قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح بهرامشاه
جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو
دلخواه جهان آمدهای قوم خهی کو
آمد سبب عشق در اصحاب دلی کو
آمده که بیجاده در آفاق کهی کو
این نعمت جان را که به ناگاه در آمد
ای سرد مزاجان ز دل و جان شرهی کو
این نطع پر از اسب و پیاده و رخ و پیلست
بر نطع شما آخر فرزین و شهی کو
چون نیست قبولی به سوی درد شما را
در ماتم بیدردی تاریک رهی کو
ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داوود رهی کو
عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آنرا چو سماع آمد این را گیهی کو
گفتند که آن روی چو مه را شبهی هست
آن سلسلهای شبه گوان را شبهی کو
در روز و شب چرخ چو زلف و رخ او کو
روز و شب پیوسته به زیر کلهی کو
صاحب خبری رنگ سپیدست و سیاهست
این هر دو چو آن هر دو سپید و سیهی کو
جز چهره و جز غمزهٔ او در صف ایام
روی همهٔ دولت و پشت سپهی کو
ای خازن فردوس بگو کز پی نزهت
در خلد برین روی چنین جایگهی کو
بر گوشهٔ خورشید جز این یوسف جان را
با آب گره کرده نگونسار چهی کو
معتوه شد از جستن معشوق سنایی
خود در دو جهان سوختهٔ بی عتهی کو
در کارگه جور گرفتم که چو او هست
در بارگه عدل چو بهرام شهی کو
بهرام فلک را ز پی قبله و قبله
چون پایگهش پیشگه هیچ مهی کو
خردان و بزرگان فلک را به گه سعد
جز با شه ما باد گران پنج و دهی کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸: دلی از خلق عالم بیغمی کوقصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه: آمد هلال دلها ناگه پدید ناگه
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو
دلخواه جهان آمدهای قوم خهی کو
هوش مصنوعی: ای کسی که جان را جستجو میکنی، عقل کجاست؟ دلخواه این جهان کجاست؟ ای قومی که در جستجوی خوشبختی هستید، کجایید؟
آمد سبب عشق در اصحاب دلی کو
آمده که بیجاده در آفاق کهی کو
هوش مصنوعی: عشق به خاطر کسی به جمع دوستان آمده است که او در دنیای بیرون، کهانی از وجودش را به ما نشان داده و پیوستن به آن عشق، هرگز در راههای معمولی اتفاق نیفتاده است.
این نعمت جان را که به ناگاه در آمد
ای سرد مزاجان ز دل و جان شرهی کو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این نعمت زندگی که به طور ناگهانی به ما داده شده، باید مورد توجه قرار گیرد و از آن بهرهبرداری شود. ای کسانی که به صورت سرد و بیاحساس زندگی میکنید، از دل و جان خود بهرهبرداری کنید و شکر این نعمت زندگی را به جا آورید.
این نطع پر از اسب و پیاده و رخ و پیلست
بر نطع شما آخر فرزین و شهی کو
هوش مصنوعی: این نطع که پر از اسب و سرباز و چهرههای مختلف و فیل است، در آخر با فرزین و شاه شما چه میشود؟
چون نیست قبولی به سوی درد شما را
در ماتم بیدردی تاریک رهی کو
هوش مصنوعی: چون که درد و رنجی از شما پذیرفته نیست، در غم و اندوه بیدردی، راهی برای رسیدن وجود ندارد.
ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داوود رهی کو
هوش مصنوعی: ای آنگونه که با نواهای دلنواز خود جلب توجه میکنی، گویی که بهشتی در تصویر رخسارت نمایان است. در میان زیباییهای بهشت، چه راهی که داوود در پیش دارد، به سوی تو میآید.
عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آنرا چو سماع آمد این را گیهی کو
هوش مصنوعی: عیسی و الاغش هر دو در مجلس ما هستند. هنگامی که سماع (رقص و آواز) آغاز میشود، به این موضوع اشاره میکنیم که این را فراموش نکنید.
گفتند که آن روی چو مه را شبهی هست
آن سلسلهای شبه گوان را شبهی کو
هوش مصنوعی: گفتهاند که آن چهره مانند ماه، شباهتی دارد. اما آن زنجیرهای که شباهت دارد، چیست؟
در روز و شب چرخ چو زلف و رخ او کو
روز و شب پیوسته به زیر کلهی کو
هوش مصنوعی: در روز و شب، زمان مانند زلف و چهرهی او به حرکت در میآید؛ که روز و شب به طور مداوم زیر سر او در حال گذر هستند.
صاحب خبری رنگ سپیدست و سیاهست
این هر دو چو آن هر دو سپید و سیهی کو
هوش مصنوعی: خبرنگار یا صاحب خبر، هم خبرهای خوب و روشن (رنگ سپید) و هم خبرهای بد و تاریک (رنگ سیاه) را میآورد. این دو رنگ در واقع به دو نوع خبر اشاره میکنند که هر دو وجود دارند.
جز چهره و جز غمزهٔ او در صف ایام
روی همهٔ دولت و پشت سپهی کو
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری جز چهره و ناز و کرشمهی او در دنیا وجود ندارد که به اندازهی آن، خوشبختی و عزت را به همراه داشته باشد.
ای خازن فردوس بگو کز پی نزهت
در خلد برین روی چنین جایگهی کو
هوش مصنوعی: ای نگهبان بهشت، بگو از کجا میتوانم به این سرزمین زیبا برسم و چنین مکانی را پیدا کنم؟
بر گوشهٔ خورشید جز این یوسف جان را
با آب گره کرده نگونسار چهی کو
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری اشاره شده که شخصی در کنار خورشید ایستاده و به یوسف جان اشاره میکند. او در فکر و اندیشهای عمیق است و به نوعی به تلخی و غمگینی اشاره میکند. به نظر میرسد که او به دنبال نشانهای یا پیامی است که در دل این صحنه نهفته شده و به نوعی از گرهخوردن آب و زندگی صحبت میکند. متن بر حسرت، جدایی و جستجوی معنا تأکید دارد.
معتوه شد از جستن معشوق سنایی
خود در دو جهان سوختهٔ بی عتهی کو
هوش مصنوعی: آنکه دیوانهوار به دنبال محبوب خود میگردد، در دنیای آتشزده و بیجنبه، به چه سرنوشتی دچار شده است.
در کارگه جور گرفتم که چو او هست
در بارگه عدل چو بهرام شهی کو
هوش مصنوعی: در کارگاه سختی و ناملایمات به دنبال کسی هستم که مانند او در عرصه عدالت و انصاف وجود داشته باشد، همانطور که بهرام، شاه مشهور، در قدرت و عدل شناخته شده است.
بهرام فلک را ز پی قبله و قبله
چون پایگهش پیشگه هیچ مهی کو
هوش مصنوعی: بهرام (شخصیت معروف اساطیری) برای رسیدن به هدفش، به آسمان نگاه میکند و به جستجوی نشانهها و راهنماییها میپردازد. او در این مسیر، مانند پایگاهی محکم و مطمئن عمل میکند و به دنبال راهی است که او را به مقصدش برساند. هیچکس دیگری نمیتواند او را متوقف کند.
خردان و بزرگان فلک را به گه سعد
جز با شه ما باد گران پنج و دهی کو
هوش مصنوعی: خردمندان و بزرگان آسمان جز در زمان خوب، با کمک ما به جایی نمیرسند. ما در این دنیا قدرتی داریم که میتوانیم بر آن تأثیر بگذاریم.

سنایی