است که باید در نظر گرفته شود.
گفت، آن زن که با حسن ده بار
نخورد بر روان او زنهار
هوش مصنوعی: او گفت، آن زن که با زیبایی‌اش ده بار به دل نمی‌نشیند، بر روح او بپرهیزید.
به دروغی دهد سرش بر باد
از خدا و رسول نارد یاد
هوش مصنوعی: کسی که به دروغ سخن می‌گوید و به خاطر این دروغ، خود را به خطر می‌اندازد، باید از خدا و پیامبرش درس عبرت بگیرد و به یاد داشته باشد.
من برو دل بگو چگونه نهم
به زنی‌اش رضا چگونه دهم
هوش مصنوعی: برو و به دل بگو که چگونه می‌توانم او را راضی کنم و رضایتش را جلب کنم.
با چو او کس چو کژ هوا باشد
با منش راستی کجا باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند او (که دارای نیّت و کارهای نامناسب است) وجود داشته باشد، چطور می‌توان انتظار داشت که در کنار او صداقت و راست‌گویی وجود داشته باشد؟
جان بیهوده کرد در سرِ کار
تا ابد ماند در جهنّم و نار
هوش مصنوعی: جوانی که بی‌هدف و بی‌فایده وقتش را صرف کارهای ناتمامی کند، همیشه در عذاب و ناراحتی باقی خواهد ماند.
رفت و با خود ببرد بدنامی
چه بتر در جهان ز خود کامی
هوش مصنوعی: او رفت و بدنامی را با خود برد؛ چه بدتر از آن که در این دنیا به خوشی خود فکر کنیم.
صدهزار آفرین بار خدا
بر حسن باد تا به روز جزا
هوش مصنوعی: خدا را سپاس که حسن در روز جزا مورد تحسین و ستایش قرار بگیرد.
خبرِ آن دلِ پر آذر او
نشنوی جز مه از برادر او
هوش مصنوعی: فقط مه می‌تواند خبر دلِ شعله‌ور او را به تو برساند، نه برادرش.