قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - معروفی بود زن سلیطهای داشت او را به قاضی برده بود و رنج مینمود در حق وی گوید
ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران
بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران
یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز
یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران
جای نوری تو و ما از تو چو تاریکدلان
آب گویی تو و ما از تو پر آتش جگران
ماهت ار نور دهد تری آبست درو
مشک ار بوی دهد خشکی نارست در آن
شیشهٔ بادهٔ روشن ندهی تا نکنی
روز ما تیرهتر از کارگه شیشهگران
شرم دار ای فلک آخر مکن این بیرسمی
تا کی از پرورش و تربیت بد سیران؟
از تو و گردش چرخت چه هنر باشد پس؟
چون تهیدست بوند از تو همه پر هنران
عمر ما طعمهٔ دوران تو شد، بس باشد
نیز هر ساعتمان شربت هجران مخوران
هر که یکشب ز بر زن بود از روی مراد
سالی از نو شود از جملهٔ زیر و زبران
خواستم از پی راحت زنی آخر از تو
آن بدیدم که نبینند همه بیخبران
این ز تو در خورَد ای مادر زندانی زای
ما به زندان و تو از دور به ما در نگران
مر پسر را به تو امید کجا ماند پس؟
همه چون فعل تو این باشد بر بیپدران
چون به زن کردنی این رنج همی باید دید
اینت اقبال که دارند پس امروز غران
ما غلام کف دستیم بس اکنون که ز عجز
ماندهاند از پس یک ماده برینگونه نران
نه تویی یوسف یعقوب مکن قصه دراز
یوسفان را نبود چاره ازین بد گهران
یوسف مصری ده سال ز زن زندان دید
پس ترا کی خطری دارند این بیخطران
آنکه با یوسف صدیق چنین خواهد کرد
هیچ دانی چهکند صحبت او با دگران
حجرهٔ عقل ز سودای زنان خالی کن
تا به جان پند تو گیرند همه پُر عبران
بند یک ماده مشو تا بتوانی چو خروس
تا بوی تاجور و پیشرو تاجوران
خاصه اکنون که جهان بیخردان بگرفتند
بیخرد وار بزی تا نبوی سرد و گران
کار چون بیخردی دارد و بیاصلی و جهل
وای پس بر تو و آباد برین مختصران
طالع فاجری و ماجری امروز قویست
هر که امروز بر آنست بر آنست بر آن
هر که پستان میان پای نداد او را شیر
نیست امروز میان جهلا او ز سران
هرکه لوزینهٔ شهوت نچشیدهست ز پس
نیست در مجلس این طایفه از پیشتران
آنکه بودهست چو گردون به گه خردی کوژ
لاجرم هست درین وقت ز گردونسپران
بینفیرست کسی کهش نفر از جهل و خطاست
جهد کن تا نبوی از نفر بینفران
روزگاریست که جز جهل و خیانت نخرند
داری این مایه وگرنه خر ازین کلبه بران
سپر تیر زمان دیدهٔ شوخ است و فساد
جهد کن تات نبیند فلک از پیسپران
شاید ار دیدهٔ آزاده گهر بار شود
چون شدهستند همه بیگهران باگهران
بازِ دانش چو همی صید نگیرد ز اقبال
بیشش از خشم در اطراف ممالک مپران
معنی اصل و وفایش مجوی از همه کس
زان که هستند ز بستان وفا بیثمران
اندرین وقت ز کس راه صیانت مطلب
که سر راه برانند همه راهبران
بیخبروار در این عصر بزی کز پی بخت
گوی اقبال ربودند همه بیخبران
با چنین قول و چنین فعل که این دونان راست
رشک بر میآیدم ای خواجه ز کوران و کران
چون سرشت همه رعنایی و برساختگیست
مذهب خانهخدا دار تو چون مستقران
پس چو از واقعهٔ حادثه کس نیست مصون
همچو بیاصل تو دون باش نه از مشتهران
عاجزیت از شرف ِ باپدری بود ار نه
دهر و ایام کیت دیدی چون بیظفران
هر که چون بیبصران صحبت دونان طلبد
سخت بسیار بلاها کشد از بیبصران
پای کی دارد با صحبت تو سفلهٔ دون
چون نهای خیرهسر و در نسب خیرهسران
مردمی را چو نگیرد همی این تازی اسب
یارب ای بار خداییت جهانی ز خران
وقت آنست که در پیشگه میخانه
ترس و لاباس بسازی چو همه بیفکران
اسب شادی و طرب در صف ایام در آر
مگر از زحمت اسبت برمند این گذران
مرکب امر خدای است چو ترکیب تنت
به خرابیش درین مرتع خاکی مچران
ای دل ای دل چو ز فضل و ز شرف حیرانیست
ز اهل فضل و شرف و عقلگران گیر کران
دست در گردن ایام در آریم از عقل
پای برداریم از سیرت نیکونظران
دین فروشیم چو این قوم جزین مینخرند
مایه سازیم هم از همّت و خوی دگران
کام جوییم و نبندیم دل اندر یک بند
زان که اینست همه رهروش باخطران
همّت خویش ورای فلک و عقل نهیم
که برون فلکند از ما فرزانهتران
خود که باشد فلکِ بادرو آبنهاد؟
خود که باشند درو اینهمه صاحبسفران؟
کار حکم ازلی دارد و نقش تقدیر
که نوشتهست همه بوده و نابوده در آن
جرم از اجرام ندانند به جز کوردلان
طمع از چرخ ندارند مگر خیرهسران
زان که از قاعدهٔ قسمت در پردهٔ راز
چرخپیمایان دورند و ستارهشمران
همه بادست حدیث فلک و سیر نجوم
باده دارد همه خوشی و دگر بادهخوران
دولت نو چو همی میندهد چرخ کهن
ما و بادهٔ کهن و مطرب و نوخط پسران
گرچه با زیب و فریم از خرد و اصل و وفا
گرد میخانه در آییم چو بی زیب و فران
عیش خود تلخ چه داریم به سودای زنان
ما و سیمین زنخان خوش و زرینکمران
جان ببخشیم به یاران نکو از سر عشق
سیم خوردن چه خطر دارد با سیمبران
خام باشد ترشی در رخ و شهوت در دل
چون بود کیسه پر از سیم و جهان پر شکران
رنگ آن قوم نگیریم به یک صحبت از آنک
پشت اسلام نکردند بنا بر عمران
همه اندر طلب مستی بیعقل و دلان
همه اندر طرب هستی بیسیم و زران
آنچنان قاعده سازیم ز شادی که شود
از پس ما سمر خوشتر صاحبسمران
هیچ تاوان نبود در دو جهان بر من و تو
چون برین گونه گذاریم جهان گذران
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی: بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدانقصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح محمد تکین بغراخان: چرخ نارد به حکم صدر دوران
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران
بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران
هوش مصنوعی: ای پرده، وای بر تو که در درون ما نگرانی بیش از این پرده وجود دارد. پیش از هر بیخردی خود را از این نگرانیها رها کن.
یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز
یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران
هوش مصنوعی: اگر تو بر آوری، مانند زباندرشتها، متکبرانه و خودخواهانه عمل کن، یا اگر نمیخواهی بگذاری دیگران بخوانند، پس بهتر است سکوت کنی. و اگر میخوانی، باید با کمال صداقت و به دور از حسد و خودخواهی این کار را انجام دهی.
جای نوری تو و ما از تو چو تاریکدلان
آب گویی تو و ما از تو پر آتش جگران
هوش مصنوعی: وجود تو، مانند نوری است که دلهای تیره ما را روشن میکند؛ گویی تو مانند آبی هستی برای ما، در حالی که آتش دلهای پر از درد و غمما را هم زیر سلطه داری.
ماهت ار نور دهد تری آبست درو
مشک ار بوی دهد خشکی نارست در آن
هوش مصنوعی: اگر ماه تو نور ببخشد، به خاطر آن آب در وجودش وجود دارد؛ و اگر مشک بوی خوش دهد، نشان از خشکی آن نیست.
شیشهٔ بادهٔ روشن ندهی تا نکنی
روز ما تیرهتر از کارگه شیشهگران
هوش مصنوعی: اگر شیشهٔ شراب روشنت را به من ندهی، روز ما تیرهتر خواهد شد همچون جایی که شیشهگران کار میکنند.
شرم دار ای فلک آخر مکن این بیرسمی
تا کی از پرورش و تربیت بد سیران؟
هوش مصنوعی: ای آسمان، شرم کن و این بیقیدی را ادامه نده، زیرا این وضعیت بدی که بر سر بیسرپرستان و کسانی که در حال رشد هستند، میآید، غمانگیز است.
از تو و گردش چرخت چه هنر باشد پس؟
چون تهیدست بوند از تو همه پر هنران
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی هیچ خلاقیت و هنری از تو و دنیایت وجود نداشته باشد، دیگر چه هنری میتواند در آثار دیگران مشاهده شود. اگر خود را از استعداد و هنر خالی کنی، دیگر کسی نمیتواند به تواناییهای هنری خود ببالد.
عمر ما طعمهٔ دوران تو شد، بس باشد
نیز هر ساعتمان شربت هجران مخوران
هوش مصنوعی: زندگی ما به بازیچهٔ گذر زمان تبدیل شده است و کافیست که هر لحظهامان را با درد دوری گذرانده باشیم.
هر که یکشب ز بر زن بود از روی مراد
سالی از نو شود از جملهٔ زیر و زبران
هوش مصنوعی: هر کس یک شب در کنار همسرش باشد و از روی محبت و رضایت با او باشد، برای او سالی تازه و نو آغاز میشود و همهی مشکلات زندگیاش حل خواهد شد.
خواستم از پی راحت زنی آخر از تو
آن بدیدم که نبینند همه بیخبران
هوش مصنوعی: خواستار آسایش و آرامش از تو بودم، اما از تو چیزی دیدم که دیگران نمیتوانند درکش کنند یا آن را ببینند.
این ز تو در خورَد ای مادر زندانی زای
ما به زندان و تو از دور به ما در نگران
هوش مصنوعی: ای مادر، تو از دور نگران ما هستی، در حالی که ما در زندان دست و پا میزنیم و این وضعیت از تو نشأت میگیرد.
مر پسر را به تو امید کجا ماند پس؟
همه چون فعل تو این باشد بر بیپدران
هوش مصنوعی: امیدم به پسر تو کجاست وقتی که همه چیز مانند اعمال تو باشد بر بیپدران؟
چون به زن کردنی این رنج همی باید دید
اینت اقبال که دارند پس امروز غران
هوش مصنوعی: وقتی به مشکلات و دشواریهای زن گرفتن فکر میکنیم، باید ببینیم که آیا امروز روز خوبی برای این تصمیمگیری است یا خیر.
ما غلام کف دستیم بس اکنون که ز عجز
ماندهاند از پس یک ماده برینگونه نران
هوش مصنوعی: ما مانند چیزهای کوچکی هستیم که در مقابل عظمت و قدرت حق، ناتوان و عاجزیم. در این شرایط، حتی از یک ماده ساده نیز ناتوانیم و احساس حقارت و خضوع میکنیم.
نه تویی یوسف یعقوب مکن قصه دراز
یوسفان را نبود چاره ازین بد گهران
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که تو مانند یوسف، پسر یعقوب نیستی و نمیتوانی داستانهای طولانی یوسفها را مطرح کنی. در واقع، از این بدبختیها و سختیها چارهای نیست و باید با این مشکلات کنار بیایی.
یوسف مصری ده سال ز زن زندان دید
پس ترا کی خطری دارند این بیخطران
هوش مصنوعی: یوسف، ده سال در زندان به خاطر زنها گرفتار شد، پس چه نگرانی از این بیخطران داری؟
آنکه با یوسف صدیق چنین خواهد کرد
هیچ دانی چهکند صحبت او با دگران
هوش مصنوعی: کس که با یوسف صداقت چنین رفتار میکند، آیا میدانی که او با دیگران چگونه صحبت خواهد کرد؟
حجرهٔ عقل ز سودای زنان خالی کن
تا به جان پند تو گیرند همه پُر عبران
هوش مصنوعی: فکر و ذهن خود را از آرزوهای بیفایده و شوق به زنان خالی کن تا بر جان و دل تو تأثیر بگذارد و همه به عبرت و پندی که میدهی توجه کنند.
بند یک ماده مشو تا بتوانی چو خروس
تا بوی تاجور و پیشرو تاجوران
هوش مصنوعی: اگر از قید و بند رها شوی، میتوانی مانند خروس با وقار و با انرژی بپری و به سوی زیباییها و دلرباییها بروی.
خاصه اکنون که جهان بیخردان بگرفتند
بیخرد وار بزی تا نبوی سرد و گران
هوش مصنوعی: بهویژه اکنون که نادانها دنیا را در دست گرفتهاند، به دور از خرد و فهم صحیح زندگی کن تا بار سنگین و مشکلات را احساس نکنی.
کار چون بیخردی دارد و بیاصلی و جهل
وای پس بر تو و آباد برین مختصران
هوش مصنوعی: کارهایی که بدون خرد و دانش انجام شوند و فاقد اصول و پایههای منطقی باشند، به نظر و وای بر تو و بر این مردمان نادان میآید.
طالع فاجری و ماجری امروز قویست
هر که امروز بر آنست بر آنست بر آن
هوش مصنوعی: امروز روزی مناسب و خوب است. هر کس که امروز عزم و ارادهای دارد، باید بهرهبرداری کند و به هدفش برسد.
هر که پستان میان پای نداد او را شیر
نیست امروز میان جهلا او ز سران
هوش مصنوعی: کسی که پستان را در میان پا قرار دهد، امروز از شیر خبری ندارد و در میان جاهلان به شمار نمیآید.
هرکه لوزینهٔ شهوت نچشیدهست ز پس
نیست در مجلس این طایفه از پیشتران
هوش مصنوعی: هر کسی که طعم شهوت را نچشیده باشد، در این مجلس از این گروه و از پیشینیان جایی ندارد.
آنکه بودهست چو گردون به گه خردی کوژ
لاجرم هست درین وقت ز گردونسپران
هوش مصنوعی: آنکه مانند آسمان در زمان تاریکی و سختیها خمیده و ضعیف شده است، به هر حال در این زمان از طرف آسمانها نگهبانی و حمایت میشود.
بینفیرست کسی کهش نفر از جهل و خطاست
جهد کن تا نبوی از نفر بینفران
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که از جهل و خطا آزاد باشد. تلاش کن تا به افرادی که از خطاها و نادانیها رهایی یافتهاند، ملحق شوی.
روزگاریست که جز جهل و خیانت نخرند
داری این مایه وگرنه خر ازین کلبه بران
هوش مصنوعی: زمانهای شده که جز نادانی و خیانت چیزی نمیخرند. اگر تو این ویژگیها را نداری، بهتر است از این مکان دور شوی.
سپر تیر زمان دیدهٔ شوخ است و فساد
جهد کن تات نبیند فلک از پیسپران
هوش مصنوعی: زمان به گونهای رفتار میکند که گویا نگران ظاهر و حرکات ماست. باید تلاش کنیم تا فلک، حوادث ناگوار را از ما دور کند و ما در امان بمانیم.
شاید ار دیدهٔ آزاده گهر بار شود
چون شدهستند همه بیگهران باگهران
هوش مصنوعی: شاید اگر نگاه آزادگان به دنیا بیفتد، مانند آنها که بیگهرند، تکیه بر ارزشها و زیباییها داشته باشند.
بازِ دانش چو همی صید نگیرد ز اقبال
بیشش از خشم در اطراف ممالک مپران
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش نتواند تو را به موفقیت برساند، نباید به خاطر خشم و ناامیدی خود در اطراف دنیا سرگردان شوی و از جایی به جایی بروی.
معنی اصل و وفایش مجوی از همه کس
زان که هستند ز بستان وفا بیثمران
هوش مصنوعی: اصل و وفای ایشان را از هیچکس نطلب، زیرا که وفاداری درختی است که میوه ندارد و فقط از باغ وفا بیثمران برمیآید.
اندرین وقت ز کس راه صیانت مطلب
که سر راه برانند همه راهبران
هوش مصنوعی: در این زمان، هیچ کس از دیگران نمیتواند به خوبی از چیزی محافظت کند زیرا همه کسانی که در این مسیر هستند، آن را به سمت خود میکشانند.
بیخبروار در این عصر بزی کز پی بخت
گوی اقبال ربودند همه بیخبران
هوش مصنوعی: در این زمانه، مانند کسی که بیخبر است زندگی کن، چرا که به دنبال خوشبختی و شانس، همه کسانی که بیخبری هستند، از آنچه میگذرد بیخبرند.
با چنین قول و چنین فعل که این دونان راست
رشک بر میآیدم ای خواجه ز کوران و کران
هوش مصنوعی: با چنین گفتار و چنین رفتار، رشک و حسد بر من غلبه میکند؛ ای آقایی که از بینایان و شنوایان محسوب میشوی.
چون سرشت همه رعنایی و برساختگیست
مذهب خانهخدا دار تو چون مستقران
هوش مصنوعی: زیرا تمام زیباییها و خلوصها به شکل و شمایل نمایان شدهاند، دین و مذهب تو مانند مکانهایی است که خداوند آنها را قرار داده است.
پس چو از واقعهٔ حادثه کس نیست مصون
همچو بیاصل تو دون باش نه از مشتهران
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان به طور کامل از حوادث و مشکلات در امان بود؛ بنابراین همانند کسی که ریشه و اصل ندارد، باید در برابر شرایط سختی که برای دیگران نیز پیش میآید، تسلیم شد و از خود ضعف نشان ندهیم.
عاجزیت از شرف ِ باپدری بود ار نه
دهر و ایام کیت دیدی چون بیظفران
هوش مصنوعی: اگر ناتوانی تو از بزرگواری پدرت نبود، چه کسی در این دنیا و در دوران مختلف توانسته است مانند تو به این شکل شکست ناپذیر باشد؟
هر که چون بیبصران صحبت دونان طلبد
سخت بسیار بلاها کشد از بیبصران
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد با انسانهای پست و بیارزش صحبت کند، بهزودی دچار دردسرها و مشکلات زیادی خواهد شد که ناشی از رفتار و طرز فکر این افراد است.
پای کی دارد با صحبت تو سفلهٔ دون
چون نهای خیرهسر و در نسب خیرهسران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه کسی میتواند با تو صحبت کند و خود را در برابر تو پایین بیندازد در حالی که تو هیچ کجا از سرسختی و جهل خود کم نمیکنی و برتری خود را در نسب و خانوادهات احساس میکنی.
مردمی را چو نگیرد همی این تازی اسب
یارب ای بار خداییت جهانی ز خران
هوش مصنوعی: اگر مردم را این اسب تند به چنگ نخورد، ای خدا، جهانی را بر شتران بندگی قرار ده.
وقت آنست که در پیشگه میخانه
ترس و لاباس بسازی چو همه بیفکران
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که در حضور میخانه، ترس و تردید را کنار بگذاری و مانند دیگران که بیفکرند، خود را آزاد و بیغمی نشان دهی.
اسب شادی و طرب در صف ایام در آر
مگر از زحمت اسبت برمند این گذران
هوش مصنوعی: سعی کن در روزهای زندگیات خوشحال و شاداب باشی، اما مواظب باش که از مشکلات و سختیها نیز غافل نشوی.
مرکب امر خدای است چو ترکیب تنت
به خرابیش درین مرتع خاکی مچران
هوش مصنوعی: آیهای از ترکيب وجود انسان به یاد میآورد که همه چیز به اراده خداوند است. نباید خود را به گناه و فساد آلوده کرد، زیرا این دنیا، محلی موقتی و خاکی است. پس باید با تقوا و احتیاط زندگی کرد و از لغزشها دوری گزید.
ای دل ای دل چو ز فضل و ز شرف حیرانیست
ز اهل فضل و شرف و عقلگران گیر کران
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی از علم و بزرگی حیرانی و سردرگم هستی، از اهل علم و بزرگی و عقل ارزشمند دوری کن و به آنها وابسته شو.
دست در گردن ایام در آریم از عقل
پای برداریم از سیرت نیکونظران
هوش مصنوعی: بیایید در آغوش روزگار به شادی بپردازیم و از قید و بندهای عقل رها شویم تا به خوبیها و صفات نیکو نگاه کنیم.
دین فروشیم چو این قوم جزین مینخرند
مایه سازیم هم از همّت و خوی دگران
هوش مصنوعی: ما چون این مردم، دین را به فروش میگذاریم، زیرا جز این راه، چیزی نمیخرند. بنابراین، از تلاش و ویژگیهای دیگران بهرهبرداری میکنیم.
کام جوییم و نبندیم دل اندر یک بند
زان که اینست همه رهروش باخطران
هوش مصنوعی: ما به دنبال لذت و خوشی هستیم و دل خود را در یک محدودیت نمیگذاریم، زیرا این کار تنها راهی است که به افرادی با خطرات مرتبط میشود.
همّت خویش ورای فلک و عقل نهیم
که برون فلکند از ما فرزانهتران
هوش مصنوعی: به خود و ارادهامان بیشتر از آسمان و عقل اعتماد کنیم، چون از ما کسانی هستند که از عقل و دانش ما فراترند.
خود که باشد فلکِ بادرو آبنهاد؟
خود که باشند درو اینهمه صاحبسفران؟
این فلک که بر باد میگردد و بنایش بر آب نهاده شده کیست؟ به او توجه مکن. و آنها که در این فلک هستند خود همگی مسافر و مهمان هستند آنها نیز مهم نیستند. (بادرو یعنی بر باد حرکت کننده ، آبنهاد یعنی سرشت و ساخت آن بر آب نهاده شده است.)
کار حکم ازلی دارد و نقش تقدیر
که نوشتهست همه بوده و نابوده در آن
هوش مصنوعی: کارها به فرمان ازلی پیش میروند و سرنوشت که جامعهاش داده، همهچیز را در آن نوشته و از بین برده است.
جرم از اجرام ندانند به جز کوردلان
طمع از چرخ ندارند مگر خیرهسران
هوش مصنوعی: تنها افرادی که کور هستند و نمیتوانند ببینند، بر این باورند که جرم و گناه از اجرام و اشیاء جدایی ناپذیر است. همچنین، تنها افرادی که در مسیر نادانی حرکت میکنند، میتوانند از چرخ گردش زمان توقع داشته باشند و آرزوهای بزرگ داشته باشند.
زان که از قاعدهٔ قسمت در پردهٔ راز
چرخپیمایان دورند و ستارهشمران
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بر اساس قواعد قسمت و سرنوشت، افرادی که در راز و رمز زندگی و گردون (آسمان) هستند، از درک و فهم عمیق دورند و توانایی مشاهده دقیق ستارهها را ندارند.
همه بادست حدیث فلک و سیر نجوم
باده دارد همه خوشی و دگر بادهخوران
هوش مصنوعی: همه به دست سرنوشت و حرکت ستارهها، نوشیدن باده را تجربه میکنند و از خوشیها بهرهمند میشوند. دیگران نیز از شرابنوشی و لذتها برخوردارند.
دولت نو چو همی میندهد چرخ کهن
ما و بادهٔ کهن و مطرب و نوخط پسران
هوش مصنوعی: زمانه جدیدی که به ما نعمت میدهد، در حالی است که دنیا قدیمی ما هم به یاد بادههای قدیمی و نوازندگان آن و نیز نوشتار جدید پسران فراموش نشده است.
گرچه با زیب و فریم از خرد و اصل و وفا
گرد میخانه در آییم چو بی زیب و فران
هوش مصنوعی: هرچند که با ظرافت و زیبایی از دانش و اصول و وفاداری فاصله داریم، اما وقتی به میخانه میرویم، نیازی به زیبایی و تزئینات نداریم.
عیش خود تلخ چه داریم به سودای زنان
ما و سیمین زنخان خوش و زرینکمران
هوش مصنوعی: زندگی ما با اشتیاق به زنان و زیبایی آنها تلخ شده است، در حالی که زنانی با چهرههای زیبا و لباسهای زرین وجود دارند که زندگی را شیرین میکنند.
جان ببخشیم به یاران نکو از سر عشق
سیم خوردن چه خطر دارد با سیمبران
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، جانمان را به دوستان خوبمان فدای میکنیم؛ چه اشکالی دارد اگر برای دوستداران حقیقی، زندگی و زیبایی را قربانی کنیم؟
خام باشد ترشی در رخ و شهوت در دل
چون بود کیسه پر از سیم و جهان پر شکران
هوش مصنوعی: وقتی که ظاهری زیبا و دلنشین داشته باشیم، اما در باطن احساسات ناپسندی مانند شهوت و حرص وجود دارد، مانند این است که کیسهای پر از سکههای طلا داشته باشیم، در حالی که دنیا پر از نعمتها و شیرینیهاست.
رنگ آن قوم نگیریم به یک صحبت از آنک
پشت اسلام نکردند بنا بر عمران
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم رنگ و ویژگیهای آن مردم را تنها به خاطر یک گفتوگو قضاوت کنیم، زیرا آنها به اصول اسلام پشت نکردهاند و بر اساس عمران و سازندگی پیش میروند.
همه اندر طلب مستی بیعقل و دلان
همه اندر طرب هستی بیسیم و زران
هوش مصنوعی: همه مردم در تلاشاند که مست و خوشحال شوند، بدون اینکه به عقل و دل خود توجه کنند. همه در شادی و سرور هستند، بدون نیاز به باده و دلایل خاص.
آنچنان قاعده سازیم ز شادی که شود
از پس ما سمر خوشتر صاحبسمران
چنان رسم شادی و سرور بهجای بیاوریم که داستان شادی و عیش ما، خوشترین داستان افسانهسرایان گردد.
هیچ تاوان نبود در دو جهان بر من و تو
چون برین گونه گذاریم جهان گذران
هوش مصنوعی: هیچ عذری در این دو دنیا برای من و تو نیست، چرا که اگر اینگونه زندگی کنیم، دنیا همواره در حال تغییر و گذر است.

سنایی