شمارهٔ ۱ - تاریخ مرحوم نوائی
جهانا میجهانی رخش کین تا کی در این بِیْدا
عجب بیدادها بینم در این بِیْدا ز تو پیدا
کنی تا کی به یک کاسه دهی تا کی به یک کیسه
عسل با زهر حنظل با طبرزد خار با خرما
خراشد صورت دل چند از دستت به هر محفل
غریب و بومی و مجنون و عاقل بنده و مولا
بپاشد تا کی از جودت به دامان اشک از دیده
زن و مرد و بزرگ و کوچک و فرزانه و شیدا
نکرده نونهالی تا به بستان ریشه را محکم
تو زود از تیشه بیداد او را افکنی از پا
نرسته نوگلی خندان هنوز از گلشن کیهان
که چون ترکان یغمایی تو او را میکنی بغما
نبینم دودمانی را نگشته تیره از دودت
نه در مشرق نه در مرغب نه جابُلقا نه جابُلسا
قدم اندر قدم باشد نهان اندر کف خاکت
چو گوهرهای پرقیمت چو لؤلؤهای بس لالا
به دستان اجل مهر خموشی مینهی بر لب
همه دستان سرا شیرین ادا مرغان خوش آوا
قصب پیراهنان و پرنیان پوشان بسا کز تو
دل صد چاک زیر خاکشان شد منزل و مأوا
همه با سینهٔ سیمین همه با چهره رنگین
همه با طلعت نیکو همه با صورت زیبا
چه دانایان معنی سنج و حکمت پیشه و بخرد
چه زیرک مردمان معرفت پروردهٔ دانا
چو طبی و ریاضی دیدگان ملت عالم
چو صرف و نحو و منطق خواندگان مدرس دنیا
همه طی گشت طومار حساب عمرشان در هم
همه افتاده نخلِ نوبرِ امیدشان از پا
همه مخمور از صهبای «کل من علیها فان»
همه مست شراب «یوم تجزون بما تسعی»
همه شیر اوژن و نَبْود به جنگ مورشان طاقت
همه پیل افکن و نبْود به دفع مارشان یارا
به زیر خاک غم اعصاب ایشان منفصل یکسر
ز شمشیر اجل اوداج یک یک منفصل یکجا
فکندی چون نوائی از نوا مرغ حقش الحانی
که چون سوسن در آن گلزار بُد با دَه زبان گویا
ز شمع الفت او بود شمع جمع ما روشن
به شوق صحبت او بود چشم ذوق ما بینا
به مجد و نجد و فضل و بذل و حلم و جاه و فر
به توفیق و به ایمان و به زهد و طاعت و تقوی
نیارد دیده در دوران برایش دیگری همسر
نشاید جست در کیهان برایش دیگری همتا
همه دیوان او رنگین به وصف دوحه یاسین
همه اشعار او شیرین به مدح دوده طاها
ندیده باغبانِ نظم چون وی نوگلی خوشبو
نیابد گلستان نثر چون او بلبلی شیدا
چو آمد وقت تا بدرود سازد دار فانی را
چمد زین وادی محنت به عشرتخانه عقبی
صلای هاتف غیبی رسید او را به گوش جان
که ای طاوس باغ جنت ای مرغ جنان پیما
تو باید نغمه سنج اندر گلستان جنان باشی
نه با زاغ و زغن پری و چری بر در دلها
بنه این آشیان پست را بر جا و بیرون کن
سری از زیر پر از بهر سیر عالم بالا
طلسم تن شکست و بست رخت رحلت از عالم
به مهمانخانه درالسلامش گشت چون مأوا
رقم زد خامه (صامت) به تاریخ وفات او
نوایی در بهشت و جای او در سایه طوبی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهانا میجهانی رخش کین تا کی در این بِیْدا
عجب بیدادها بینم در این بِیْدا ز تو پیدا
هوش مصنوعی: ای جهان، تو جهانی و نازا و زیبا، اما چه مدت قرار است در این بیابان بمانم؟ عجب که در این بیابان، بیدادهایی را مشاهده میکنم که از تو نمایان است.
کنی تا کی به یک کاسه دهی تا کی به یک کیسه
عسل با زهر حنظل با طبرزد خار با خرما
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی همچنان از یک ظرف به دیگران بدهی و در عوض یک کیسه عسل با تلخی زهر و زحمت خار و خرما دریافت کنی؟
خراشد صورت دل چند از دستت به هر محفل
غریب و بومی و مجنون و عاقل بنده و مولا
هوش مصنوعی: صورت دل من در هر محفل و جمعی همچنان میخراشد و آزار میبیند، چه در جمع انسانهای عاقل و چه در جمع مجانین، و در این بین من بنده و تو مولا هستی.
بپاشد تا کی از جودت به دامان اشک از دیده
زن و مرد و بزرگ و کوچک و فرزانه و شیدا
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید مردم، چه زن و مرد، بزرگ و کوچک، عالم و دیوانه، از رحمت و بخشش تو اشک بریزند؟
نکرده نونهالی تا به بستان ریشه را محکم
تو زود از تیشه بیداد او را افکنی از پا
هوش مصنوعی: کودکی هنوز به رشد کامل نرسیده و درخت را در باغ به خوبی نپرورده، تو به سرعت با تیشهات او را از زمین میکنی.
نرسته نوگلی خندان هنوز از گلشن کیهان
که چون ترکان یغمایی تو او را میکنی بغما
هوش مصنوعی: گل تازهای که هنوز لبخند بر چهره دارد، از باغ جهان میآید. اما تو که مانند یغماگران ترک هستی، او را مورد غارت قرار میدهی.
نبینم دودمانی را نگشته تیره از دودت
نه در مشرق نه در مرغب نه جابُلقا نه جابُلسا
هوش مصنوعی: نمیخواهم ببینم که خانوادهای به خاطر تو دچار مشکل و بدبختی شده باشد، نه در شرق، نه در غرب، نه در مکانهای دور و نزدیک.
قدم اندر قدم باشد نهان اندر کف خاکت
چو گوهرهای پرقیمت چو لؤلؤهای بس لالا
هوش مصنوعی: در هر قدمی که بر میداری، گنجینهای پنهان وجود دارد، مانند جواهرات با ارزش و مرواریدهای درخشان.
به دستان اجل مهر خموشی مینهی بر لب
همه دستان سرا شیرین ادا مرغان خوش آوا
هوش مصنوعی: مرگ مهر سکوت را بر لبهای همه مینهد و از طرفی زیبایی صحبتهای دلنشین و خوشآوای پرندگان را به تصویر میکشد.
قصب پیراهنان و پرنیان پوشان بسا کز تو
دل صد چاک زیر خاکشان شد منزل و مأوا
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که لباسهای زیبا و فاخر میپوشند، ممکن است بر اثر دلشکستگی و ناکامی، دلهایشان به شدت آزرده شده و در نهایت در زیر خاک آرام بگیرند.
همه با سینهٔ سیمین همه با چهره رنگین
همه با طلعت نیکو همه با صورت زیبا
هوش مصنوعی: همه با سینههایی درخشان و چهرههای زیبا، با چهرهای خوشایند و ظاهری دلکش حاضرند.
چه دانایان معنی سنج و حکمت پیشه و بخرد
چه زیرک مردمان معرفت پروردهٔ دانا
هوش مصنوعی: افراد خردمند و زیرک، که درک و فهم عمیقی از مسائل دارند و به حکمت علاقهمند هستند، به کمک دانش و آگاهی خود میتوانند معرفت و فرهنگ را پرورش دهند.
چو طبی و ریاضی دیدگان ملت عالم
چو صرف و نحو و منطق خواندگان مدرس دنیا
هوش مصنوعی: آنگاه که دانشمندان و پزشکان نگاهی به سرنوشت ملتها میاندازند، مانند کسانی که صرف و نحو و منطق را در کلاسهای آموزشی یاد میگیرند، به بررسی اوضاع جهان میپردازند.
همه طی گشت طومار حساب عمرشان در هم
همه افتاده نخلِ نوبرِ امیدشان از پا
هوش مصنوعی: همه افراد در طول زندگیشان حساب عمرشان را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که تمام آرزوها و امیدهای تازه و نوپایی که داشتند، به مرور زمان از بین رفته و به پایشان افتاده است.
همه مخمور از صهبای «کل من علیها فان»
همه مست شراب «یوم تجزون بما تسعی»
هوش مصنوعی: همه از شراب دنیوی مست و شاداب هستند و در روز حساب، هر کس بر اساس تلاشها و اعمال خود پاداش خواهد گرفت.
همه شیر اوژن و نَبْود به جنگ مورشان طاقت
همه پیل افکن و نبْود به دفع مارشان یارا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از قدرت و توانمندی شیران و فیلها در مقابل مورچهها و مارها صحبت میکند. او به این نکته اشاره میکند که با وجود اینکه شیرها و فیلها قوی و توانمند هستند، اما در برابر حملههای کوچک و ضعیف مورچهها و مارها، نمیتوانند کاری از پیش ببرند. به نوعی، این بیت به تضاد و عدم تناسب قدرتهای بزرگ و کوچک در مواجهه با یکدیگر اشاره دارد.
به زیر خاک غم اعصاب ایشان منفصل یکسر
ز شمشیر اجل اوداج یک یک منفصل یکجا
هوش مصنوعی: افراد داغدیده و نگران، در زیر خاک آرام خواهند گرفت و تمام دغدغههایشان از بین میرود. مرگ، نهایی و اجتنابناپذیر است و همه، به یکباره و به تنهایی، ناچار از تجربه آن خواهند شد.
فکندی چون نوائی از نوا مرغ حقش الحانی
که چون سوسن در آن گلزار بُد با دَه زبان گویا
هوش مصنوعی: شما صدایی دلنشین و زیبا از پرندهای الهی به راه انداختید، که همچون گل سوسن در باغی سرشار از زیبایی، با زبانهای گوناگون سخن میگوید.
ز شمع الفت او بود شمع جمع ما روشن
به شوق صحبت او بود چشم ذوق ما بینا
هوش مصنوعی: به محبت و ارتباط او، نور شمع ما روشن است و به خاطر اشتیاق به گفتگو با او، چشمان ما توانایی دیدن زیباییها را دارند.
به مجد و نجد و فضل و بذل و حلم و جاه و فر
به توفیق و به ایمان و به زهد و طاعت و تقوی
هوش مصنوعی: در زندگی، برای رسیدن به موفقیت و فضیلت، باید به ویژگیهای مثبت مانند علم، بزرگواری، بخشش، شکیبایی، شهرت و موفقیت توجه داشته باشیم. همچنین ایمان، زهد، اطاعت و تقوی نیز از عوامل مهم در این مسیر به شمار میروند.
نیارد دیده در دوران برایش دیگری همسر
نشاید جست در کیهان برایش دیگری همتا
هوش مصنوعی: هرگز کسی نمیتواند برای او همسری همسطح و همشأن بیابد، چرا که او در این دوران، یکتاست و در کیهان هم همتایی ندارد.
همه دیوان او رنگین به وصف دوحه یاسین
همه اشعار او شیرین به مدح دوده طاها
هوش مصنوعی: همه نوشتههای او زیبا و پر از توصیف گل یاس است و تمام اشعارش دلنشین و در ستایش خانواده پیامبر است.
ندیده باغبانِ نظم چون وی نوگلی خوشبو
نیابد گلستان نثر چون او بلبلی شیدا
هوش مصنوعی: هیچ باغبانی نمیتواند گلی به خوشبویی او پیدا کند و هیچ گلی در گلستان نثر نمیتواند به زیبایی صدای او باشد.
چو آمد وقت تا بدرود سازد دار فانی را
چمد زین وادی محنت به عشرتخانه عقبی
هوش مصنوعی: زمانی که زمان خداحافظی با دنیا فرا برسد، از این مسیر پرمشقت به سرای خوشی و آرامش میروم.
صلای هاتف غیبی رسید او را به گوش جان
که ای طاوس باغ جنت ای مرغ جنان پیما
هوش مصنوعی: ندای ناگفتهای از جهان غیب به او رسید، ندا میزد که ای طاووس باغ بهشت، ای پرندهای که در آسمانهای بهشت پرواز میکنی.
تو باید نغمه سنج اندر گلستان جنان باشی
نه با زاغ و زغن پری و چری بر در دلها
هوش مصنوعی: تو باید مانند بلبل خوشصدا در باغهای بهشت باشی، نه اینکه با کلاغها و پرندههای کمخودا در دلها بگویی و گلهگذاری کنی.
بنه این آشیان پست را بر جا و بیرون کن
سری از زیر پر از بهر سیر عالم بالا
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از انسان یاد میکند که باید از زندگی دنیوی و مادی خود رهایی یابد و به سوی کمال و آسمانی حرکت کند. زندگی پست و زودگذر را کنار بگذارد و برای دستیابی به قلههای بالاتر تلاش کند. در واقع، این پیامی درباره ضرورت ترک زندگی مادی و توجه به عالم معنا و ارزشهای والاتر است.
طلسم تن شکست و بست رخت رحلت از عالم
به مهمانخانه درالسلامش گشت چون مأوا
هوش مصنوعی: طلسم جسم از هم پاشید و جان او با آرامش از این دنیا به منزلگاه ابدیاش رفت، چرا که همانند میهمانی در سرای سلام و آرامش جای گرفت.
رقم زد خامه (صامت) به تاریخ وفات او
نوایی در بهشت و جای او در سایه طوبی
هوش مصنوعی: نویسنده با قلم خود تاریخ وفات او را ثبت کرده و گفته است که در بهشت، صدایی ویژه و جایگاه او در سایه درخت طوبی قرار دارد.