گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - این چند بین را فضل بن یحیی بن صاعد هروی به سنایی فرستاد و در آن درخواست دیدار کرد

هستی به حقیقت ای سنایی
در دیدهٔ عقل روشنایی
مقبول همه صدور گشتی
این کار تو نیست جز خدایی
آیم بر تو به طبع زیراک
دانم که به نزد من نیایی
لیکن چکنم چگونه آیم
چون نیست خبر که تو کجایی
معذورم اگر که می‌فرستم
نزدیک تو شعر ای سنایی
هر کس که برد به بصره خرما
بر جهل خود او دهد گوایی
چون آمده‌ای مرو ازیراک
ما را چو دو دیده می ببایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هستی به حقیقت ای سنایی
در دیدهٔ عقل روشنایی
هوش مصنوعی: هستی همان حقیقت است، ای سنایی، که در نگاه عقل مانند روشنایی می‌تابد.
مقبول همه صدور گشتی
این کار تو نیست جز خدایی
هوش مصنوعی: این کار تو باعث جلب توجه و قبول همگان شده است، اما این تنها به خاطر خداوند است و نه به خاطر خودت.
آیم بر تو به طبع زیراک
دانم که به نزد من نیایی
هوش مصنوعی: من به سمت تو می‌آیم چون می‌دانم که خودت نزد من نخواهی آمد.
لیکن چکنم چگونه آیم
چون نیست خبر که تو کجایی
هوش مصنوعی: اما چه کنم که نمی‌دانم چطور بیایم وقتی که خبری از تو ندارم و نمی‌دانم کجایی.
معذورم اگر که می‌فرستم
نزدیک تو شعر ای سنایی
هوش مصنوعی: من از این که شعری را به تو می‌فرستم، عذرخواهی می‌کنم ای سنایی.
هر کس که برد به بصره خرما
بر جهل خود او دهد گوایی
هوش مصنوعی: هر کس که به بصره خرما بیاورد، بر نادانی خود شهادت می‌دهد.
چون آمده‌ای مرو ازیراک
ما را چو دو دیده می ببایی
هوش مصنوعی: وقتی که تو به اینجا آمده‌ای، نرود از نزد ما. تو برای ما مانند دو چشم هستی که به تو نگاه می‌کنیم.