شمارهٔ ۶۱
معشوقه از آن ظریفتر نیست
زان عشوهفروش و عشوهخر نیست
شهریست پر از شگرف لیکن
زو هیچ بتی شگرفتر نیست
مریمکدهها بسیست لیکن
کس را چو مسیح یک پسر نیست
فرزند بسیست چرخ را لیک
انصاف بده چُنو دگر نیست
آن کیست که پیشِ تیرِ بالاش
چون نیزه همه تنش کمر نیست
چون او قمری قمار دل را
در زیر ولایت قمر نیست
شمشیرکشان چشم او را
جز دیدهٔ عاشقان سپر نیست
آن کیست کز آفتاب رویش
چون کان همه خاطرش گهر نیست
در تاب دو زلفش از بلاها
یارب زنهار تا چه در نیست
از بلعجبان نیایدش روی
رویش گویان که روی گر نیست
سم زهر بود به لفظ تازی
زو هیچ خطیر با خطر نیست
دندان و لب چو سین و میمش
این نادره بین که جز شکر نیست
در عشق و بلاش جان و دل را
حقا که جز از حذر حذر نیست
شادیّ و غم است عشق و، ما را
غم هست ولیک آن دگر نیست
از رد و قبولْ دلبران را
چه سود که هیچ بیجگر نیست
او سیمبر است و لیک زی او
گر زر نبود ترا خطر نیست
ما را چه ز سیم او، که ما را
روی چو زرست و روی زر نیست
حقا که ظریفِ روزگار است
گر هست حریف ما وگر نیست
ما را کُلَهی نهاد عشقش
کان بر سر هیچ تاجوَر نیست
اندر طلبش، سوی سنایی
غم تاجِ سر است و دردِ سر نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
معشوقه از آن ظریفتر نیست
زان عشوهفروش و عشوهخر نیست
هوش مصنوعی: معشوقهای زیباتر و نرمتر از این وجود ندارد، زیرا هیچکسی به اندازهی این عاشق و معشوق در بازی عشق مهارت ندارد.
شهریست پر از شگرف لیکن
زو هیچ بتی شگرفتر نیست
هوش مصنوعی: شهر پراز شگفتیهاست، اما هیچ چیزی در آن شگفتانگیزتر از خود او نیست.
مریمکدهها بسیست لیکن
کس را چو مسیح یک پسر نیست
هوش مصنوعی: مکانهای بسیاری وجود دارد که به مریم نسبت داده میشوند، اما هیچکس را مانند عیسی، یک پسر نیست.
فرزند بسیست چرخ را لیک
انصاف بده چُنو دگر نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در دنیا وجود دارند، اما انصاف این است که همه آنها ارزش یکسانی ندارند.
آن کیست که پیشِ تیرِ بالاش
چون نیزه همه تنش کمر نیست
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که در برابر تیر بالای او، مانند نیزهای، هیچ بخشی از تنش در امان نیست و به شدت آسیب نمیبیند؟
چون او قمری قمار دل را
در زیر ولایت قمر نیست
هوش مصنوعی: چون او مانند کبوتر است، دل را در سایهٔ وجود کسی که نور و زیباییاش بینظیر است، نمیتوان قمار کرد.
شمشیرکشان چشم او را
جز دیدهٔ عاشقان سپر نیست
هوش مصنوعی: چشم او را تنها عاشقان میتوانند محافظت کنند و هیچ چیز دیگری وجود ندارد که مانند سپر از آن چشم در برابر دیگران نگهداری کند.
آن کیست کز آفتاب رویش
چون کان همه خاطرش گهر نیست
هوش مصنوعی: کیست که چهرهاش مانند آفتاب درخشان است اما دلش تهی از گوهر و ارزش؟
در تاب دو زلفش از بلاها
یارب زنهار تا چه در نیست
هوش مصنوعی: ای کاش از شر درد و رنجی که در نتیجه زیبایی زلفهایش به وجود آمده، نجات پیدا کنم؛ زیرا این وضعیت برایم بسیار دشوار است.
از بلعجبان نیایدش روی
رویش گویان که روی گر نیست
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جلوهای وجود نداشته باشد، این صحبتها و ادعاها بیمعناست. در واقع، اگر چهرهای در کار نباشد، هیچ چیز از آن گفتوگو یا وصف ارزش ندارد.
سم زهر بود به لفظ تازی
زو هیچ خطیر با خطر نیست
هوش مصنوعی: سم به زبان عربی بیان شده، ولی هیچ کدام از آنها چنان خطرناکی ندارد.
دندان و لب چو سین و میمش
این نادره بین که جز شکر نیست
هوش مصنوعی: دندان و لب مانند سین و میم به هم پیوستهاند. این زیبای نادری را ببین که جز شیرینی چیزی دیگر ندارد.
در عشق و بلاش جان و دل را
حقا که جز از حذر حذر نیست
هوش مصنوعی: در عشق و در بیخیالی، واقعاً تنها راهحل این است که از خطرات و مشکلات پرهیز کنیم.
شادیّ و غم است عشق و، ما را
غم هست ولیک آن دگر نیست
هوش مصنوعی: عشق شامل شادی و غم است. ما غم را تجربه میکنیم، اما آن شادی دیگر وجود ندارد.
از رد و قبولْ دلبران را
چه سود که هیچ بیجگر نیست
هوش مصنوعی: از تأیید و پذیرش دلبران چه فایدهای دارد وقتی که هیچکس جرات و شجاعت ندارد؟
او سیمبر است و لیک زی او
گر زر نبود ترا خطر نیست
هوش مصنوعی: او مانند نقره است، اما اگر طلا نباشد، برای تو خطری وجود ندارد.
ما را چه ز سیم او، که ما را
روی چو زرست و روی زر نیست
هوش مصنوعی: ما از زیباییاش چه باک داریم، در حالی که چهره ما طلایی است، و خود طلا به شمار نمیآید.
حقا که ظریفِ روزگار است
گر هست حریف ما وگر نیست
هوش مصنوعی: واقعاً این روزگار بسیار پیچیده و ظریف است، چه اگر رقیبی داشته باشیم و چه اگر نداشته باشیم.
ما را کُلَهی نهاد عشقش
کان بر سر هیچ تاجوَر نیست
هوش مصنوعی: عشق او به ما درجات و مقامهایی بالاتر از هر چیزی عطا کرده است، به طوری که هیچ تاج و نشانی نمیتواند ارزش آن را نشان دهد.
اندر طلبش، سوی سنایی
غم تاجِ سر است و دردِ سر نیست
هوش مصنوعی: در جستجوی او، مانند سنایی، غم و پیچیدگیهای فکری وجود دارد، اما درد و رنجی به دنبال ندارد.