شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح جمال المعاشرین قوال
ای جمال معاشران چونست
آن دو حمال گام گستر تو
چند با اشک و رشک خواهد بود
عرش و فرش از لحاف و بستر تو
چند بی سرمه سای خواهد بود
بر فلک همنشین اختر تو
چند بیبوسه جای خواهد بود
بر زمین شاهراه کشور تو
فاقه تا کی کشد ز پیس دماغ
بی کمال خوی معنبر تو
تشنه تا کی بود خلیفهٔ دل
بی جمال رخ منور تو
چشم را نیست رتبتی بر جسم
بی رخ خوب روح پرور تو
گوش را نیست منتی بر هوش
بی زبان خوش سخنور تو
ای چو عیسی همیشه روحالقدس
ناصر و همنشین و یاور تو
تو همیشه میان گلشکری
زان دل تو قویست در بر تو
گلشکر کی کم آیدت چو بود
خلق و لفظ تو گل به شکر تو
درد با پای تو ندارد پای
ز آنکه او هست مرکب سر تو
زهره دارد حوادث طبعی
که بگردد به گرد لشکر تو
خاک پای تو نزد دشمن و دوست
قدر دارد بسان افسر تو
تو بپر میپری به سوی فلک
زان که عرشیست اصل گوهر تو
پس اگر گه گهی به درد آید
پای در پای بر جهان بر تو
آن نه از درد نقرسست که نیست
پای را درد عبرت از پر تو
تن آلوده گر ز نااهلی
دور ماند از جمال و منظر تو
هست جان بر امید آب حیات
خاکروب ستانهٔ در تو
مرکب از لشکری یکی باشد
خاصه ترکیب هم ز جوهر تو
تن اگر چون فنا نباشد و نیست
پیش صدر بهشت پیکر تو
شکر حق را که پیش خدمت تست
چون بقا عقل و جان و چاکر تو
گر بر تو نیامدم شاید
که گرانم چو بخشش زر تو
تو خود از درد پای رنجوری
من چه درد سر آورم بر تو
من ز تشویر دفتر از تقصیر
زرد بودم چو کلک لاغر تو
دفترت باز تو فرستادم
هم به دست علی برادر تو
دف تر بود دفترت بر من
بی زبان کس سخنور تو
که سیه روی باد هر که بود
بیتو خوش روی همچو دفتر تو
شمارهٔ ۱۵۳: ای خرد را جمال و جان را زینشمارهٔ ۱۵۵ - در مدح بهرامشاه: خواجه سلام علیک کو لب چون نوش او
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای جمال معاشران چونست
آن دو حمال گام گستر تو
هوش مصنوعی: ای زیبایی دوستان، چگونه است آن دو باربر که گامهای تو را به دوش میکشند؟
چند با اشک و رشک خواهد بود
عرش و فرش از لحاف و بستر تو
هوش مصنوعی: برای چه مدت میتوان با حسادت و اشک، آسمان و زمین را به خاطر تخت و بستر تو درهم آمیخت؟
چند بی سرمه سای خواهد بود
بر فلک همنشین اختر تو
هوش مصنوعی: چند ستاره بینصیب خواهد بود که در آسمان، همنشین اختر تو نشوند؟
چند بیبوسه جای خواهد بود
بر زمین شاهراه کشور تو
هوش مصنوعی: چندین جای بدون بوسه در مسیر اصلی وطن تو باقی خواهد ماند.
فاقه تا کی کشد ز پیس دماغ
بی کمال خوی معنبر تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا چه زمانی میتوان با نادانی و کمکمالی زندگی کرد و از زیر سایه مشکلات و ناپختگیها فرار کرد؟ در واقع، اشاره به نیاز به رشد و کمال دارد.
تشنه تا کی بود خلیفهٔ دل
بی جمال رخ منور تو
هوش مصنوعی: خلیفهٔ دل تا کی میتواند بیحضور و زیبایی چهرهٔ درخشان تو بیتابی کند؟
چشم را نیست رتبتی بر جسم
بی رخ خوب روح پرور تو
هوش مصنوعی: چشم نمیتواند به چیزی اهمیت بدهد که بدون چهرهی زیبای تو باشد، زیرا تو روح و جان را nourish میکنی و جان را پرورش میدهی.
گوش را نیست منتی بر هوش
بی زبان خوش سخنور تو
هوش مصنوعی: گوش به سخن کسانی که بیزبان و با استعدادند، نیازی به دلسوزی و ناز و کرشمه ندارد.
ای چو عیسی همیشه روحالقدس
ناصر و همنشین و یاور تو
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند عیسی همیشه روحالقدس پشتیبان و همراه تو است.
تو همیشه میان گلشکری
زان دل تو قویست در بر تو
هوش مصنوعی: تو همیشه در بین گلها و زیباییها هستی، اما دلت آنقدر قوی است که با وجود همه این زیباییها، در کنار تو قرار میگیرد.
گلشکر کی کم آیدت چو بود
خلق و لفظ تو گل به شکر تو
هوش مصنوعی: وقتی خلق و واژههایت همچون گل و شیرینی هستند، چگونه میتوانی از کمبود زیبایی رنج ببری؟
درد با پای تو ندارد پای
ز آنکه او هست مرکب سر تو
هوش مصنوعی: درد به خاطر تو هیچ اهمیتی ندارد، چون تو خود وسیلهای برای رسیدن به اوج و هدف من هستی.
زهره دارد حوادث طبعی
که بگردد به گرد لشکر تو
هوش مصنوعی: زهره به حوادث طبیعی تاب میآورد و به دور لشکر تو میچرخد.
خاک پای تو نزد دشمن و دوست
قدر دارد بسان افسر تو
هوش مصنوعی: خاک پای تو، چه برای دشمن و چه برای دوستانت، ارزش و احترامی دارد مانند ارجمندی افسر تو.
تو بپر میپری به سوی فلک
زان که عرشیست اصل گوهر تو
هوش مصنوعی: تو پرواز کن و به آسمان برو، زیرا اصل وجود تو همانند گوهر، عرش و مقام بلندی دارد.
پس اگر گه گهی به درد آید
پای در پای بر جهان بر تو
هوش مصنوعی: اگر گاهی به درد و مشکل بر بخوری، در کنار تو هستم و از تو حمایت میکنم.
آن نه از درد نقرسست که نیست
پای را درد عبرت از پر تو
هوش مصنوعی: اینکه پای او درد میکند به خاطر نقرس نیست، بلکه این درد نشانهای است از عبرت و آگاهیای که از وجود تو به او میرسد.
تن آلوده گر ز نااهلی
دور ماند از جمال و منظر تو
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر نادانی و بی توجهی خود، روح و جسمش را آلوده کند، از زیبایی و جلوه تو دور خواهد ماند.
هست جان بر امید آب حیات
خاکروب ستانهٔ در تو
هوش مصنوعی: جانی که در انتظار آب حیات است، در خاک نشسته و به تو امید بسته است.
مرکب از لشکری یکی باشد
خاصه ترکیب هم ز جوهر تو
هوش مصنوعی: تو مانند یک لشکر هستی که از اجزای مختلف تشکیل شدهاست، اما این ترکیب به خاطر ذات و ماهیت توست.
تن اگر چون فنا نباشد و نیست
پیش صدر بهشت پیکر تو
هوش مصنوعی: اگر وجود جسمانی تو مثل فانی بودن زندگی نباشد، پس پیش روی تخت بهشت دیگر چه ارزشی دارد.
شکر حق را که پیش خدمت تست
چون بقا عقل و جان و چاکر تو
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خداوند که او به عنوان خدمتگزار تو حاضر است، زیرا همانگونه که عقل و جان ما به یکدیگر پیوستهاند، ما نیز به تو وابستهایم.
گر بر تو نیامدم شاید
که گرانم چو بخشش زر تو
هوش مصنوعی: اگر به سراغ تو نیامدم، شاید به خاطر این است که برای تو سنگین هستم، مثل بخششی که طلا به همراه دارد.
تو خود از درد پای رنجوری
من چه درد سر آورم بر تو
هوش مصنوعی: من برای تو چه دردسری به وجود آورم وقتی خودت از رنج و دردم آگاه هستی؟
من ز تشویر دفتر از تقصیر
زرد بودم چو کلک لاغر تو
هوش مصنوعی: من به خاطر تأثیری که بر روی کلمات و نوشتهها داشتم، خود را زیانکار و ناتوان حس میکنم، مثل قلمی که ضعیف و نازک است.
دفترت باز تو فرستادم
هم به دست علی برادر تو
هوش مصنوعی: من دفترت را برایت فرستادم و آن را به دست علی، برادر تو، دادم.
دف تر بود دفترت بر من
بی زبان کس سخنور تو
هوش مصنوعی: دف تو به قدری زیبا و شیرین است که بر من بیزبان، اثری از سخنوری تو باقی میگذارد.
که سیه روی باد هر که بود
بیتو خوش روی همچو دفتر تو
هوش مصنوعی: هر که بدون تو باشد، هرچقدر هم که چهرهاش زیبا باشد، سیاهچهره است. اما تو همانند دفتری روشن و زیبا هستی.
حاشیه ها
1403/02/13 11:05
فرهود
حوادثطبع به نظر میرسد به معنی آدم ماجراجو باشد.
مولانا این بیت را در یک غزل استفاده کرده است.