شمارهٔ ۱۲ - و برای او
مرو ای جان برادر سوی میدان ز بر من
منما تیره چو شب روز بمد نظر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
یادگار پدر و مادر و جد من محزون
مکن از رفتن خود رخت مصیبت ببر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
من بیکس چه کنم بیتو در این وادی پرغم
غیر تو دادرسی نیست مرا در همه عالم
مکن از آتش هجران جگرم خون کمرم خم
نکند در تو اثر آه دل بیاثر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
من خونین جگر آن روز دل از دست بدادم
که در این وادی پرخوف و خطر پای نهادم
بود این آرزو از دور فلک عین مرادم
که خدا خیر کند عاقبت این سفر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والاگهر من
چه کنم گر نکنم بیتو بلند آه و فغان را
چه زنم گر نزم شعله ز داغ تو جهان را
چه دهم گر ندهم بدرقه راه تو جان را
به کجا میروی ای مونس شام و سحر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والاگهر من
خبر از درد دل خواهر بیتاب نداری
داغ خود را به سر داغم از آن روی گذاری
به من از کرب و بلا فوج بلا گشته شکاری
صبر را گوی که تا آید و بیند هنر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
شوق سر دادن خود بسته ز خواهر نظرت را
به کف شمر نهی زینب خونین جگرت را
چه کنی بعد خود اطفال ز غم در به درت را
آب بگذشت برادر ز فراقت ز سر من
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
شمارهٔ ۱۱ - و برای او: ای نام تو زینت زبانهاشمارهٔ ۱۳ - و برای او همچنین: چون دید زینب شمر را به میدان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرو ای جان برادر سوی میدان ز بر من
منما تیره چو شب روز بمد نظر من
هوش مصنوعی: ای جان برادر، به میدانی که در آن جنگ و نبرد برپا است نرو. از کنار من نرو که برایم مثل شب تیره و تار میشود، خودت را از نظرم دور نکن.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
هوش مصنوعی: به سمت میدان نرو، ای گنج ارزشمند من، که تو بهترین و با ارزشترین چیز من هستی.
یادگار پدر و مادر و جد من محزون
مکن از رفتن خود رخت مصیبت ببر من
هوش مصنوعی: مرا غمگین مکن از رفتن خودت، که یادگارهای پدر و مادر و اجداد من هستند. در فقدان تو، درد و اندوهی به من منتقل میشود.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
هوش مصنوعی: برو، ای تاج سر من، به میدان نبرد و دور از من، ای پادشاه بزرگ و با ارزش من.
من بیکس چه کنم بیتو در این وادی پرغم
غیر تو دادرسی نیست مرا در همه عالم
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از غم و اندوه است، من بدون تو چه کار کنم؟ هیچ کس دیگری نیست که به من کمک کند و در تمام جهان دادیار و یاور من نیست.
مکن از آتش هجران جگرم خون کمرم خم
نکند در تو اثر آه دل بیاثر من
هوش مصنوعی: آتش دوری تو جگرم را سوزانده است، اما نمیخواهم که اثرش بر من بماند. حتی آه دل من نیز بیفایده است.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
هوش مصنوعی: ای تاج سر من، مرو از کنارم به سوی میدان، ای پادشاه بزرگ و ارزنده من.
من خونین جگر آن روز دل از دست بدادم
که در این وادی پرخوف و خطر پای نهادم
هوش مصنوعی: من در آن روزی که به این مکان پر از ترس و خطر قدم گذاشتم، دل و احساساتم را از دست دادم و دلم به شدت جریحهدار شد.
بود این آرزو از دور فلک عین مرادم
که خدا خیر کند عاقبت این سفر من
هوش مصنوعی: خواستن من از دور زمان، همان هدف و آرزویی است که دارم. امید دارم خداوند در پایان این سفر، به من خیر و نیکی عطا کند.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والاگهر من
هوش مصنوعی: ای تاج سر من، به سوی میدان نرو، دور از من، ای پادشاه بزرگوار من.
چه کنم گر نکنم بیتو بلند آه و فغان را
چه زنم گر نزم شعله ز داغ تو جهان را
هوش مصنوعی: چه باید بکنم؟ اگر بدون تو زندگی کنم، آه و نالهای بلند نمیتوانم بکنم. و اگر هم بخواهم از درد فراق تو فریاد بزنم، آتش این درد بر کل دنیا خواهد افتاد.
چه دهم گر ندهم بدرقه راه تو جان را
به کجا میروی ای مونس شام و سحر من
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزی باید به تو بدهم، حتی اگر راهت را بدرقه نکنم. تو به کجا میروی، ای همدم من در شب و روز؟
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والاگهر من
هوش مصنوعی: ای تاج سر من، به سوی میدان نرو، از کنار من دور نشو ای شاه بزرگ و ارجمند من.
خبر از درد دل خواهر بیتاب نداری
داغ خود را به سر داغم از آن روی گذاری
هوش مصنوعی: تو از احساسات و درد دل خواهر بیقرارم خبر نداری و بار غم خود را به دوشم میگذاری.
به من از کرب و بلا فوج بلا گشته شکاری
صبر را گوی که تا آید و بیند هنر من
هوش مصنوعی: از من بگو که در کربلا چه مصیبتهایی بر سرم آمده است. صبر را به من بگویید تا بیاید و هنر من را ببیند.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
هوش مصنوعی: نرو از کنار من، ای عزیزترین و باارزشترینم، به سوی میدان جنگ. تو برای من مانند پادشاهی با ارزش و گرانبها هستی.
شوق سر دادن خود بسته ز خواهر نظرت را
به کف شمر نهی زینب خونین جگرت را
هوش مصنوعی: اشتیاق تو برای فریاد زدن، به خاطر خواهر است. پس این احساس را در دستانت بگیر و به زینب بگو که قلب خونین تو را نادیده نگیرد.
چه کنی بعد خود اطفال ز غم در به درت را
آب بگذشت برادر ز فراقت ز سر من
هوش مصنوعی: بعد از تو چه بر سر کودکان میآید، که از غم و اندوه در اینجا و آنجا میگردند. برادر، دوری تو سبب شده که رنج و درد بر من چیره شود.
مرو ای تاج سر من سوی میدان ز بر من
شه والا گهر من
هوش مصنوعی: رفتن تو از کنارم، ای عزیز دل و تکیهگاه من، همانند رفتن به میدان جنگ است که من را به شدت نگران و ناراحت میکند.