گنجور

شمارهٔ ۱۳۵

با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
هوش مصنوعی: دل من فقط به عشق و محبت او وابسته بود و مانند یک سیمرغ، در دل من عشق به او جایی ویژه داشت.
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
هوش مصنوعی: در برابر من گروهی از فرشتگان ایستاده‌اند و عرش بلند و باعظمت خداوند مقام و جایگاه من به حساب می‌آید.
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، او به طور پنهانی تله‌ای از فریب و نیرنگ گذاشته است و آدمی در میانهٔ این تله، همچون دانه‌ای است که در آنجا قرار دارد.
می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
هوش مصنوعی: او می‌خواست که مرا مورد ننگ و لعنت قرار دهد، اما آنچه که انجام داد بهانه‌ای برای من بود.
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هوش مصنوعی: من در عوالم بالای آسمان معلم بودم و آرزوی من در بهشت پایدار و ابدی بود.
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
هوش مصنوعی: مدت‌های طولانی را در خدمت و عبادت گذرانده‌ام و از این عبادت، ثروت‌های بسیار زیادی به دست آورده‌ام.
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
هوش مصنوعی: در نوشته‌ای خوانده‌ام که یک نفر در آینده لعنتی خواهد شد، اما من به هر کسی مشکوک بودم و به خودم شک نکردم.
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
هوش مصنوعی: انسان از خاک ساخته شده، اما من از نور خالص او هستم. من گفتم که او یگانه است و خودم نیز یگانه بودم.
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
هوش مصنوعی: گفتند صاحبان زمین که چرا تو برای من سجده نکردی، در حالی که من با تو در این موضوع در میانه هستم.
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
هوش مصنوعی: ای جانم، پیش نیار به انجام دادن عبادت‌های خود تکیه نکن، چون این شعر برای درک و شناخت اهل زمانه است.
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود
هوش مصنوعی: در نهایت متوجه شدم که سرنوشت ما به هیچ وجه خوب نیست و در آن زمان، اشک‌هایم مانند صد چشمه از چشمانم سرازیر بود.
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود
هوش مصنوعی: ای کسانی که عاقلید، عشق من هم گناهی ندارد. پیدا کردن مسیر به سوی آنان بدون رضایت خودشان نیست.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۳۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/04/03 21:07
ناشناس

این غزل درد دل شیطان است خود گویای شرح حال

1387/09/16 14:12

شعر فوق العاده ای ست . البته شیطان همین لحظه ای که دلمان برایش سوخت نیز گولمان زد!!!!

1389/12/23 13:02

درود بر شما سایتتون واقعا عالیه
اولین بار چند بیت از این شعر را کتابی راجع به فروغ فرخزاد خوندم و همیشه مشتاق بودم که متن کامل را بدونم . در ادامه شعری مشابه از فروغ را اضافه میکنم . سپاسگزارم .
خالق من او، و او هر دم به گوش خلق
از چه میگوید چنان بودم ، چنین باشم
من اگر شیطان مکارم گناهم چیست؟
او نمیخواهد که من چیزی جز این باشم
دوزخش در ارزوی طعمه ای میسوخت
دام صیادی به دستم داد و رامم کرد
تا هزارن طعمه در دام افکنم ، نا گاه
عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد

1391/07/19 08:10

سلام. یک ویرگول بگذارید:
...
آدم میان حلقهٔ آن دام ، دانه بود

1391/08/28 06:10
زهره

من دلم برای خودم وما ادماسوخت وفهمیدم که راهمون خیلی سخته

1391/11/15 22:02
ناشناس

بیشتر به شعر دقت کنیم...
شاعر منظوری داره از گفتن این شعر، چرا شیطان انسان رو بهانه معرفی میکنه؟؟؟
چرا شیطان باور نداره که به این اوضاع مبتلا بشه؟؟؟
چرا خداوند بهانه ای برای خروج شیطان مهیا میکنه؟؟؟
باید شیطان را ستایش کرد...

1393/01/31 07:03
sina

سلام. دقیق مطمئن نیستم ولی بر اساس گفتۀ یکی از دوستان، دکتر شفیعی در یکی از کتابهاشون گفتن این شعر از سنایی نیست. به نظرم گفته بودن مال حقانی از قزن ششم هستش!!

1393/06/07 10:09
سیما

این شعر در حال حاضر در دیوان خاقانی (شرح دکتر کزازی) هست. اما حس و حال و سبک بیان آن، بیشتر به سنایی می خورد.

1393/07/29 23:09
عظیم توکلی

این شعر در ستایش شیطان و توحید شیطان هست. البته همونطور که سینا میگه دکتر شفیعی کدکنی شعر رو از سنایی نمیدونه. در مورد شرح و توضیح بیشتر شعر و توحید شیطان به کتاب " تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا " اثر دکتر شفیعی کدکنی مراجعه شود.

1393/11/05 01:02
نفیسه

خیلی زیبا بود .....
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود

1394/03/11 14:06
تسلیم

استاد مظاهر مصفّا که دیوان سنایی را تصحیح کرده است، از نظر سبکی، این غزل را از سنایی نمی داند و عبارت «جانا بیا» را در این بیت غزل:
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
شکل تغییر یافتة «خاقانیا» می داند و معتقد است که این غزل از خاقانی است.
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی دربارة این غزل می گوید: «در تاریخ شعر فارسی، این غزل حالتی استثنایی دارد و تا حدودی متمایز از نوع بینش عرفانی سنایی است. احتمال اینکه گویندة آن شخص دیگری باشد جز سنایی، بسیار زیاد است. در دیوان خاقانی نیز این غزل با اندکی تفاوت آمده است و با ذهنیّت خاقانی نیز هماهنگی ندارد. بیشتر احتمال می رود که سرودة یکی از عارفان بزرگ و
گمنامی باشد که در خط عرفانی امثال احمد غزالی و عین القضات همدانی و شیخ ابوالقاسم کرگانی باشد که اینان ستایشگران ابلیس اند و فهم دیگری از مسئله ابلیس در نظام کاینات دارند. سنایی در دیگر موارد، با ابلیس برخوردی از نوع دیگران دارد؛ پس این غزل را نمی توان به طور قاطع از سروده های او دانست. (شفیعی کدکنی، 1373: 207)
همچنین ایشان در مقدمة خویش بر منطق الطیر از ملاحظات نسخه نویس هایی سخن می گویدکه هر جا غزلی عارفانه و بی نام می دیده اند، آن را به نام یکی از مشاهیر شعر عرفانی (سنایی،

1394/03/11 14:06
تسلیم

همچنین ایشان در مقدمة خویش بر منطق الطیر از ملاحظات نسخه نویس هایی سخن می گویدکه هر جا غزلی عارفانه و بی نام می دیده اند، آن را به نام یکی از مشاهیر شعر عرفانی (سنایی، عطار، مولوی) نسبت می داده اند و به خصوص از همین غزل سنایی نام می برد و تأکید می کند که این غزل با جهان بینی و طرز تفکر عرفانی سنایی قابل تطبیق نیست. (شفیعی کدکنی، 1383: 36 35).
منابع:
در اقلیم روشنایی
تاریخ تصوف
شرح منطق الطیر
دیوان سنایی مدرس رضوی

1394/07/14 23:10
سپهر

عده ای میگویند این شعر در دیوان خاقانی ام امده و درست است وای اصل شعر برای سنایی است . چون شعری بی پروا و نیازمند کمی شجاعت است در دیوان خاقاتی هم امده .. با کمی مطالعه به ان پی میبریم

1395/06/19 18:09
ابوبکر

Dorod va salam
Avvalin bar in ghazalro man az hanandeye tajek Omare Temor shenidam, ammo matnesh ye kam ziyade
,Mosa shabi be vadiye Sina ravane bod
.Eblise badseresht az u dar fasane bod
"?Goft :"Ey, la`en! haqiqate karat che sane bod
,Eblis goft:"Ta`ate man bigarane bod
.Asrare arsh jomle be man dar miyane bod
,Man har koja ke forsate taufiq dashtam
.Daste talab be damane hemmat bedashtam
,Mehrash darone sinevo jan minegoshtam
.Shishsad hezar sal be ta`at gozashtam
!Az ta`atam hezar hezaran hazane bod
,Dar keshvare falak ke malak bod dar jahan
.Bod an hame dar aineye elme man ayan
,Azbaske dashtam herado tab`e noktedan
.Bodam moalleme malakot andar aseman
.Bar dargaham khaile malak bikarane bod
,Bodam badin tajammolo jaho hasham base
.Roze nazar be arsh fekandam be baise
,Didam be chashme sar ke be hatte moqaddase
."Bar lavhe an neveshte ke "rande shavad kese
.Kardam goman ze har keso az had goman nabod
,Jastam ze ja cho jelvekonan dar maqame hish
.To bengaram hekayate hodra be kame hish
,Beshnide chon shekayate hod man ze jame hish
.Dar rahe man fekand falak hokmo dame hish
.Adam miyane halqeye in dam dane bod
,Bodam cho badnejot be hod kardam eqteda
"?Goft:"Azjado valadam", man goftamash:"chera
,Az in sabab nemone shadam andar in sara
.Mihast An neshaneye la`nat nehad mara
.Kard an che kard, adame haki bahane bod
,Badmast bod az maye hasti be take U
.Gashtam ze gham cho shahede kol sinechake U
,Kardam ghoror sajde nakardam be hake u
!Ya`ni ke u az haku man az nore pake U
".Goftam ke "man yeganeam" U ham yegane bod
!Ey, Zakera (ya 'z'), to fahr be abyate hod makon
!Zaye` be fekre bihade ouqate hod makon
!Gashti kono nazar be zaraate hod makon
!Haqaniyo, to tekye be ta`ate hod makon
.K-in pand bahre ebrate ahle zamone bod

1403/02/10 21:05
محمد Msn

سلام امکانش هست این شعر رو با ذکر منبع و کامل معرفی کنید

1396/01/24 18:03
لیلی قاجار

به نظر سنایی، هر قدر آدمی در درون و ذات خویش بیشتر شبیه ابلیس می شود، در تظاهر کردن به مسلمانی ماهرتر و با تجربه تر می شود؛ به عبارتی دیگر، کسی که همة فکر و ذکر او فریفتن دیگران و یافتن مطامع دنیوی است، دوست صمیمی ابلیس است:
تا تو در بند زرق و تلبیسی
در سقر یار غار ابلیسی

1396/01/24 19:03
لیلی قاجار

با سلام و دعای خیر
دوستان عزیزم ، لیلی قاجار هستم از گرجستان.
یک پروژه تحقیقی در زمینه ی زمینه ی مثنوی شناسی دارم.
با موضوعات تعصب،تسامح و مدارا در مثنوی‌های سنایی،عطار و مولوی.
امکانش هست اطلاعاتی را در اختیارم قرار بدین. من جهت تکمیل مطالبم به اطلاعات جامع و کامل نیاز دارم.
شماره تلگرامی من :591716878-00995
ghajarly@gmail.com

1397/04/14 10:07
حمید

درود
در مصرع گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
فکرکنم بودم درست باشه
ممنون از سایت خوبتون

1402/08/02 10:11
محمد مهدی عاصمی

خیر بودم غلطه همین بوم درست است. با تلفظ بُوَم

 

1397/08/04 21:11
ابوالفضل

خوب بود ولی سخت

1398/04/10 15:07
ناشناس

«در لوح خوانده ام» از نظر معنای زمانی درست به نظر نمی رسد. با توجه به زمان جمله و نیز وزن شعر قاعدتاً باید «در لوح خواندمی» باشد.

1398/05/20 16:08
آرش

برای بررسی بهتر این ابیات به این منابع رجوع کنید:
رسالۀ دکتری «پیتر ج.آون» (1978) رجوع کنید. این رساله تا کنون دو بار به فارسی ترجمه شده است:
1) شیطان در تصوف: تراژدی ابلیس در روان‌شناسی صوفیانه، مترجم: مرضیه سلیمانی، نشر علم
2) غمنامۀ ابلیس (ابلیس در روانشناسی صوفیان)، مترجم: پگاه خدیش، انتشارات روزنه
و مقالۀ «فریده داوودی‌مقدم» با عنوان «دیدگاه‌های سنایی درباره ابلیس»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، بهار و تابستان 1383 - شماره 2 ISC (11 صفحه - از 89 تا 99)

1398/12/07 03:03
کیمیا

لطفا اصلاح کنید :
فکر کنم
{صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود}
غلط هست و درستش
{صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود}
باشه.

1398/12/17 11:03
جهانگیر

سال ها پیش کتابی از مستشرق انگلیسی رینولد نیکلسون خواندم. اگه درست یادم باشه نام کتاب تصوف و عرفان اسلامی بود. نیکلسون این غزل رو در کتاب آورده و معتقده که شعر سروده امام محمد غزالی است.

1399/01/02 23:04
تنها

با درود به دوستان. این شعر حقیقتا ازجواهرات ناب و خاصه ادبیات فارسی هست،که متاسفانه به لحاظ صنعت و شاعری خالی از اشکال نیست.به شخصه ارزو داشتم که حافظ مثل خیلی از غزل هاش که از اشعار دیگران استفاده کرده ،این غزلم به گوشش میخورد یا ذهنشو مشغول میکرد.... افسوس.... شخصا خیلی بعید میدونم که شاعر این شعر سنایی باشه... در کمال احترام،وزن مفهوم این شعر برای سنایی خیلی زیاده... خالق این گنج باید یکی مثل عین القضات یا احمد غزالی یا یکی از عاشقان بزرگ و گمنام تاریخ ایران ،که زیاد هم شاعر خوبی نبوده،باشه.استفاده از ترکیباتی مثل عرش مجید یا اصلا کل بیت دوم که لقه...یا مثلا در لوح خوانده ام که یکی لعنتی شود... که لا اقل باید میبود :در لوح خواندمی یا در لوح خوانده بودمی...افسوس و صد افسون که این درد دل عاشقانه و شور انگیز رو شاعره بزرگی نسرود...

1399/01/03 11:04
تنها

البته اگر این غزلو در نسخه ای که به روایت خاقانی هست خونده باشید،خیلی از اشکالات شعر برطرف شده ،مثلا ترتیب ابیات خیلی سنجیده تر هست ولی حتی در نسخه منسوب به خاقانی هم _با اون توانایی که در خاقانی وجود داره(البته به شرط قبول این فرض که خاقانی سراینده این غزل باشه)_حق مطلب ادا نشده...

1399/09/26 15:11
امین

حافظ هم غزلی درباره ابلیس دارد
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

1402/08/02 10:11
محمد مهدی عاصمی

با احترام به نظر دوستانی که فرموده بودند این غزل از سنایی نیست و گواه سخنشون هم نظر دکتر مصفا و دکتر کدکنی بود؛ باید عرض کنم هرچند در جایگاه علمی و ادبی این اساتید( مصفا و کدکنی ) هیچ شکی نیست اما عنایت داشته باشید که فقط این عزیزان چنین اعتقادی دارند و سایر شارحان و ادیبان بزرگ این غزل رو از سنایی می دونن. پس با قول این دو عزیز نمیشه به قطع گفت که غزل از شخص دیگری ست.

اما در مورد زبان شعری و اعتقادات سنایی باید عرض کنم، اگر حضرات غزلیات سنایی رو به طور جداگانه مطالعه کنند ( مخصوصاً غزلیاتی که در دوره جوانی و قبل از شکل گیری فلسفه فکری شاعر سروده شده ) خواهند فهمید که اصلاً حساب غزل های سنایی از حدیقه الحقیقه جداست و منظومه فکری شاعر در غزل ها و سایر آثار کاملاً متفاوت است

در کل با توجه به شواهد و قراین به نظر می رسه که غزل از سنایی اما مربوط به جوانی و قبل از کمال فلسفه شعری او باشد

ممنون از بذل توجه و زمانی که برای خوانش مرقومه این حقیر صرف نمودید

1404/05/28 20:07
عبدالرضا ناظمی

درود از منطق الطیر عطار   

گفت چون حق می‌دمید این جان پاک

در تن آدم که آبی بود و خاک

خواست تا خیل ملایک سر به سر

نه خبر یابند از جان نه اثر

گفت ای روحانیان آسمان

پیش آدم سجده آرید این زمان

سرنهادند آن همه بر روی خاک

لاجرم یک تن ندید آن سر پاک

باز ابلیس آمد و گفت این نفس

سجده‌ای از من نبیند هیچ کس

گر بیندازند سر از تن مرا

نیست غم چون هست این گردن مرا

من همی‌دانم که آدم خاک نیست

سر نهم تا سر ببینم، باک نیست

چون نبود ابلیس را سر بر زمین

سر بدید او زانکه بود او در کمین

حق تعالی گفتش ای جاسوس راه

تو به سر در دیدنی این جایگاه

گنج چون دیدی که بنهادم نهان

بکشمت تا برنگویی در جهان

زانک خفیه نیست بیرون از سپاه

هر کجا گنجی که بنهد پادشاه

بی‌شکی بر چشم آنکس کان نهد

بکشد او را و خطش بر جان نهد

مرد گنجی دید گنجی اختیار

سر بریدن بایدت کرد اختیار

ور نبرم سر ز تن این دم ترا

این سخن باشد همه عالم ترا

گفت یا رب مهل ده این بنده را

چاره‌ای کن این ز کار افکنده را

حق تعالی گفت مهلت بر منت

طوق لعنت کردم اندر گردنت

نام تو کذاب خواهم زد رقم

تابمانی تا قیامت متهم

بعد از آن ابلیس گفت آن گنج پاک

چون مرا روشن شد، از لعنت چه باک

لعنت آن تست رحمت آن تو

بنده آن تست قسمت آن تو

گر مرا لعنست قسمت، باک نیست

زهر هم باید، همه تریاک نیست

چون بدیدم خلق را لعنت طلب

لعنتت برداشتم من بی‌ادب

این چنین باید طلب گر طالبی

تو نهٔ طالب به معنی غالبی

گر نمی‌یابی تو او را روز و شب

نیست او گم، هست نقصان در طلب

 
1404/05/28 20:07
عبدالرضا ناظمی

درود از حضرت مولانا  می باشد  

گفت: ما اول، فرشته بوده ایم                        راه طاعت را به جان پیموده ایم

سالکان راه را محرم بدیم                             ساکنان عرض را همدم بدیم

پیشه اول، کجا از دل رود؟                          مهر اول کی ز دل، بیرون شود؟

در سفر ، گر روم بینی یا ختن                         از دل تو کی رود حب الوطن ؟

ما هم از مستان این می بوده ایم                       عاشقان درگه وی بوده ایم

ناف ما بر مهر او ببریده اند                           عشق او در جان ما کارییده اند

روز نیکو دیده ایم از روزگار                         آب رحمت خورده ایم اندر بهار

نه که ما را دست فضلش کاشته ست                 از عدم ، ما را نه او بر داشته ست ؟

ای بسا کز وی نوازش دیده ایم                       در گلستان رضا گردیده ایم

1404/05/28 20:07
عبدالرضا ناظمی

با او دلم به مهر و محبت نشانه بود

سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود

بودم معلم ملکوت اندر آسمان

از طاعتم هزارهزاران خزانه بود

بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه

عرش مجید ذات مرا آشیانه بود

هفتصد هزار سال به طاعت گذاشتم

امید من ز خلق برین جاودانه بود

در راه من نهاد ملک دام حکم خویش

آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود

آدم ز خاک بود و من از نور پاک او

گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود

گویند عالمان که نکردی تو سجده‌ای

نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود

می‌خواست او نشانهٔ لعنت کند مرا

کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود

بر عرش بُد نوشته که ملعون شود کسی

برد آن گمان به هرکس و بر خود گمان نبود

خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن

کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود