گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - منع کبر و غرور و مذمت دنیا

ای دل ار در بند عشقی عقل را تمکین مکن
محرم روح‌الامینی دیو را تلقین مکن
خوش نباشد مشورت با عقل کردن پیش عشق
قبله تا خورشید باشد اختری را دین مکن
ماه و تیر و زهره و بهرام و برجیس و زحل
چون همین خدمت کنندت خدمت پروین مکن
از برای باستانی خسروی را سر مکن
وز برای کور دینی حمله بر گرگین مکن
قوت فرهاد و ملک خسروت چون یار نیست
دعوی اندر زلف و خال و چهرهٔ شیرین مکن
گنج اگر خواهی که یابی ابتدا با رنج ساز
چون مکان اندر جهان شد دیده کوته بین مکن
از برای هفت گندم هشت جنت در مباز
برگ بی‌برگی مجوی و قصد برگ تین مکن
نی زمانی همچو مایی بلبل مطرب مباش
وز برای سور گلبن یاد فروردین مکن
زاد آزادی طلب کن چون محمد مردوار
از برای راه سدره گربه‌ای را زین مکن
گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی
کبک اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن
گاه خلوت پیش رضوان زحمت مالک مخواه
حور اگر در خلد یابی دعوت از سجین مکن
عقل و عشق اندر بدایت جز دم آشفته نیست
عز و ذل بگسل تو و در عاشقی تعیین مکن
گر قبول عشق خواهی بیخ وصل از دل بکن
ملک چین داری ز حسرت ابروان پر چین مکن
عشق بازی و ز خود تربیت جویی شرط نیست
نرگس اندر گرد خار خشک وز پرچین مکن
از برای چشم زخم بچهٔ دیو لعین
عنبر اشهب مسوز و ورد خود یاسین مکن
پرده‌دار عقل را در بارگاه دل نشان
تاج شاه روح را خلخال آب و طین مکن
صورت آدم نداری از برای زاد دیو
پشت سوی جان روح‌افزای حورالعین مکن
اندرین ره همرهانی دوربین چون کرکسند
با دو چشم همچو کژدم رهبری چندین مکن
تا نسوزی دل چو لاله پیرهن چون گل مدر
دیده چون نرگس نداری چهره چون نسرین مکن
گر بقا خواهی چو کرم پیله گرد خود متن
کبر کبک و حرص مور و فعل ما را آیین مکن
از حجاب غفلت آخر یک زمان بیرون نگر
ناظر رخسار جانان چشم صورت بین مکن
غیرت اوباش را در کوی او گردن بنه
خسرو ایام را بی روی او تمکین مکن
چنگ در فتراک صاحب دولتی زن تا رهی
دل برای مال آن و ملک این غمگین مکن
عشق با زاغ‌البصر گویی ترا شد رهنمای
حاجب لاینبغی را دعوت تحسین مکن
چون «الم نشرح» شنیدی «رب یسرلی» بگوی
چون ز جنت در گذشتی وصف ملک چین مکن
«رحمة للعالمین» را «اهد قومی» ورد ساز
«لا تذر اذ ذاعنی» گر بشنوی آمین مکن
دم برای دیگران زن در خلا و در ملا
چون تو خاص شهریاری آن خود تضمین مکن
گرگران باری چو قارون جز ثری بستر مساز
ور سبک روحی چو عیسی جز قمر بالین مکن
شاهد و شمع و شراب و مطرب آنجا بهترست
درد ازینجا برمدار و سینه درد آگین مکن
دست شه خواهی که باشد آشیانت همچو باز
چشم سر ز اول بدوز آن راه را بین وین مکن
بر در سلطان نشاید کرد کبکی ره زدن
گر نداری گربه با خود دست زی زوبین مکن
خلعت فغفور داری نوبت قیصر مزن
شهریار و شاه هندی بندگی تکین مکن
گر ز سر کار خویش آگه شدی چون دیگران
شهد و زهر و کفر و دین را زاد و بوم دین مکن
در نظم از بحر خاطر چون به دست آید ترا
جز عروس روح را از عقد او کابین مکن
چون سنایی باش فارغ از برای حرص و آز
آفرین بر دیگران بر خویشتن نفرین مکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل ار در بند عشقی عقل را تمکین مکن
محرم روح‌الامینی دیو را تلقین مکن
هوش مصنوعی: ای دل، اگر در عشق گرفتار هستی، به عقل اجازه نده که تسلیم شود و به او سلیقه نده. روح‌الامین را حرمت نگذار و به دیو دروس نده.
خوش نباشد مشورت با عقل کردن پیش عشق
قبله تا خورشید باشد اختری را دین مکن
هوش مصنوعی: خوشایند نیست که در عشق، با عقل مشورت کنیم. تا زمانی که عشق در اوج خود باشد، نباید به حساب کسی که به ستاره‌ها پایبند است، دین و ایمان آورد.
ماه و تیر و زهره و بهرام و برجیس و زحل
چون همین خدمت کنندت خدمت پروین مکن
هوش مصنوعی: اگر ماه و سیاره‌های دیگر هم برای تو خدمت کنند، نیکوست، اما خدمت پروین را هیچگاه انجام مده.
از برای باستانی خسروی را سر مکن
وز برای کور دینی حمله بر گرگین مکن
هوش مصنوعی: به خاطر شخصیت‌های باستانی، به کسی آسیب نرسان و همچنین به خاطر ناتوانی یا نقص کسی، به دیگران حمله نکن.
قوت فرهاد و ملک خسروت چون یار نیست
دعوی اندر زلف و خال و چهرهٔ شیرین مکن
هوش مصنوعی: قدرت و توان فرهاد و شیرینی و زیبایی خسرو وقتی که یاری در کار نباشد، نباید درباره مو و خال و چهرهٔ زیبا ادعایی کنید.
گنج اگر خواهی که یابی ابتدا با رنج ساز
چون مکان اندر جهان شد دیده کوته بین مکن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گنجی هستی، باید ابتدا با سختی و تلاش بسازی. زیرا در این دنیا، اگر دیده‌ات کوتاه و محدود باشد، به هیچ چیز نخواهی رسید.
از برای هفت گندم هشت جنت در مباز
برگ بی‌برگی مجوی و قصد برگ تین مکن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن یک چیز کوچک و بی‌ارزش، به دنبال چیزهای بزرگ و ارزشمند نباش. در واقع، تلاش برای به دست آوردن آنچه که به راحتی و بی‌زحمت به دست می‌آید، کار نادرستی است.
نی زمانی همچو مایی بلبل مطرب مباش
وز برای سور گلبن یاد فروردین مکن
هوش مصنوعی: هیچ وقت مانند ما، بلبل شاداب و سرزنده نباش و برای جشن گلستان به یاد بهار نباش.
زاد آزادی طلب کن چون محمد مردوار
از برای راه سدره گربه‌ای را زین مکن
هوش مصنوعی: آزادی را به دست بیاور، مانند محمد که با شجاعت در مسیر حق حرکت کرد. برای رسیدن به هدف والای خود، به چیزهای بی‌ارزش وابسته نشو.
گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی
کبک اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق قدم می‌زنی، با خردمندی صحبت کن. اگر می‌خواهی زیبایی را به دست آوری، مانند کبک عمل نکن و از شاهین دوری کن.
گاه خلوت پیش رضوان زحمت مالک مخواه
حور اگر در خلد یابی دعوت از سجین مکن
هوش مصنوعی: هر از گاهی که در خلوت به رضوان می‌رسی، از مالک به حور طلب نکن، اگر به بهشت رسیدی، از جهنم تقاضا نکن.
عقل و عشق اندر بدایت جز دم آشفته نیست
عز و ذل بگسل تو و در عاشقی تعیین مکن
هوش مصنوعی: عقل و عشق در آغاز تنها شلوغی و بی‌نظمی است. برای رهایی از افت و خیزها، در عشق خود را محدود نکن و اجازه نده که ویژگی‌هایت تعیین‌کننده نحوه عشق ورزیدنت باشد.
گر قبول عشق خواهی بیخ وصل از دل بکن
ملک چین داری ز حسرت ابروان پر چین مکن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عشق را بپذیری، باید وابستگی‌ات را از دل رها کنی. تو که صاحب سرزمین چین هستی، از حسرت ابروهای پرچین خود دست بردار.
عشق بازی و ز خود تربیت جویی شرط نیست
نرگس اندر گرد خار خشک وز پرچین مکن
هوش مصنوعی: عشق ورزی و یادگیری از خود، نیازی به شرایط خاص ندارد. مانند نرگسی که در کنار خار خشک رشد می‌کند، تو نیز از موانع و مشکلات دوری نکن.
از برای چشم زخم بچهٔ دیو لعین
عنبر اشهب مسوز و ورد خود یاسین مکن
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از چشم زخم، مراقب باش که به بچهٔ دیو لعین آسیبی نرسد و از عطر خوش عنبر و گل یاسین استفاده نکن.
پرده‌دار عقل را در بارگاه دل نشان
تاج شاه روح را خلخال آب و طین مکن
هوش مصنوعی: عقل در دل مثل پرده‌ای است که در کاخ دل آویزان شده و باید آن را از نظر دور نگه‌داشت. نباید برای روح و عواطف خود زینتی را که از آب و خاک سرچشمه گرفته (مانند خلخال) بیافری، بلکه باید به جای آن به فکر ارزش‌های واقعی بود.
صورت آدم نداری از برای زاد دیو
پشت سوی جان روح‌افزای حورالعین مکن
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ای انسانی نداری، از زادگاه شیطان رو برگردان و به روح‌افزای حورالعین نزدیک نشو.
اندرین ره همرهانی دوربین چون کرکسند
با دو چشم همچو کژدم رهبری چندین مکن
هوش مصنوعی: در این راه، همراهانی هستند که مانند کرکس به دور دست‌ها نگاه می‌کنند و با دو چشمی که مانند کژدم است، نمی‌توان بر هدایت آنها تکیه کرد. بنابراین، از راهنمایی آنها جداً بپرهیز.
تا نسوزی دل چو لاله پیرهن چون گل مدر
دیده چون نرگس نداری چهره چون نسرین مکن
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی دل مثل لاله آسیب ببیند، باید مانند گل زیبا باشی. اگر چشمانت مانند نرگس روشن نیست، پس چهره‌ات را مانند نسرین زینت مده.
گر بقا خواهی چو کرم پیله گرد خود متن
کبر کبک و حرص مور و فعل ما را آیین مکن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی پایدار بمانی، مثل کرم ابریشم که دور خود پیله می‌سازد، مغرور و حریص نباش و به اعمال ما دقت نکن.
از حجاب غفلت آخر یک زمان بیرون نگر
ناظر رخسار جانان چشم صورت بین مکن
هوش مصنوعی: از پرده‌ی غفلت خارج شو و برای یک لحظه به زیبایی معشوق نگاه کن؛ فقط به ظاهر او ننگر و عمق وجودش را ببین.
غیرت اوباش را در کوی او گردن بنه
خسرو ایام را بی روی او تمکین مکن
هوش مصنوعی: به شکست و ذلت کسانی که غیرت و حسادت می‌ورزند، بی‌اعتنا باش و خود را به خاطر اوضاع و احوال سنجیده مکن.
چنگ در فتراک صاحب دولتی زن تا رهی
دل برای مال آن و ملک این غمگین مکن
هوش مصنوعی: به افرادی که دارای مقام و ثروت هستند، نزدیک شو و ارتباط برقرار کن تا دیگر نگران مال و اموال دیگران نباشی و غم نخور.
عشق با زاغ‌البصر گویی ترا شد رهنمای
حاجب لاینبغی را دعوت تحسین مکن
هوش مصنوعی: عشق به نوعی برای تو راهنمایی می‌شود که نمی‌توانی او را به تحسین دعوت کنی.
چون «الم نشرح» شنیدی «رب یسرلی» بگوی
چون ز جنت در گذشتی وصف ملک چین مکن
هوش مصنوعی: وقتی آیه "آیا ما سینه‌ات را برایت گشاده نکردیم" را شنیدی، بگو: "خدایا، کارم را آسان کن." و هنگامی که از بهشت گذشتی، درباره‌ی وصف شهر چین صحبت نکن.
«رحمة للعالمین» را «اهد قومی» ورد ساز
«لا تذر اذ ذاعنی» گر بشنوی آمین مکن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به نوعی دعا و درخواست دارد. گوینده از خداوند می‌خواهد که رحمتی برای همه عالم باشد و با تمام وجود به درگاه الهی رو آورد. همچنین، او می‌گوید که اگر دعایش به حقیقت بپیوندد، دیگر نباید از یاد او غفلت کرد و باید با قلبی پاک، به دعا ادامه دهد. به طور کلی، این بیت بر اهمیت درخواست از خدا و توجه به رحمت الهی تأکید می‌کند.
دم برای دیگران زن در خلا و در ملا
چون تو خاص شهریاری آن خود تضمین مکن
هوش مصنوعی: برای دیگران در خلوت و در جمع صحبت کن، اما تو که خودت دارای مقام و منزلتی خاصی هستی، نباید به هیچ‌کس وابسته شوی.
گرگران باری چو قارون جز ثری بستر مساز
ور سبک روحی چو عیسی جز قمر بالین مکن
هوش مصنوعی: اگر بار سنگینی مانند قارون داری، درختان را نزن و بستر نگذار، و اگر روح سبکی مانند عیسی داری، بر ماه تکیه نکن.
شاهد و شمع و شراب و مطرب آنجا بهترست
درد ازینجا برمدار و سینه درد آگین مکن
هوش مصنوعی: در آنجا، عاشق و جلوه‌گر، شمع و شراب و نوازنده، همه چیز بهتر است. پس از اینجا درد را با خود نبر و دل پر از درد را آزار نده!
دست شه خواهی که باشد آشیانت همچو باز
چشم سر ز اول بدوز آن راه را بین وین مکن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که دست پادشاه بر سر تو باشد و به آرامش زندگی کنی، از همان ابتدا باید با دقت و هوشیاری راه خود را انتخاب کنی و از اشتباه دوری کنی.
بر در سلطان نشاید کرد کبکی ره زدن
گر نداری گربه با خود دست زی زوبین مکن
هوش مصنوعی: نمی‌توان در درب بارگاه پادشاه، بی‌احترامی کرد، و اگر هم همراهی نداری، نباید به‌تنهایی دست به کار خطرناکی بزنی.
خلعت فغفور داری نوبت قیصر مزن
شهریار و شاه هندی بندگی تکین مکن
هوش مصنوعی: تو لباس و مقام بزرگانی مانند فغفور و قیصر را داری، اما ای شهریار، نباید خود را به شاه هندی محدود کنی و به او بندگی کنی.
گر ز سر کار خویش آگه شدی چون دیگران
شهد و زهر و کفر و دین را زاد و بوم دین مکن
هوش مصنوعی: اگر از وضعیت واقعی خود آگاه شوی، مانند دیگران به خوبی میدانی که نباید به سرزمین دین، زهر و شهد و کفر و ایمان بیافزایی.
در نظم از بحر خاطر چون به دست آید ترا
جز عروس روح را از عقد او کابین مکن
هوش مصنوعی: وقتی که در شعر و ادبیات به دقت و زیبایی می‌نگری، تنها چیزی که ارزش توجه دارد، روح زیبا و معنوی است. نباید آن را به چیزهای مادی و بی‌ارزش گره بزنی.
چون سنایی باش فارغ از برای حرص و آز
آفرین بر دیگران بر خویشتن نفرین مکن
هوش مصنوعی: شبیه سنایی باش و از دلبستگی به مال و ثروت آزاد باش. برای دیگران آرزوی خوب داشته باش و برای خودت نفرین نکن.

حاشیه ها

1396/09/07 14:12

علاقه ای به قصیده نداشتم ولی با خواندن قصاید سنایی عاشق قصیده شدم. انصافا کل شاعران معاصر جمع شوند دور هم بر این وزن همچین قصیده ای نمیتوانند بسرایند