گنجور

شمارهٔ ۱۳۳

دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابنده‌تر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بی‌نظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
کندی بر من بیچاره دل خویش رحیم
رفتم و چشمگکی کردم و شد بر سر کار
کودکک جلد بد و زیرک و دانا و فهیم
گفتم او را ز کجایی و بگو نام تو چیست
گفت از بلخم و نامست مرا قلب کریم
گفتم: ای جان پدر آیی مهمان پدر؟
گفت: چون نایم و رفتیم همی تا سوی تیم
هر دو در حجره شدیم آنگه و در کرده فراز
خوب شد آنهمه دشوار و شدم کار سلیم
دست شادی و طرب کردن و می خوردن برد
او چنان میر و منش راست بمانند ندیم
چون بشد مست و ز باده سر او گشت گران
کرد وسواس مرا در دل شیطان رجیم
گفتم او را که: سه بوسه دهی ای جان پدر
گفت: خواهی شش بگشای در کیسهٔ سیم
ده درم داشتم از گاه پدر مانده درست
کردم آن ده درم خویش بدان مه تسلیم
بند شلوارش بگشاده نگه کردم من
جفته‌ای دیدم آراسته با هر چه نعیم
سینه بر خاک نهاد آن بت باریک میان
تا به ماهی برسید از بر سیمینش نسیم
شکم و نافش چون قافله پرتو و پنیر
و آن سرین گاهش همچون شکم ماهی شیم
گنبدی از بر چون نقره برآورده سفید
کرده آن نقرهٔ سیمینش به الماس دو نیم
پاره‌ای بردم از این روغن ابلیس به کار
الف خویش نهان کردم در حلقهٔ میم
او به زیر من چون کبک که در چنگل باز
من بر آن گنبد او راست چو بر طور کلیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابنده‌تر از در یتیم
هوش مصنوعی: در آن روزی که از صرافان گذر می‌کردم، پسری را در دَرِ تیم (محل نگهداری یتیمان) دیدم که نورانی‌تر و درخشان‌تر از خود در یتیم بود.
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بی‌نظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیتی خاص اشاره دارد. شاعر از چشمان سیاه و جذاب یک معشوق سخن می‌گوید که مانند ماهی است که در زیبایی و ویژگی‌هایش همتایی ندارد و در هیچ جای جهان مشابهی برای او وجود ندارد. این توصیف نشان‌دهنده‌ی شدت شیفتگی و شگفتی شاعر نسبت به زیبایی معشوقش است.
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
کندی بر من بیچاره دل خویش رحیم
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم ای کاش این معشوق نازک‌خوی بر من، که بیچاره‌ام، رحم کند.
رفتم و چشمگکی کردم و شد بر سر کار
کودکک جلد بد و زیرک و دانا و فهیم
هوش مصنوعی: رفتم و نگاهی به بچه زدم و او که باهوش و زیرک بود، به سرعت متوجه شد و فعالانه به کارش ادامه داد.
گفتم او را ز کجایی و بگو نام تو چیست
گفت از بلخم و نامست مرا قلب کریم
هوش مصنوعی: سوالی کردم از او که اهل کجا هستی و نامت چیست. او پاسخ داد که اهل بلخ است و نامش را قلب کریم معرفی کرد.
گفتم: ای جان پدر آیی مهمان پدر؟
گفت: چون نایم و رفتیم همی تا سوی تیم
هوش مصنوعی: گفتم: ای جان! آیا به دیدن پدر می‌آیی؟ گفت: وقتی که من به مانند نای هستم و راه می‌رویم به سوی تیم.
هر دو در حجره شدیم آنگه و در کرده فراز
خوب شد آنهمه دشوار و شدم کار سلیم
هوش مصنوعی: ما هر دو در اتاقی دربسته قرار گرفتیم و با بالا رفتن در، همه چیز خوب شد. تمام مشکلات و دشواری‌ها برطرف شد و من به آرامش رسیدم.
دست شادی و طرب کردن و می خوردن برد
او چنان میر و منش راست بمانند ندیم
هوش مصنوعی: شخصی با دستی که در حال شادی و نوشیدن است، به گونه‌ای رفتار می‌کند که همچون یک میران و بزرگوار باقی می‌ماند و با دوستان و همراهان خود نیز خوش‌گذران است.
چون بشد مست و ز باده سر او گشت گران
کرد وسواس مرا در دل شیطان رجیم
هوش مصنوعی: وقتی که او از نوشیدنی مست شد و سرش سنگین گشت، وسوسه‌های شیطانی در دل من شروع به فعالیت کرد.
گفتم او را که: سه بوسه دهی ای جان پدر
گفت: خواهی شش بگشای در کیسهٔ سیم
هوش مصنوعی: من به او گفتم: ای عزیز، اگر سه بوسه به من بدهی، او در پاسخ گفت: اگر می‌خواهی، شش بوسه بگیر و در کیسهٔ نقره‌ام را باز کن.
ده درم داشتم از گاه پدر مانده درست
کردم آن ده درم خویش بدان مه تسلیم
هوش مصنوعی: من از پدری که درگذشته، ده درم (واحد پولی) به یادگار دارم و آن را با دقت و تلاش به دست آورده‌ام و به آن مهربان تسلیم می‌شوم.
بند شلوارش بگشاده نگه کردم من
جفته‌ای دیدم آراسته با هر چه نعیم
هوش مصنوعی: در حین اینکه بند شلوارم را باز کردم، نگاهی به جفتی داشتم که با زیبایی و زینت تمام آراسته شده بود.
سینه بر خاک نهاد آن بت باریک میان
تا به ماهی برسید از بر سیمینش نسیم
هوش مصنوعی: او با دلی پر از محبت، سرش را بر زمین گذاشت تا بوسیله بادی خنک از جانب معشوقش به ماهی برسد.
شکم و نافش چون قافله پرتو و پنیر
و آن سرین گاهش همچون شکم ماهی شیم
هوش مصنوعی: شکم و ناف او مثل کاروانی پر از نور و پنیر است و آن قسمت پایینش مانند شکم یک ماهی به نظر می‌رسد.
گنبدی از بر چون نقره برآورده سفید
کرده آن نقرهٔ سیمینش به الماس دو نیم
هوش مصنوعی: سقفی به رنگ نقره‌ای که بر افراشته شده و زیبایی آن به قدری زیاد است که گویا نقره‌ای درخشان را به دو نیم تقسیم کرده‌اند و به شکل الماس درآورده‌اند.
پاره‌ای بردم از این روغن ابلیس به کار
الف خویش نهان کردم در حلقهٔ میم
هوش مصنوعی: من مقداری از این روغن خبیث به کار خودم بردم و آن را در درون حرف م پنهان کردم.
او به زیر من چون کبک که در چنگل باز
من بر آن گنبد او راست چو بر طور کلیم
هوش مصنوعی: او به زیر من مانند کبکی که در چنگل است، و من بر آن گنبد مانند کوهی که حضرت موسی بر آن بود ایستاده‌ام.

حاشیه ها

1397/02/13 18:05
منصور قربانی

واقعا متاسف برای ادبیات ایران

1397/02/13 20:05

من بر آن گنبد او راست، چو بر طور کلیم!!

1399/03/11 17:06
علی

واقعا ما به همچین افراد لجنی افتخار میکنیم؟؟!!

1399/03/12 00:06
nabavar

گرامی علی
سنایی تنها نیست
بی شمارند درین مهلکه غرقابِ لجن
وَ چه خوشحال به نشخوار پلیدی و عَفَن

1399/04/01 18:07
سینا

بهترین و زیباترین شعر ممکن بود پس خواهشا اگ سابقه این اتفاقا داشتید و اکنون در عذابش هستید به سنایی نتازید..این شعرا فقط اهل دلا میفهمن!

1401/09/03 00:12
سجاد م

آقا اینارو نسبت دادن به این ها مگه میشه مگه داریم...آخه سنایی! !!

1403/03/14 15:06
فردین کریمی

متاسفانه بعضی از دوستان وقتی شعری با مضمون هزل می بینند به شاعر بیچاره می تازند  که این دیگه چی بوده یا ... باید یادآوری کنم که ایشون مانند هر شخص دیگری هم جنبه روحانی و معنوی و هم وجه حیوانی و شهوانی داشته و هر چند به شخصه با این نوع بیان شاعری مانند سنایی موافق نیستم اما نمیشه یک شاعر گرانقدر رو به خاطر چند ده بیت هزل و مستهجن کلا زیر سوال برد

1403/10/05 00:01
محمد نصیری

با سلام.

زمانی که تعدادی کم سواد بیان و نقد کنن شعری رو شاهد اینطور کامنت ها هستیم.

به صورت خلاصه و خیلی خلاصه دو بخش داره زندگی سنایی. قبل از بعد عرفانی و بعد از اون. سنایی در ابتدا شاعر امیر و ساقی بوده. در جایی درگیر تفکراتی میشه و متحول میشه و میرسه به " لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید. مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی".

اما اونچیزی که مهم هست این هست که کسی رو بت نکنیم که بعدا اون بت نخواد شکسته بشه... .

همه آدمیم و درگیر اشتباهاتی و پشیمونی از اون اشتباهات... .

1403/12/27 20:02
حسین عبداله

جدا از آنکه در میان بزرگان ادب فارسی اشعاری سخیف مثل این بسیار دیده می شود ، سپردن تحلیل شعر به هوش مصنوعی مسخره است درهمین چند بیت میتوان ده تا عیب از تحلیل ماشینی هوش مصنوعی دید 

۱) تیم محل نگهداری یتیمان نیست ،تیمچه وگذرگاه وکاروانریای صرافان است 

۲) قلب کریم نام کودک اوبنه ای نیست بلکه استفاده از صنعت ( اونهم چه صنعتی ؟؟؟؟) صنعت قلب در ادب فارسی استفاده شده یعنی نام کریم را اگر قلب یا معکوس کنیم میشود میرک 

1404/06/09 01:09
عرفان آزادی

خیلی از شاعران ما بدلیل رسومات عصر خودشون درگیر شاهد بازی و همجنسگرایی بوده اند و نمیشه گفت صرفا هزلیات هستند .

شخصی مث سنایی نیز از بستر فرهنگی برخواسته که همین الان نیز پس از گذشت قرن ها این کارها در بین بزرگانشان عادی است .

من افراد ادیبی را از آن ولایت ها میشناسم که هنوز این گرایش ها را دارند و آنرا بد نمیدانند متاسفانه.

حتی در اشعار شاعران ایرانی مث سعدی وعطار و حافظ نیست از این رگه ها زیاد دیده میشه و شاهد باز بوده اند و بهرحال ناشی از فرهنگ رایج آن دوران هاست .

در ایران نیز تا زمان رضاخان این چیزها عادی بود و پس از سختگیریهای وی کمرنگ شد و ممنوع شد.