گنجور

شمارهٔ ۳۶۳

باد عنبر برد خاک کوی تو
آب آتش ریخت رنگ روی تو
جاودان را نیست اندر کل کون
هیچ دولتخانه چون ابروی تو
کفر و دین را نیست در بازار عشق
گیسه داری چون خم گیسوی تو
چشم و دل ترست و گرم از عشق تو
کام و لب خشک‌ست و سرد از خوی تو
ای بسا خلقا که اندر بند کرد
حلقهاشان حلقه‌های موی تو
گر بهشتی نیست پس جادو چراست
آن دو چشم بلعجب بر روی تو
عالمی را دارویی جز چشم را
بی ضیا چشمست از داروی تو
تا دل ریش مرا دست غمت
بست همچون مهره بر بازوی تو
کافرم چون چشم شوخت گر دهم
دین و دنیا را به تار موی تو
دل چو نار و رخ چو آبی کرده‌ام
از کلوخ امرود و شفتالوی تو
هر کسی محراب دارد هر سویی
هست محراب سنایی سوی تو
ای بسا شرما که برد از چشمها
دیدهٔ شوخ خوش جادوی تو
کی توانم پای در عشقت نهاد
با چنان دست و دل و بازوی تو
سگ به از عقل منست ار عقل من
ناف آهو نشمرد آهوی تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد عنبر برد خاک کوی تو
آب آتش ریخت رنگ روی تو
هوش مصنوعی: باد خوشبو بوی خاک کوی تو را به همراه آورد و آتش عشق تو را در دل من شعله‌ور کرد، رنگ چهره‌ات همواره در یاد من است.
جاودان را نیست اندر کل کون
هیچ دولتخانه چون ابروی تو
هوش مصنوعی: هیچ سرزمین یا حکومت جاودانی در جهان وجود ندارد که به اندازه ابروی تو زیبایی و جذابیت داشته باشد.
کفر و دین را نیست در بازار عشق
گیسه داری چون خم گیسوی تو
هوش مصنوعی: در بازار عشق، هیچ‌کدام از کفر و دین اهمیت ندارند. فقط زیبایی و جذابیت گیسوان توست که همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
چشم و دل ترست و گرم از عشق تو
کام و لب خشک‌ست و سرد از خوی تو
هوش مصنوعی: چشم و دل من از عشق تو پر از ترس و هیجان هستند، ولی کام و لبم از شخصیت تو خشک و بی‌حال شده‌اند.
ای بسا خلقا که اندر بند کرد
حلقهاشان حلقه‌های موی تو
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر زیبایی و جذابیت موهای تو در دام عشق گرفتار شده‌اند.
گر بهشتی نیست پس جادو چراست
آن دو چشم بلعجب بر روی تو
هوش مصنوعی: اگر در دنیا بهشتی وجود ندارد، پس چرا جادو و سحر چشمان شگفت‌انگیز تو این‌قدر قوی است؟
عالمی را دارویی جز چشم را
بی ضیا چشمست از داروی تو
هوش مصنوعی: درست است که برای درمان مشکلات و دردها، هیچ دارویی به اندازه نگاه پرنور و دلنشین تو مؤثر نیست. نگاه تو خود به نوعی داروست و برای یک عالم، تنها علاج واقعی، همین چشم تو است.
تا دل ریش مرا دست غمت
بست همچون مهره بر بازوی تو
هوش مصنوعی: عشق و غم تو چنان به دل من چنگ انداخته است که انگار من به تو وابسته‌ام و احساس می‌کنم که به راحتی نمی‌توانم از تو جدا شوم.
کافرم چون چشم شوخت گر دهم
دین و دنیا را به تار موی تو
هوش مصنوعی: اگر من کافر باشم و دلم به زیبایی چشم‌های تو گرم شود، حتی اگر تمام دین و دنیا را به پای تو بریزم، این اندکی از عشق و زیبایی توست که برایم کافی است.
دل چو نار و رخ چو آبی کرده‌ام
از کلوخ امرود و شفتالوی تو
هوش مصنوعی: دل من مانند آتش است و چهره‌ام چون آب. من از میوه‌های کلوخ و شفتالو تو ساخته‌ام.
هر کسی محراب دارد هر سویی
هست محراب سنایی سوی تو
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی‌اش جایی مقدس و مورد علاقه دارد که به آنجا پناه می‌برد. اما سنایی، شاعر، تمام توجه و عشقش را به سوی تو معطوف کرده است.
ای بسا شرما که برد از چشمها
دیدهٔ شوخ خوش جادوی تو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت چشمان معشوق اشاره می‌کند و می‌گوید که چشمان خوش‌رنگ و بازیگوش او، بسیاری را مجذوب و شرمگین کرده است. به عبارت دیگر، زیبایی چشمان او چنان تأثیر عمیقی دارد که باعث می‌شود نگاه‌ها از شدت زیبایی، شرمنده و خجالت‌زده شوند.
کی توانم پای در عشقت نهاد
با چنان دست و دل و بازوی تو
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم در عشق تو قدم بگذارم وقتی که تو اینقدر در دل و دست و قدرت بزرگی؟
سگ به از عقل منست ار عقل من
ناف آهو نشمرد آهوی تو
هوش مصنوعی: سگ بهتر از عقل من است، چون عقل من نتوانسته است زیبایی و ارزش آهو و موجودات زیبای تو را درک کند.