گنجور

شمارهٔ ۳۹۵

بتا پای این ره نداری چه پویی
دلا جان آن بت ندانی چه گویی
ازین رهروان مخالف چه چاره
که بر لافگاه سر چار سویی
اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان
که در عقل رعناست این تندخویی
تو جانی و انگاشتی که شخصی
تو آبی و پنداشتستی سبویی
همه چیز را تا نجویی نیابی
جز این دوست را تا نیابی نجویی
یقین دان که تو او نباشی ولیکن
چو تو در میانه نباشی تو اویی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتا پای این ره نداری چه پویی
دلا جان آن بت ندانی چه گویی
هوش مصنوعی: ای معشوق، تو که در این مسیر قدم نمی‌گذاری، چرا به راه می‌روی؟ ای دل، تو نمی‌دانی که جان آن معشوق چه احساسی دارد و چه باید گفت.
ازین رهروان مخالف چه چاره
که بر لافگاه سر چار سویی
هوش مصنوعی: از این مسافران مخالف چه تدبیری باید اندیشید که در مکان های ناپسند قرار دارند و در چهار سوی دنیا فریاد میزنند؟
اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان
که در عقل رعناست این تندخویی
هوش مصنوعی: اگر عاشق واقعی هستی، باید بدانی که تفاوت میان کفر و ایمان دیگر معنایی ندارد. این نشان‌دهنده آن است که در فهم و درک عمیق، دشواری‌ها و تندخویی‌ها جایی ندارد.
تو جانی و انگاشتی که شخصی
تو آبی و پنداشتستی سبویی
هوش مصنوعی: تو روحی زنده هستی و فکر می‌کنی که شخصی هستی، در حالی که در واقع به مانند آب هستی و تصور می‌کنی که درون یک ظرف قرار داری.
همه چیز را تا نجویی نیابی
جز این دوست را تا نیابی نجویی
هوش مصنوعی: تا وقتی که جستجو نکنی، هیچ چیزی را نخواهی یافت، اما برای یافتن این دوست، نیاز است که به دنبال او بگردی.
یقین دان که تو او نباشی ولیکن
چو تو در میانه نباشی تو اویی
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو نباشی، به حقیقت همانی که باید باشی. وقتی تو در میان نباشی، در واقع تو همان چیزی هستی که در غیاب تو وجود دارد.

حاشیه ها

1395/03/07 12:06
صادقی

با سلام ، در نسخه مدرس رضوی این شعر جزو قصیده ها قید شده ولی شما آن را غزل نام گذاری کرده اید ، چرا ؟