گنجور

شمارهٔ ۲۲۶

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام
زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام
تا همه رویست یارم همچو گل
من همه دیده چو عبهر مانده‌ام
بر دم مار آمدم ناگاه پای
زان چو کژدم دست بر سر مانده‌ام
در هوای عشق و بند زلف او
هم معطل هم معطر مانده‌ام
بر امید آن دوتا مشکین رسن
پای تا سر همچو چنبر مانده‌ام
چنگ در زنجیر زلفینش زدم
لاجرم چون حلقه بر در مانده‌ام
دورم از تو تا به روزی چشم و دل
در میان آب و آذر مانده‌ام
از خیال او و اشک خود مقیم
دیده در خورشید و اختر مانده‌ام
هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل
اندر آبان و در آذر مانده‌ام
دخل و خرج روز شب را در میان
در سیه رویی چو دفتر مانده‌ام
افسری ننهاد ز آتش بر سرم
تا چنین نی خشک و نی تر مانده‌ام
سالها شد تا از آن آتش چو شمع
مرده فرق و زنده افسر مانده‌ام
مفلس و مخلص منم زیرا مرا
دل نماند و من ز دلبر مانده‌ام
عیسی اندر آسمان خر با زمین
من نه با عیسی نه با خر مانده‌ام
بی منست او تا سنایی با منست
با سنایی زین قبل درمانده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام
زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من به خاطر نگاه‌های جادوگرانه و مسحورکنندهٔ یار، به شدت دچار سرگردانی و بیداری شده‌ام و از آن چشم‌ها به قدری شگفت‌زده‌ام که احساس می‌کنم دچار کفر و disbelief شده‌ام.
تا همه رویست یارم همچو گل
من همه دیده چو عبهر مانده‌ام
هوش مصنوعی: هر زمان که یارم در کنارم است و رویش را می‌بینم، مانند گلی شاد و سرزنده می‌شوم، اما وقتی او دور است، همچون آبی شفاف و بی‌جان می‌مانم.
بر دم مار آمدم ناگاه پای
زان چو کژدم دست بر سر مانده‌ام
هوش مصنوعی: به ناگاه خود را در موقعیتی خطرناک یافتم، جایی که ناپایدار و آسیب‌پذیر بودم، و احساس می‌کنم در نقطه‌ای بسیار خطرناک گیر کرده‌ام.
در هوای عشق و بند زلف او
هم معطل هم معطر مانده‌ام
هوش مصنوعی: در جوی و حال عشق و زیبایی موهای او، هم در انتظار هستم و هم در عطر و بوی خوش آن غرق شده‌ام.
بر امید آن دوتا مشکین رسن
پای تا سر همچو چنبر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من به امید آن دو دختری که موهای سیاه و زیبایی دارند، خود را به طور کامل شبیه به یک حلقه درآورده‌ام و در این حالت مانده‌ام.
چنگ در زنجیر زلفینش زدم
لاجرم چون حلقه بر در مانده‌ام
هوش مصنوعی: من به زلف‌های او چنگ زدم و حالا به خاطر این عشق به جای آنکه به او برسم، مانند حلقه‌ای که بر در باقی مانده، در انتظار و دربند هستم.
دورم از تو تا به روزی چشم و دل
در میان آب و آذر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من از تو دور هستم و تا وقتی که به تو برسم، چشم و دلم بین آب و آتش گرفتار شده‌اند.
از خیال او و اشک خود مقیم
دیده در خورشید و اختر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من در پی تصور او و اشک‌های خود، چنان محو شده‌ام که در برابر خورشید و ستاره‌ها ایستاده‌ام.
هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل
اندر آبان و در آذر مانده‌ام
هوش مصنوعی: از نگاه و احساس تو، در پاییز و زمستان به خاطر تو گرفتار و سردرگم مانده‌ام.
دخل و خرج روز شب را در میان
در سیه رویی چو دفتر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من در روز و شب، حساب دخل و خرج را می‌کنم و در میان این مشکلات و غم‌ها مانند دفتری تاریک و پر از نوشته‌ها مانده‌ام.
افسری ننهاد ز آتش بر سرم
تا چنین نی خشک و نی تر مانده‌ام
هوش مصنوعی: نه کسی به خاطر آتش از من محافظت کرد و نه من تند و خشک شدم، نه نرم و تازه مانده‌ام؛ در این وضعیت بلاتکلیفی قرار دارم.
سالها شد تا از آن آتش چو شمع
مرده فرق و زنده افسر مانده‌ام
هوش مصنوعی: سال‌هاست که از آن آتش، به‌مانند شمعی خاموش، دور مانده‌ام و در عوض فرق و زندگی‌ام را به یادگار گذاشته‌ام.
مفلس و مخلص منم زیرا مرا
دل نماند و من ز دلبر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من بیچاره و خالص هستم زیرا دیگر دلم برای هیچ چیز نمی‌تپد و فقط به معشوق فکر می‌کنم.
عیسی اندر آسمان خر با زمین
من نه با عیسی نه با خر مانده‌ام
هوش مصنوعی: من نه با عیسی در آسمان هستم و نه با خر روی زمین، بلکه در حالت سردرگمی و بلاتکلیفی به سر می‌برم.
بی منست او تا سنایی با منست
با سنایی زین قبل درمانده‌ام
هوش مصنوعی: او بی‌من است، اما همچنان با سنایی در ارتباط است. من از قبل در این وضعیت درمانده‌ام.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش عندلیب