گنجور

شمارهٔ ۱ - ترکیب بند

از دور زمان دلم کباب است
بشنو که عجب پُر انقلاب است
این نقش و نگار خوش که بینی
نقشی است که پایه‌اش بر آب است
ای تشنهٔ چشمه سار رحمت
بر گرد که آب نه، سراب است
پرواز بده همای همت
زین جیفه که طعمه کلاب است
بشتاب به سوی کوی معنی
تا مرکب عمر در شتاب است
چند از پی جمع کردن مال
بر گردنت از طمع طناب است
دوران جهان چو موج دریاست
در وی تن آدمی حباب است
نی نی بود او چه خانه مور
این خانه به شبنمی خراب است
تفصیل زمانه و ثباتش
دیباچه و ختم این کتاب است
بسیار دوندگان دویدند
کز نام جهان نشان ندیدند
بس مرغ دل از برای این صید
صیاد صفت به خون طپیدند
زین باغ بسی گذشت گلچین
کز وی گل آرزو نچیدند
بس سبز خطان که زیر این خاک
دامان امید برکشیدند
بس خاک شدند و بعد صد سال
چون سبزه ز خاک بردمیدند
بس آهوی جان که اندرین دشت
از کالبد بدن رمیدند
بس طفل کزین عجوز مادر
پستان مفارقت مکیدند
جز زهر اجل نداشت طعمی
آنها که از این عسل چشیدند
عالم همه گر گدا و گر شاه
گر ز آنکه سیاه یا سفیدند
گو طبل رحیل خود بکوبند
زین کهنه رباط تا رسیدند
کاین مهلکه خوابگاه شیر است
شیری که به دمی دلیر است
این مرحله خوفناک و دور است
زاد سفری تو را ضرور است
تاریک شبست و راه تاریک
ای وای به رهروی که کور است
دزدیست اجل که گاو و بیگاه
در بردن نقد جان جسور است
لشگر شکنی بود که تنها
و همزن جیش سلم و نور است
شیرینی روزگار تلخ است
تا چشم بد ز مانه شور است
از یک سر پا غبار راه است
این کاسه سر که پرغرور است
دنیاطلبی شعارکردن
دیوانگی است کی شعور است
فرزانگی از کسی طلب کن
کز کسوت کائنات دور است
آبادی کاخ و تن چه حاصل
کو مسکن مار و ملک مور است
راحت به جهان به کس ندادند
تو می‌طلبی مگر به زور است
اینجا زر و زور را بها نیست
این فکر محال خوش‌نما نیست
تا کی غم روزگار داری؟
زین غم دل خود فکار داری؟
از یاد محبت زر و سیم
پیوسته به دوش بار داری
ای مست شراب خودپسندی
بر سر چقدر خمار دادی
اندر سر این پل شکسته
آسوده عجب قرار داری
آخر به کدام فضل و رتبت
بر سر هوس شکار داری
بِجْهان ز جهان سمند همت
با اهل جهان چکار داری؟!
بگشا سوی کاروان این حی
گر دیده اعتبار داری
رفتند و تو همچنان به خوابی
از بهر که انتظار داری
با دست تهی زهی خجالت
عزم سر کوی یار داری
اینگونه طریق زندگی نیست
هرگز که نشان زندگی نیست
دنیای دنی وفا نکرده
با خلق بجز جفا نکرده
هر کام که بود ناروا کرد
کامی ز کسی روا نکرده
کو جمعیتی که آخرالامر
از یکدگرش جدا نکرده
این کهنه طبیب عاقبت سوز
دردی ز کسی دوا نکرده
این کهنه طبیب عاقبت‌سوز
دردی ز کسی دوا نکرده
یک لحظه در این الم سرا دست
از دامن کس رها نکرده
کو یک دل خرمی که در وی
اسباب عزا بپا نکرده؟
تا تیر فناست در کمانش
بیگانه و آشنا نکرده
گر دشمن خود بُوَد وَگر دوست
هرگز ز کسی حیا نکرده
هر نفس که کشته است و از وی
کس دعوی خونبها نکرده
تا ابلق چرخ زیر زین است
سرتاسر کار او چنین است
صاحب نظری که ارجمند است
بر ملک جهان چه پای‌بند است
بر قبر گذشتگان گذشتن
کافی بود ار برای پند است
بنگر که جدا چگونه از هم
اعضای تمام بند بند است
پس گوش بدار و بین ز هر بند
مانند نی این نوا بلند است
کی غزوه دوستان شما را
رغبت به زمانه تا به چند است
جوئید چگونه استراحت
زین خانه که معدن گزند است
زهر است به جام دهر او را
مردانه کشی به سر که قند است
بر خنده این عجوزه مکار
مغرور مشو که ریشخند است
تا کی به هوای مال و اموال
در مجمر غم دلت سپند است
در بند علایقات دنیا
تا چند تو را علاقه بند است
گر گوش به قول ما نداری
پروا ز خدا چرا نداری
روزی که جهان به کام ما بود
آهوی زمانه رام ما بود
در حجره دل عروس غفلت
همخوابه صبح و شام ما بود
پیوسته مِی‌ِ محبت دهر
مانند شما به جام ما بود
هر لحظه به پیشگاه خدمت
زرین کمی غلام ما بود
صف بسته ز سرکشان دو صد صف
در بارگه سلام ما بود
بس جم خدم و ملک حشم‌ها
در سایه احتشام ما بود
نوبت زن چرخ کوس دولت
هر دم که زدی به نام ما بود
بگشودن عقده‌های مشکل
در عهده اهتمام ما بود
چون مرغ به آب و دانه مشغول
غافل ز اجل که دام ما بود
(چون صامت) از این جهان پرشور
رفتیم و شدیم ساکن گور

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دور زمان دلم کباب است
بشنو که عجب پُر انقلاب است
هوش مصنوعی: از دور دست، قلب من دچار التهاب و آشفتگی است، بشنو که چه تغییراتی در حال وقوع است.
این نقش و نگار خوش که بینی
نقشی است که پایه‌اش بر آب است
هوش مصنوعی: این طرح زیبا و دل‌فریب که مشاهده می‌کنی، چیزی است که اساسش بر آب بنا شده است و از ثبات و پایداری برخوردار نیست.
ای تشنهٔ چشمه سار رحمت
بر گرد که آب نه، سراب است
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال رحمت و نعمت هستی، دور شو که اینجا آب حقیقی وجود ندارد، فقط سراب است.
پرواز بده همای همت
زین جیفه که طعمه کلاب است
هوش مصنوعی: در اینجا به پرواز دادن پرنده‌ای اشاره شده است که نشان‌دهنده تلاش و آرزوهای بلند است. به معنای دیگر، از جایی که اوضاع و شرایط ناگوار و کم‌ارزش است، باید خود را به اوج برسانیم و از محیط‌هایی که فقط عاملی برای آسیب و ضرر هستند دوری کنیم. در واقع، باید از محیط‌های منفی و خطرناک فرار کنیم و به سوی آرزوهایمان پرواز کنیم.
بشتاب به سوی کوی معنی
تا مرکب عمر در شتاب است
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت سرزمین معنای عمیق برو، زیرا زمان زندگی‌ات در حال گذر است.
چند از پی جمع کردن مال
بر گردنت از طمع طناب است
هوش مصنوعی: جمع کردن مال و ثروت تنها به خاطر طمع، مانند بستن طنابی به گردن خودت است که تو را به زنجیر می‌کشاند.
دوران جهان چو موج دریاست
در وی تن آدمی حباب است
هوش مصنوعی: زمانه مانند امواج دریا است و وجود انسان در این دنیا چیزی شبیه به حبابی است که لحظه‌ای ساخته می‌شود و زودگذر است.
نی نی بود او چه خانه مور
این خانه به شبنمی خراب است
هوش مصنوعی: هر چه که هست، در مقابل عظمت و زیبایی او ناچیز و بی‌ارزش است. مانند این که خانه‌ای که به شبنم خیس شده است، هیچ ارزشی ندارد.
تفصیل زمانه و ثباتش
دیباچه و ختم این کتاب است
هوش مصنوعی: توضیح و بیان جزئیات دوره‌های مختلف زندگی و تغییرات آن، مقدمه و پایان این داستان زندگی است.
بسیار دوندگان دویدند
کز نام جهان نشان ندیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در زندگی تلاش کرده‌اند و به دنبال موفقیت و شهرت بوده‌اند، در نهایت نتوانسته‌اند نشانه‌ای از ارزش‌های واقعی و معناهای عمیق زندگی را پیدا کنند.
بس مرغ دل از برای این صید
صیاد صفت به خون طپیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از دل‌ها به خاطر این شکارچی که مانند صیاد رفتار می‌کند، از شدت درد به تپش درآمدند.
زین باغ بسی گذشت گلچین
کز وی گل آرزو نچیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از گلچین‌ها از این باغ گذر کرده‌اند، اما هیچ‌یک از آن‌ها گل آرزو را نچیدند.
بس سبز خطان که زیر این خاک
دامان امید برکشیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با تلاش و کوشش، زیر این خاک، امید و آرزوهای خود را پرورش داده‌اند.
بس خاک شدند و بعد صد سال
چون سبزه ز خاک بردمیدند
هوش مصنوعی: خیلی‌ها در طول زمان به تدریج از بین رفتند، اما بعد از گذشت یک قرن، دوباره مانند سبزه‌ای که از خاک جوانه می‌زند، سر برآوردند.
بس آهوی جان که اندرین دشت
از کالبد بدن رمیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از آهوهای جان در این دشت از قید جسم خود آزاد شده‌اند.
بس طفل کزین عجوز مادر
پستان مفارقت مکیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از کودکانی که از این زن سالخورده شیر می‌نوشیدند، حالا دیگر از او جدا شده‌اند.
جز زهر اجل نداشت طعمی
آنها که از این عسل چشیدند
هوش مصنوعی: تنها چیزی که بر کام کسانی که از این عسل چشیده‌اند، تلخی مرگ است و جز آن طعمی نمی‌توانند حس کنند.
عالم همه گر گدا و گر شاه
گر ز آنکه سیاه یا سفیدند
هوش مصنوعی: دنیا پر از انسان‌ها با جایگاه‌ها و وضعیت‌های مختلف است. چه کسی گدا باشد و چه کسی شاه، همه از یک منشا و جنسیت هستند، و رنگ پوست یا شرایط اجتماعی سبب برتری یا حقارت هیچ کس نمی‌شود.
گو طبل رحیل خود بکوبند
زین کهنه رباط تا رسیدند
هوش مصنوعی: بگویید که بار سفر را ببندید و صدای طبل را به راه بیندازید، چون دیگر در این مکان قدیمی نمانیم تا به مقصد خود برسیم.
کاین مهلکه خوابگاه شیر است
شیری که به دمی دلیر است
هوش مصنوعی: این مکان خطرناک منزل شیر است، شیری که در یک لحظه شجاع و نترس است.
این مرحله خوفناک و دور است
زاد سفری تو را ضرور است
هوش مصنوعی: این مرحله ترسناک و سخت است و برای این سفر به آمادگی و تجهیزات نیاز داری.
تاریک شبست و راه تاریک
ای وای به رهروی که کور است
هوش مصنوعی: شب تاریک است و راه هم نامعلوم. وای به کسی که در این شرایط نابینا باشد و نتواند راه را ببیند.
دزدیست اجل که گاو و بیگاه
در بردن نقد جان جسور است
هوش مصنوعی: مرگ مانند دزدی است که در هر زمان و بی‌خبر از قبل، جان انسان را می‌گیرد و جسارت خاصی در این کار دارد.
لشگر شکنی بود که تنها
و همزن جیش سلم و نور است
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در میدان جنگ، افرادی وجود دارند که به تنهایی و با قدرت می‌توانند بر دشمنان غلبه کنند و پیروزی به دست آورند. همچنین، اشاره به نیروی خاص و تأثیرگذار دارند که در مواقع سخت می‌توانند تغییراتی در شرایط ایجاد کنند.
شیرینی روزگار تلخ است
تا چشم بد ز مانه شور است
هوش مصنوعی: زندگی به ظاهر شیرین است، اما در باطن تلخی‌هایی دارد که می‌تواند به خاطر حسادت و آسیب‌های دیگر از سوی دیگران ایجاد شود.
از یک سر پا غبار راه است
این کاسه سر که پرغرور است
هوش مصنوعی: این کاسه سر که به نظر بزرگ و مغرور می‌آید، در واقع از یک طرف با غبار راه و مشکلات زندگی پر شده است.
دنیاطلبی شعارکردن
دیوانگی است کی شعور است
هوش مصنوعی: دنیاطلبی و وابستگی به مسائل مادی نشان‌دهنده‌ی نادانی است و نمی‌توان آن را نشانه‌ای از هوش و آگاهی واقعی دانست.
فرزانگی از کسی طلب کن
کز کسوت کائنات دور است
هوش مصنوعی: از فردی که دچار دنیاپرستی و زرق و برق‌های آن نیست، دانش و فرزانگی طلب کن.
آبادی کاخ و تن چه حاصل
کو مسکن مار و ملک مور است
هوش مصنوعی: خانه یا کاخی که در آن آرامش و آسایش نباشد، چه فایده‌ای دارد؟ در واقع، اگر در آنجا تنها ایجاد زحمت و دردسر باشد، بهتر است که وجود نداشته باشد.
راحت به جهان به کس ندادند
تو می‌طلبی مگر به زور است
هوش مصنوعی: به کسی اجازه نداده‌اند که به سادگی و راحتی به خواسته‌هایش در این دنیا دست یابد. آیا تو فکر می‌کنی که می‌توانی بدون تلاش و زور به آنچه می‌خواهی برسی؟
اینجا زر و زور را بها نیست
این فکر محال خوش‌نما نیست
هوش مصنوعی: در اینجا، ثروت و قدرت ارزش ندارند و این خیال خام که آنها می‌توانند همه چیز را تحت تأثیر قرار دهند، واقعیت ندارد.
تا کی غم روزگار داری؟
زین غم دل خود فکار داری؟
هوش مصنوعی: چرا همچنان نگرانی و غم روزگار را بر دل خود می‌زاری؟ از این غم چگونه می‌گذری و چطور می‌خواهی به خودت فکر کنی؟
از یاد محبت زر و سیم
پیوسته به دوش بار داری
هوش مصنوعی: همواره بر دوش خود بار محبت طلا و نقره را حمل می‌کنی.
ای مست شراب خودپسندی
بر سر چقدر خمار دادی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عشق و خودپسندی‌ات در حال نوشیدن شراب هستی، چه میزان از سرخوشی و سرمستی را فدای حال خراب کردی؟
اندر سر این پل شکسته
آسوده عجب قرار داری
هوش مصنوعی: در دل این پل خراب، تو را شگفت‌انگیز آرامش و قرار وجود دارد.
آخر به کدام فضل و رتبت
بر سر هوس شکار داری
هوش مصنوعی: به کدام ویژگی و مقام خود می‌نازی که به دنبال خواسته‌های دلبخواهی خود می‌روی؟
بِجْهان ز جهان سمند همت
با اهل جهان چکار داری؟!
هوش مصنوعی: هیچ کار و دغدغه‌ای با مردم دنیا نداشته باش؛ در این دنیای گذرا، سوار بر اسب تلاش و اراده‌ات باش و به دنبال هدف‌های خود برو.
بگشا سوی کاروان این حی
گر دیده اعتبار داری
هوش مصنوعی: اگر به ارزش و اعتبار آدم‌ها توجه داری، به کاروانی که در حرکت است نگاه کن.
رفتند و تو همچنان به خوابی
از بهر که انتظار داری
هوش مصنوعی: رفتند و تو همچنان منتظری و در خواب هستی، در حالی که در انتظار کسی هستی.
با دست تهی زهی خجالت
عزم سر کوی یار داری
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هیچ چیزی در دست ندارم، باز هم از رفتن به سمت کوی محبوب شرم نمی‌کنم.
اینگونه طریق زندگی نیست
هرگز که نشان زندگی نیست
هوش مصنوعی: این سبک از زندگی هرگز راه درستی نیست، زیرا نشانی از زندگی واقعی ندارد.
دنیای دنی وفا نکرده
با خلق بجز جفا نکرده
هوش مصنوعی: دنیا به هیچ‌کس وفاداری نکرده و جز نیرنگ و بدعهدی چیزی در حق انسان‌ها انجام نداده است.
هر کام که بود ناروا کرد
کامی ز کسی روا نکرده
هوش مصنوعی: هر آرزویی که داشتم، به بیراهه رفت و هیچ کس به من کمک نکرد.
کو جمعیتی که آخرالامر
از یکدگرش جدا نکرده
هوش مصنوعی: کجاست آن گروهی که در پایان کار، هیچ‌یک از آن‌ها از دیگری جدا نشوند؟
این کهنه طبیب عاقبت سوز
دردی ز کسی دوا نکرده
هوش مصنوعی: این پزشک قدیمی در نهایت نتوانسته است به کسی که دردی دارد، درمانی بدهد.
این کهنه طبیب عاقبت‌سوز
دردی ز کسی دوا نکرده
هوش مصنوعی: این پزشک قدیمی که شهرت زیادی دارد، نتوانسته است هیچ دردی را درمان کند.
یک لحظه در این الم سرا دست
از دامن کس رها نکرده
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس، لحظه‌ای هم دست از حمایت دیگران برنداشته‌ام.
کو یک دل خرمی که در وی
اسباب عزا بپا نکرده؟
هوش مصنوعی: آیا کسی را می‌شناسی که هنوز دل شادی داشته باشد و در دلش غم و اندوهی برپا نکرده باشد؟
تا تیر فناست در کمانش
بیگانه و آشنا نکرده
هوش مصنوعی: تا زمانی که عمر آدمی به پایان نرسد، هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی درباره او قضاوت کند یا او را بشناسد.
گر دشمن خود بُوَد وَگر دوست
هرگز ز کسی حیا نکرده
هوش مصنوعی: اگر کسی دشمن تو باشد یا حتی دوست، هیچگاه از کسی شرم و حیا نکرده است.
هر نفس که کشته است و از وی
کس دعوی خونبها نکرده
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که کسی جانش را از دست داده، هیچ‌کس درباره پرداخت دیه یا خونبها صحبت نکرده است.
تا ابلق چرخ زیر زین است
سرتاسر کار او چنین است
هوش مصنوعی: تا زمانی که گردونه زندگی در حال چرخش است، تمام کارها به همین شکل ادامه دارد.
صاحب نظری که ارجمند است
بر ملک جهان چه پای‌بند است
هوش مصنوعی: فردی که صاحب فکر و نظر ارزشمندی است، چرا باید به دنیای مادی و زرق و برق‌های آن وابسته باشد؟
بر قبر گذشتگان گذشتن
کافی بود ار برای پند است
هوش مصنوعی: اگر برای عبرت و پند گرفتن از آنچه که گذشتگان بر جای گذاشته‌اند، به سراغ قبرها برویم و به آن‌ها توجه کنیم، همین کافی است.
بنگر که جدا چگونه از هم
اعضای تمام بند بند است
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه همه اجزا به طور کامل از هم فاصله دارند و در عین حال به هم وابسته‌اند.
پس گوش بدار و بین ز هر بند
مانند نی این نوا بلند است
هوش مصنوعی: پس به دقت گوش بده و ببین که مانند نی، این صدا آزاد و رساست.
کی غزوه دوستان شما را
رغبت به زمانه تا به چند است
هوش مصنوعی: دوستان شما تا چه زمانی به دنیا و زمانه علاقه‌مند خواهند بود؟
جوئید چگونه استراحت
زین خانه که معدن گزند است
هوش مصنوعی: ببینید چگونه می‌توانید آرامش را در این مکان بیابید، جایی که مملو از آسیب‌ها و خطرات است.
زهر است به جام دهر او را
مردانه کشی به سر که قند است
هوش مصنوعی: زندگی گاهی می‌تواند تلخ و دشوار باشد و مثل زهر به نظر برسد، اما باید با شجاعت و اراده‌ای محکم به جلو پیش رفت؛ چرا که در نهایت شیرینی و زیبایی در انتظار ماست.
بر خنده این عجوزه مکار
مغرور مشو که ریشخند است
هوش مصنوعی: به لبخند این زن فریبنده و مغرور دل خوش نکن، زیرا این لبخند در واقع طعنه و تمسخر است.
تا کی به هوای مال و اموال
در مجمر غم دلت سپند است
هوش مصنوعی: چقدر باید به خاطر مال و ثروت در دل خود داغ و ناراحت باشی؟
در بند علایقات دنیا
تا چند تو را علاقه بند است
هوش مصنوعی: تا کی خود را در خاطر د attachments دنیا گرفتار می‌کنی؟
گر گوش به قول ما نداری
پروا ز خدا چرا نداری
هوش مصنوعی: اگر به حرف ما گوش نمی‌دهی، پس چرا از خدا نمی‌ترسی؟
روزی که جهان به کام ما بود
آهوی زمانه رام ما بود
هوش مصنوعی: در روزی که دنیا طبق میل و خواسته‌ ما پیش می‌رفت، زمان به دقت و آرامش دلخواه ما، به حرکت در می‌آمد.
در حجره دل عروس غفلت
همخوابه صبح و شام ما بود
هوش مصنوعی: در دل انسان، غفلت همچون عروسی است که به طور مداوم از صبح تا شب در کنار ماست.
پیوسته مِی‌ِ محبت دهر
مانند شما به جام ما بود
هوش مصنوعی: محبت و دوستی در دنیای ما همیشه مانند شما در زندگی ما جاری بوده است.
هر لحظه به پیشگاه خدمت
زرین کمی غلام ما بود
هوش مصنوعی: هر لحظه در خدمت و زیر سایه محبت و بزرگواری تو بودیم.
صف بسته ز سرکشان دو صد صف
در بارگه سلام ما بود
هوش مصنوعی: در بارگاه ما، جمعیتی بزرگ و با شکوه از سرکشان به صف ایستاده‌اند، که شمار آنها به دو صد هم می‌رسد و برای ادای سلام آمده‌اند.
بس جم خدم و ملک حشم‌ها
در سایه احتشام ما بود
هوش مصنوعی: بسیاری از نوکران و خدمتگزاران در زیر سایه و اقتدار ما بودند.
نوبت زن چرخ کوس دولت
هر دم که زدی به نام ما بود
هوش مصنوعی: هر بار که نوبت زن، چرخ خوشبختی را به حرکت درمی‌آورد، نام ما بر روی آن بود.
بگشودن عقده‌های مشکل
در عهده اهتمام ما بود
هوش مصنوعی: برطرف کردن مسائل پیچیده به عهده تلاش و کوشش ما بود.
چون مرغ به آب و دانه مشغول
غافل ز اجل که دام ما بود
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای که در جستجوی آب و دانه است و غافل از اینکه مرگ در کمین اوست و او خود در دام ما گرفتار شده است.
(چون صامت) از این جهان پرشور
رفتیم و شدیم ساکن گور
هوش مصنوعی: ما در این دنیا که پر از هیاهو و شور است، بدون صدا و خاموش از آنجا رفتیم و در آرامش قبر آرام گرفتیم.

حاشیه ها

1398/08/31 21:10

دزدیست اجل که گاه و بیگاه---بر سر چقدر خمار داری---تا ابلق چرخ زیر زین است---زرین کمری غلام ما بود---درست است