شمارهٔ ۳۶۱
تا بدیدم زلف عنبرسای تو
وان خجسته طلعت زیبای تو
جانو دل نزدت فرستادم نخست
آمدم بیجان و دل در وای تو
بی دل و بیجان ندارد قیمتی
بنگر این بیقیمت اندر جای تو
آستین پر خون و دیده پر سرشگ
چشم خیره در رخ زیبای تو
مشک و عنبر بارد اندر کل کون
چون فشانی زلفک رعنای تو
من نیارم دید در باغ طرب
سرو از رشک قد و بالای تو
من نیارم دیدن اندر تیره شب
مه ز رشک روی روح افزای تو
چون برون آیم ز زندان فراق
تا نیارندم خط و طغرای تو
پس بجویم من ترا و عاقبت
کشته گردم آخر اندر پای تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا بدیدم زلف عنبرسای تو
وان خجسته طلعت زیبای تو
هوش مصنوعی: وقتی که زلفهای خوشبو و زیبای تو را دیدم و آن چهرهی خوشفرم و دلنشین تو را مشاهده کردم.
جانو دل نزدت فرستادم نخست
آمدم بیجان و دل در وای تو
هوش مصنوعی: من جان و دلم را نزد تو فرستادم، در ابتدا که به تو رسیدم، بدون جان و دل بودم و تنها در غم و اندوه تو به سر میبردم.
بی دل و بیجان ندارد قیمتی
بنگر این بیقیمت اندر جای تو
هوش مصنوعی: بدون دل و جان، هیچ ارزشی ندارد. به این چیز بیقیمت نگاه کن که در جای تو قرار دارد.
آستین پر خون و دیده پر سرشگ
چشم خیره در رخ زیبای تو
هوش مصنوعی: آستینم پر از خون است و چشمانم پر از اشک، به زیبایی تو خیره شدهام.
مشک و عنبر بارد اندر کل کون
چون فشانی زلفک رعنای تو
هوش مصنوعی: عطر مشک و عنبر در همه جا پخش میشود، مانند بوی خوش زلف زیبای تو.
من نیارم دید در باغ طرب
سرو از رشک قد و بالای تو
هوش مصنوعی: من نمیتوانم در باغ شادی، سرو را از روی شوق قامت و زیبایی تو ببینم.
من نیارم دیدن اندر تیره شب
مه ز رشک روی روح افزای تو
هوش مصنوعی: من نمیتوانم در شب تاریک ماه را ببینم، زیرا زیبایی چهره تو باعث حسادت میشود.
چون برون آیم ز زندان فراق
تا نیارندم خط و طغرای تو
هوش مصنوعی: وقتی از زندان جدایی بیرون بیایم، نمیخواهم که کسی خط و نشان تو را به من بدهد.
پس بجویم من ترا و عاقبت
کشته گردم آخر اندر پای تو
هوش مصنوعی: پس من به دنبال تو میگردم و در پایان، در نهایت، پای تو را میبوسم و جانم را فدای تو میکنم.

سنایی