گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴ - در آرزوی مرگ

کی باشد کاین قفس بپردازم
در باغ الاهی آشیان سازم
با روی‌نهفتگان دل یک‌دم
در پردهٔ غیب عشق‌ها بازم
کش در چمن رسول بخرامم
خوش در حرم خدای بگرازم
این چار غریب ناموافق را
خشنود به سوی خانه‌ها تازم
این حلهٔ نیمکار آدم را
در کارگه کمال بطرازم
وین دیو‌سرای استخوانی را
در پیش سگان دوزخ اندازم
این بام و سرای بی‌وفایان را
از شحنه و شش عسس بپردازم
باغند ولی کرام طینت را
از میوه و مرغ و جوز بنوازم
کوفی و قریشی طبیعت را
در بوتهٔ لطف و مهر بگدازم
با این همه رهبران و رهرو من
محرومم اگر چه محرم رازم
با این همه دل چه مرد این کوژم
با این همه پر چه مرغ این بازم
بنهم کله از سر و پس از غیرت
بر هر که سرست گردن افرازم
از جان جهول دل فرو شویم
وز عقل فضول سر بپردازم
چون بال شکسته گشت بر پرم
چون دست بریده گشت دریازم
گر ناز کنم بر آفرینش من
فرزند خلیفه‌ام رسد نازم
چون رفت سنایی از میان بیرون
آن‌گه سخن از سنایی آغازم
تا کار شود مگر چو چنگ آندم
کامروز چو نای بادی آوازم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی باشد کاین قفس بپردازم
در باغ الاهی آشیان سازم
هوش مصنوعی: چه زمانی می‌توانم این قفس را رها کنم و در باغ الهی خانه‌ای بسازم؟
با روی‌نهفتگان دل یک‌دم
در پردهٔ غیب عشق‌ها بازم
هوش مصنوعی: با افرادی که چهره‌هایشان پنهان است، یک لحظه در دنیای ناپیدای عشق بگذران.
کش در چمن رسول بخرامم
خوش در حرم خدای بگرازم
هوش مصنوعی: من در چمنزار پیامبر با شوق و شادی قدم می‌زنم و در حرم خدا از عظمت و زیبایی‌اش به وجد می‌آیم.
این چار غریب ناموافق را
خشنود به سوی خانه‌ها تازم
هوش مصنوعی: این چهار نفر غریب و نامناسب را به خانه‌هایم دعوت می‌کنم و خوشحالشان می‌کنم.
این حلهٔ نیمکار آدم را
در کارگه کمال بطرازم
هوش مصنوعی: این لباس نیمه‌کار، آدم را در محل رشد و کمالش به ناز و ابهت می‌آورد.
وین دیو‌سرای استخوانی را
در پیش سگان دوزخ اندازم
هوش مصنوعی: من این موجودی که از استخوان‌ها ساخته شده را در برابر سگان جهنمی قرار می‌دهم.
این بام و سرای بی‌وفایان را
از شحنه و شش عسس بپردازم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از این مکان ناپایدار و بی‌وفا که پر از ناپسندها و مراقبان است، فرار کنم و دور شوم.
باغند ولی کرام طینت را
از میوه و مرغ و جوز بنوازم
هوش مصنوعی: باغی وجود دارد، اما من افراد نیک‌سیرت را با میوه، پرنده و گردو نوازش می‌کنم.
کوفی و قریشی طبیعت را
در بوتهٔ لطف و مهر بگدازم
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا با محبت و مهربانی، تفاوت‌ها و خصائص قومی و نژادی را از بین ببرم و طبیعت انسانی را در کنار هم به هم پیوند دهم.
با این همه رهبران و رهرو من
محرومم اگر چه محرم رازم
هوش مصنوعی: با اینکه افراد زیادی در راه هدایت و راه پیمایی وجود دارند، من باز هم احساس تنهایی می‌کنم، حتی اگر کسی به اسرار و احساسات من پی ببرد.
با این همه دل چه مرد این کوژم
با این همه پر چه مرغ این بازم
هوش مصنوعی: با این حال، دل من چقدر قوی است، مثل اینکه با این پرها، این پرنده چقدر آزاد و پرانرژی است.
بنهم کله از سر و پس از غیرت
بر هر که سرست گردن افرازم
هوش مصنوعی: من از روی غیرت و شجاعت، سرم را از شَنِس توحید و عدالت بلند می‌کنم و به هر کسی که به حق و راستا ایستاده، احترام می‌گذارم.
از جان جهول دل فرو شویم
وز عقل فضول سر بپردازم
هوش مصنوعی: بیایید از آشفته‌خویی و احوالات بی‌خود خود کنار برویم و به جای آن از احساسات قلبی‌مان بهره بگیریم و از افکار زائد و بی‌مورد فاصله بگیریم.
چون بال شکسته گشت بر پرم
چون دست بریده گشت دریازم
هوش مصنوعی: وقتی که بال‌های من شکسته شد، احساس می‌کنم مثل دستی هستم که در دریا به دور افتاده و نمی‌تواند حرکت کند.
گر ناز کنم بر آفرینش من
فرزند خلیفه‌ام رسد نازم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم خودم را魅ا بخوانم، به خاطر این است که من فرزند خلیفه‌ام.
چون رفت سنایی از میان بیرون
آن‌گه سخن از سنایی آغازم
هوش مصنوعی: وقتی که سنایی از میان برود، آن وقت من درباره او صحبت می‌کنم.
تا کار شود مگر چو چنگ آندم
کامروز چو نای بادی آوازم
هوش مصنوعی: من امیدوارم که به زودی کاری انجام شود، و در این لحظه مانند چنگ (یک ساز موسیقی) پر از احساس و نوا باشم، مثل نایی که به صدای باد جواب می‌دهد.