گنجور

شمارهٔ ۱۷۸

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
بگشای ترکش از میان تا در میان بندم کمر
زلفت طراز گوش کن یک نیم ازو گل پوش کن
می خواه و چندان نوش کن تا خوانمت تنگ شکر
اکنون طریقی پیش کن تدبیر کار خویش کن
در راه عشق این کیش کن ک «المنع کفر بالبشر»
من مدتی کردم حذر از عشقت ای شیرین پسر
آخر درآمد دل به سر «جاء القضا عمی البصر»

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبای من، چون خورشید درخشان هستی، امروز با ما باده بنوش و مشغول خوشی و شادی باش.
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
هوش مصنوعی: این باده که رنگش مانند گل ارغوان است را پر کن، و از این جام سنگین بنوش. ای جان جهان، با ما بنوش، ای خالق روشنایی و سرور ما، با ما بنوش.
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
بگشای ترکش از میان تا در میان بندم کمر
هوش مصنوعی: ای کسی که دارای لب‌هایی شیرین و زبانی دلنشینی، خوش آمدی! بیا و در میان ما حاضر شو، خوش بگو و دل‌ها را شاد کن. تا زمانی که تو در جمع ما باشی، من نیز کمربند تلاش و همت را محکم می‌بندم و آماده می‌شوم.
زلفت طراز گوش کن یک نیم ازو گل پوش کن
می خواه و چندان نوش کن تا خوانمت تنگ شکر
هوش مصنوعی: گوش به زلف تو بسپار و نیمه‌ای از آن را به گل بیارای. درخواستی کن و آنقدر از آن لذت ببر که شیرینی‌اش را در دلم احساس کنم.
اکنون طریقی پیش کن تدبیر کار خویش کن
در راه عشق این کیش کن ک «المنع کفر بالبشر»
هوش مصنوعی: اکنون راهی را انتخاب کن و برنامه‌ریزی کن برای کارهای خود، در مسیر عشق این را به عنوان مذهب خود قرار بده که «ممانعت از محبت نشانه کفر است».
من مدتی کردم حذر از عشقت ای شیرین پسر
آخر درآمد دل به سر «جاء القضا عمی البصر»
هوش مصنوعی: مدتی از عشق تو دور بودم، اما در نهایت دل به عشق تو افتاد. راهی جز پذیرش قضا و قدر نیست.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۷۸ به خوانش عندلیب