بخش ۱۰ - فی الحفظ و المراقبة
هرکه را عون حق حصار شود
عنکبوتیش پردهدار شود
سوسماری ثنای او گوید
اژدهائی رضای او جوید
نعل او فرق عرش را ساید
لعل او زیب فرش را شاید
زهر در کام او شکر گردد
سنگ در دست او گهر گردد
هرکه او سر برین ستانه نهد
پای بر تارک زمانه نهد
عقل درمانده را بدین درخواند
زانکه درماند هرکه زین درماند
ترسم از جاهلی و نادانی
ناگهان بر صراط درمانی
جاهلی مر ترا به نار دهد
تا ترا کوک و کوکنار دهد
لقمه دیدی که مرد میخاید
گندمی زان میان برون آید
بوده پیش جراد و مرغ و ستور
دیده تاب خراس و تف تنور
داشته زیر آسیای تو پای
که نگه داشتش خدای خدای
از پیِ حفظ مال و نفس و نفس
او ترا بس تو کردهای زو بس
من بگویم ترا به عقل و به هوش
گر ببندی تو پند من در گوش
سگ و زنجیر چون به دست آری
آهوی دشت را شکست آری
پس بدین اعتقاد و این اخلاص
از برای معاش و کسب خلاص
اعتماد تو بر سگ و زنجیر
بیش بینم که بر سمیع و بصیر
نور ایمانت را در این بنیاد
آهنی و سگی به غارت داد
بخش ۹ - فصل اندر درجات: جانت را دوزخ آشیانه مکنبخش ۱۱ - التمثیل فی قوم یؤتون الزکوة: راد مردی کریم پیش پسر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.