شمارهٔ ۲۸۷
ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
ما خد ترا سغبهتر از عقل و روانیم
بی روی تو لب خشکتر از پیکر تیریم
با موی تو دل تیرهتر از نقش کمانیم
بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم
بیش از لقب و نام تو توحید نخوانیم
در ره روش عقل تو ما کهتر عقلیم
وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانیم
از تقویت جزع تو خردیم و بزرگیم
وز تربیت عقل تو پیریم و جوانیم
در کوی امید تو و اندر ره ایمان
از نیستی و هستی بر بسته میانیم
یک بار برانداز نقاب از رخ رنگین
تا دل به تو بخشیم و خرد بر تو فشانیم
وز نیز درین پرده جمال تو ببینیم
شاید که بر امید تو این مایه توانیم
گر ز آتش عشق تو چو شمع از ره تحقیق
سوزیم همی خوش خوش تا هیچ نمانیم
تا از رخ چون روز تو بی واسطهٔ کسب
چون ماه ز خورشید فلک مایه ستانیم
ما را غرض از خدمت تو جز لب تو نیست
نه در پی جانیم نه در بند جهانیم
شاید که شب و روز همه مدح تو گوییم
در نامهٔ اقبال همه نام تو خوانیم
زان باده که خواجه از کف اقبال تو خوردست
درده تو سنایی را چون کشتهٔ آنیم
فرخنده حکیمی که در اقلیم سنایی
بگذشت ز اندازهٔ خوبی و ندانیم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
ما خد ترا سغبهتر از عقل و روانیم
هوش مصنوعی: ما به تو بندگی و servility بیشتری داریم، مانند سروی که در حال حرکت است. ما نسبت به تو احساساتی عمیقتر و قابل فهمتر از عقل و روح داریم.
بی روی تو لب خشکتر از پیکر تیریم
با موی تو دل تیرهتر از نقش کمانیم
هوش مصنوعی: بدون روی تو، لبهای ما به اندازهٔ تیر خشک و بیروح است و با موی تو، دلهای ما تیرهتر و اندوهگینتر از نقش کمان میشود.
بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم
بیش از لقب و نام تو توحید نخوانیم
هوش مصنوعی: ما هیچ راهی برای عبادت و پرستش جز چهره و موهای تو نداریم و بیش از نام و عنوان تو، مفهوم یکتایی وجود ندارد.
در ره روش عقل تو ما کهتر عقلیم
وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانیم
هوش مصنوعی: در مسیر روشنایی عقل تو، ما ناچیز و کوچکی هستیم، و از آنجا که از کلمات تو بهرهمند شدهایم، در حقیقت ما از لحاظ روحی بزرگتر و باارزشتر هستیم.
از تقویت جزع تو خردیم و بزرگیم
وز تربیت عقل تو پیریم و جوانیم
هوش مصنوعی: ما از قدرت و احساسات تو رنج میبریم و در عین حال بزرگ میشویم، و با تربیت عقل تو همواره در حال پیشرفت هستیم، اگرچه جوان به نظر میرسیم.
در کوی امید تو و اندر ره ایمان
از نیستی و هستی بر بسته میانیم
هوش مصنوعی: در مسیر امید تو و در راه ایمان، از بین رفتن و وجود، ما در حال جستجو و پرورش فکر و احساس خود هستیم.
یک بار برانداز نقاب از رخ رنگین
تا دل به تو بخشیم و خرد بر تو فشانیم
هوش مصنوعی: یک بار چهره زیبایت را به نمایش بگذار تا دلهایمان را به تو هدیه کنیم و از خرد و دانش خود بر سر تو بریزیم.
وز نیز درین پرده جمال تو ببینیم
شاید که بر امید تو این مایه توانیم
هوش مصنوعی: در عالم راز و رمز جمال تو را ببینیم، شاید این بینش به ما نیرویی برای امیدوار بودن به تو بدهد.
گر ز آتش عشق تو چو شمع از ره تحقیق
سوزیم همی خوش خوش تا هیچ نمانیم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق تو مانند شمع از گرما بسوزیم، خوشحال خواهیم بود و تا زمانی که در این عشق هستیم، هیچ چیزی را نخواهیم ماند.
تا از رخ چون روز تو بی واسطهٔ کسب
چون ماه ز خورشید فلک مایه ستانیم
هوش مصنوعی: تا از چهرهٔ تابناک تو به طور مستقیم بهرهبرداری کنیم، همانطور که ماه از نور خورشید بهره میگیرد.
ما را غرض از خدمت تو جز لب تو نیست
نه در پی جانیم نه در بند جهانیم
هوش مصنوعی: ما از خدمت به تو تنها هدفمان رسیدن به لبهای توست. نه به دنبال جان خود هستیم و نه درگیر این دنیای فانی.
شاید که شب و روز همه مدح تو گوییم
در نامهٔ اقبال همه نام تو خوانیم
هوش مصنوعی: شاید در همواره شب و روز از تو تعریف و تمجید کنیم و در نوشتههای موفقیتمان فقط از تو یاد کنیم.
زان باده که خواجه از کف اقبال تو خوردست
درده تو سنایی را چون کشتهٔ آنیم
هوش مصنوعی: از آن می که آقایت به خاطر خوش شانسی تو نوشیده، به سنایی هم این می را بده که ما مانند کشتهشدهٔ آن هستیم.
فرخنده حکیمی که در اقلیم سنایی
بگذشت ز اندازهٔ خوبی و ندانیم
هوش مصنوعی: حکیمی خوشبخت و با فضیلت که در سرزمین سنایی زندگی کرده، از حد و اندازههای خوبی فراتر رفته و ما از وجود او آگاه نیستیم.

سنایی