بخش ۴۱ - حکایت
در مناجات پیر شبلی گفت
که برون آی از حدیث نهفت
گفت گر زانکه نبوَدم دوری
بدهدم در حدیث دستوری
لمنالملک گوید او به صواب
بدهم مر ورا به صدق جواب
گویم الیوم مملکت آنراست
که ز دی و پریر میآراست
یوم و غد ملکت ای به ما بر چیر
هست آنرا که بود دی و پریر
تیغ قهر تو سرافرازان را
سر برد پس به سر دهد جان را
نوش دان بهر سود و سودا را
حربهٔ آفتاب حربا را
هرچه جز حق چو زان گرفتی خشم
جبرئیلت نیاید اندر چشم
زانکه از حرف لا همی به آله
کس نداند که چند باشد راه
راه تا با خودی هزاران سال
بروی روز و شب یمین و شمال
پس به آخر چو چشم باز کنی
کار بر خویشتن دراز کنی
خویشتن بینی از نهاد و قیاس
گرد خود گشته همچو گاو خراس
بیخود از هیچ آیی اندر کار
یابی اندر دو دم بدین در بار
زین مسافت دو دست عقل تهیست
وان مسافت خدای داند چیست
ای سکندر در این ره آفات
همچو خضر نبی درین ظلمات
زیر پای آر گوهر کانت
تا به دست آید آب حیوانت
با دل و جان نباشدت یزدان
هر دو نبود ترا هم این و هم آن
نفس را سال و ماه کوفته دار
مرده انگارش و به جا بگذار
چو تو فارغ شدی ز نفس لئیم
برسیدی به خلد و ناز و نعیم
بیم و امید را به جای بمان
چه کنی ننگ مالک و رضوان
نیست را مسجد و کنشت یکیست
سایه را دوزخ و بهشت یکیست
پیش آنکس که عشق رهبر اوست
فر و دین هر دو پردهٔ در اوست
هستی دوست پیش دیدهٔ دوست
پردهٔ بارگاه اویی اوست
بخش ۴۰ - التمثیل لابن الغافل والاب العاقل: به پسر شیخ گوکانی گفتبخش ۴۲ - فیالتوکّل: پی منه با نفاق بر درگاه
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در مناجات پیر شبلی گفت
که برون آی از حدیث نهفت
هوش مصنوعی: در دعا و راز و نیاز شبلی، دعا کرد که از سخنان پنهانی خود خارج شود و آشکارا با دیگران سخن بگوید.
گفت گر زانکه نبوَدم دوری
بدهدم در حدیث دستوری
هوش مصنوعی: گفت اگر من از تو دور بودم و با تو نبودم، باید در مورد من صحبت میکردی.
لمنالملک گوید او به صواب
بدهم مر ورا به صدق جواب
هوش مصنوعی: او میگوید که اگر سلطنت به من اجازه دهد، با صداقت و درستگویی به او پاسخ خواهم داد.
گویم الیوم مملکت آنراست
که ز دی و پریر میآراست
هوش مصنوعی: امروز میتوانم بگویم که این سرزمین متعلق به کسی است که آن را با زیبایی از گذشته و افسانهها تزئین کرده است.
یوم و غد ملکت ای به ما بر چیر
هست آنرا که بود دی و پریر
هوش مصنوعی: روزی و فردا در اختیار توست، پس بر آنچه دیروز و پریروز بود، تسلط داشته باش.
تیغ قهر تو سرافرازان را
سر برد پس به سر دهد جان را
هوش مصنوعی: تیغ خشم تو باعث شکست سرافرازان میشود و در انتها، جان خود را به آنها میدهی.
نوش دان بهر سود و سودا را
حربهٔ آفتاب حربا را
هوش مصنوعی: نوشیدن شربت برای کسب منفعت و تجارت، مانند سلاحی است که در برابر آفتاب به کار میرود.
هرچه جز حق چو زان گرفتی خشم
جبرئیلت نیاید اندر چشم
هوش مصنوعی: اگر به جز حقیقت چیز دیگری را پذیرا شوی، خشم فرشتۀ وحی به سمت تو نخواهد آمد و تو از آن بیبهره خواهی ماند.
زانکه از حرف لا همی به آله
کس نداند که چند باشد راه
هوش مصنوعی: از آنجا که هیچکس نمیداند که با حرف "لا" چه مسیری را باید طی کند، راهی برای فهمیدن آن وجود ندارد.
راه تا با خودی هزاران سال
بروی روز و شب یمین و شمال
هوش مصنوعی: بسیار سفر کن و جستجو کن، حتی اگر این سفر به درازای هزاران سال طول بکشد و شب و روز را در تلاش و حرکت سپری کنی.
پس به آخر چو چشم باز کنی
کار بر خویشتن دراز کنی
هوش مصنوعی: وقتی که به پایان کار میرسی و چشمات را باز میکنی، متوجه میشوی که باید به خودت اهمیت بدهی و برای آیندهات تلاش کنی.
خویشتن بینی از نهاد و قیاس
گرد خود گشته همچو گاو خراس
هوش مصنوعی: خود را بر اساس طبیعت و خصوصیات درونیات بشناس و خود را با دیگران مقایسه نکن، زیرا این کار میتواند تو را به اشتباه بیندازد و به حالت غرور و خودخواهی برساند، مانند گاوی که فقط به خودش و محیطش مینگرد.
بیخود از هیچ آیی اندر کار
یابی اندر دو دم بدین در بار
هوش مصنوعی: به طور تصادفی و بدون توجه به هیچ دلیل یا نشانهای، در یک کار مشغول خواهی شد و خیلی زود به نتیجه خواهی رسید.
زین مسافت دو دست عقل تهیست
وان مسافت خدای داند چیست
هوش مصنوعی: این مسیر طولانی فراتر از درک انسانی است و فقط خداوند است که از آن آگاه است.
ای سکندر در این ره آفات
همچو خضر نبی درین ظلمات
هوش مصنوعی: ای سکندر، در این مسیر خطرات زیادی وجود دارد، مانند خضر نبی که در این تاریکیها راهنمایی میکند.
زیر پای آر گوهر کانت
تا به دست آید آب حیوانت
هوش مصنوعی: زیر پایت گوهر باارزشی وجود دارد که باید برای دستیابی به جاودانگی و حیات ابدی، آن را بشناسی و از آن بهرهبرداری کرده و به دست آوری.
با دل و جان نباشدت یزدان
هر دو نبود ترا هم این و هم آن
هوش مصنوعی: اگر با دل و جان به خداوند ایمان داشته باشی، نمیتوانی هم از او درخواست چیزهایی کنی که با خواستههای واقعیات در تضاد باشد. یعنی نمیتوانی هم به زندگی دنیوی بچسبی و هم به تقرب به خداوند.
نفس را سال و ماه کوفته دار
مرده انگارش و به جا بگذار
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر و زمان را از یاد ببر، فقط با آرامش و به دور از هر گونه نگرانی، زندگی کن و به کارهای ضروری رسیدگی کن.
چو تو فارغ شدی ز نفس لئیم
برسیدی به خلد و ناز و نعیم
هوش مصنوعی: وقتی که از شر نفس پست و بیاهمیت خود رها شوی، به بهشت و نعمتها و راحتیها خواهی رسید.
بیم و امید را به جای بمان
چه کنی ننگ مالک و رضوان
هوش مصنوعی: ترس و امید را بیدلیل در دل نگهدار چه کار میکنی با ننگ مالک و رضوان؟
نیست را مسجد و کنشت یکیست
سایه را دوزخ و بهشت یکیست
هوش مصنوعی: مسجد و کلیسا فرقی ندارند و در اصل یکسان هستند؛ سایهای که به وجود میآورند نیز مانند جهنم و بهشت است و در واقع تفاوتی میان آنها نیست.
پیش آنکس که عشق رهبر اوست
فر و دین هر دو پردهٔ در اوست
هوش مصنوعی: در مقابل کسی که عشق راهنمای اوست، هم مقام و اعتبار و هم دین و مذهب او در نهایت به دور و پنهان است.
هستی دوست پیش دیدهٔ دوست
پردهٔ بارگاه اویی اوست
هوش مصنوعی: وجود دوست مانند پردهای است که در برابر چشمان دوست قرار دارد و این پرده نمایانگر جایگاه والای اوست.