گنجور

شمارهٔ ۲۶۴

روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخ‌وار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
شهری ازین خصومت زیر و زبر کنم
یا تاج وصل بر سر امید برنهم
یا مردوار سر به سر دار برکنم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخ‌وار بر سر کویش گذر کنم
هوش مصنوعی: یک روز، به‌طور بی‌پروا و بدون ترس، جان و دل خود را فدای عشق تو می‌کنم و با شهامت به کنار کوی تو می‌روم.
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
هوش مصنوعی: عاشقانه فریاد بزنم در دل کوه‌ها و حال و احوال خود را برای همه جهان بگویم.
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
شهری ازین خصومت زیر و زبر کنم
هوش مصنوعی: من از او جدا می‌شوم و به خاطر این دشمنی، در شهر حماسه‌ای به راه می‌اندازم و همه چیز را دگرگون می‌کنم.
یا تاج وصل بر سر امید برنهم
یا مردوار سر به سر دار برکنم
هوش مصنوعی: یا به آرزوی وصال محبوب دست پیدا کنم و تاج خوشبختی بر سر بگذارم، یا اگر نتوانم، حاضرم جان خود را فدای عشق کنم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/11/09 03:02
حامد فرجی

خیلی کوبنده و اساسی بود این شعر!.