شمارهٔ ۷۲ - مرثیه شاه خراسان(ع)
چو شاه طوس در ملک خراسان
ز سوز زهر شد حال پریشان
داد پر اضطراب و چشم گریان
زبان حال میفرمود نالان
الهییا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
تو هستی با خبر ای حی بیچون
ز احوال من و این قلب پر خون
الهی الامان از جور مامون
دم مردن به غربت چون کنم چون
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
دلم بهر وطن در اضطرابست
ز زهر جانگزا قلب کبابست
به بالینم اجل اندر شتابست
به غربت کوکب بختم به خوابست
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
مرا کرد از وطن مامون خونخوار
به شهر طوس بییار و هوادار
به وقت مردن از بیداد اشرار
مرا نبود انیس و مونس ویار
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
چه کردم من مگر غیر از هدایت
که شد زخم درونم بینهایت
ندارم چون کسی بهر حمایت
ز مامون میکنم با تو شکایت
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
خدایا جز تو من یاری ندارم
در این کشور مددکاری ندارم
به غیر از چشم خونباری ندارم
غم بسیار و غمخواری ندارم
الهی یا الهی من غریبم
به غرب بیپرستار و طبیبم
بخشت بیکسی باشد سر من
به خاک طوس مانده پیکر من
نباشد وقت مردن بر سر من
تقی نور دو چشمان تر من
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
ندارم قاصدی تا از خراسان
فرستم در وطن با چشم گریان
بگوید با تقی که ای مونس جان
سر قبرم بیا با آه و افغان
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
صبا سوی مدینه رو ز یاری
به معصومه بگو با آه و زاری
که بنما در عزابم اشکباری
خبر از حالم ای خواهر نداری
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
کسی نبود کند برپا عزابم
زند بر سینه و سر از برایم
ببندد در غریبی چشمهایم
سوی قبله کشد از مهر پایم
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
دریغ از راه دور و عمر کوتاه
به بالینم اجل آمد به ناگاه
چو (صامت) چشم گریان با غم و آه
برای دوستانم مانده در راه
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
شمارهٔ ۷۱ - زبان حال زینب خاتون(ع): ای برادر چیست حالت در تب و بیتابی هنوزشمارهٔ ۷۳ - همچنین زبان حال زینب خاتون(ع): جان برادر، فدای قلب فکارت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شاه طوس در ملک خراسان
ز سوز زهر شد حال پریشان
هوش مصنوعی: وقتی شاه طوس در سرزمین خراسان از سوز آتش زهر به شدت ناراحت و مضطرب شد.
داد پر اضطراب و چشم گریان
زبان حال میفرمود نالان
هوش مصنوعی: با نگرانی و چشمانی اشکآلود، در حالتی به شدت ناراحت، مشغول بیان احساسات و دردهای خود بود.
الهییا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خدایا! من با نبودن سرپرست و درمانگر، در تنهایی و غربت به سر میبرم.
تو هستی با خبر ای حی بیچون
ز احوال من و این قلب پر خون
هوش مصنوعی: تو از احوال من و این دل پر از درد باخبری، ای حی و بیچون.
الهی الامان از جور مامون
دم مردن به غربت چون کنم چون
هوش مصنوعی: ای خدا، به من پناه بده از ستمهای مامون. چگونه میتوانم در وقت مرگم به دوری از وطنم تاب آورم؟
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خدایا، من در این دنیا تنها و بییار هستم و به کسی نیاز دارم که به من کمک کند.
دلم بهر وطن در اضطرابست
ز زهر جانگزا قلب کبابست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر وطن در نگرانی و بیقراری است و به دلیل درد و زخمهای عمیق، قلبم به شدت ناراحت و آشفته است.
به بالینم اجل اندر شتابست
به غربت کوکب بختم به خوابست
هوش مصنوعی: مرگ به سرعت به سراغ من میآید و در این بیخودگی، شانس و بخت من در خواب به سر میبرد.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خدایا، من به تو پناه آوردهام و در تنهایی و بیکسی به سر میبرم، بدون کسی که از من مراقبت کند یا به من کمک کند.
مرا کرد از وطن مامون خونخوار
به شهر طوس بییار و هوادار
هوش مصنوعی: مرا به خاطر دوری از وطن و به دلیل ظلم و بیرحمی مجبور کردند به شهر طوس بروم، در حالی که به تنهایی و بدون حمایت کسی بودم.
به وقت مردن از بیداد اشرار
مرا نبود انیس و مونس ویار
هوش مصنوعی: در لحظهی مرگ، به خاطر ظلم و ستمی که از طرف بدها دیدم، هیچ همراهی و یاری نداشتم.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: ای خدا! من در تنهایی و بیکسی به سر میبرم، نه کسی از من مراقبت میکند و نه پزشکی برای کمک به من هست.
چه کردم من مگر غیر از هدایت
که شد زخم درونم بینهایت
هوش مصنوعی: من چه کار دیگری انجام دادم جز این که راهنمایی کردم، که حالا درونم پر از زخم و درد است.
ندارم چون کسی بهر حمایت
ز مامون میکنم با تو شکایت
هوش مصنوعی: من شخصی ندارم که از او حمایت بگیرم، بنابراین برای رفع مشکلم به تو شکایت میکنم.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: پروردگارا، تنها و بیکس هستم و به خاطر بیپرستاری و نبود درمانگر در این حال غریبی به سر میبرم.
خدایا جز تو من یاری ندارم
در این کشور مددکاری ندارم
هوش مصنوعی: پروردگارا، جز تو هیچ کسی را در این سرزمین ندارم که به من کمک کند و حمایت کند.
به غیر از چشم خونباری ندارم
غم بسیار و غمخواری ندارم
هوش مصنوعی: غیر از چشمان پُر از اشکم، هیچ غم و اندوهی ندارم و کسی هم نیست که دردی را با من احساس کند یا به من دلسوزی کند.
الهی یا الهی من غریبم
به غرب بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: پروردگارا، من در غربت هستم و هیچ کس مرا رهبری نمیکند و درمانی برای مشکلاتم ندارم.
بخشت بیکسی باشد سر من
به خاک طوس مانده پیکر من
هوش مصنوعی: ای کاش که بخشش و رحمت تو نصیب بیکسی من شود، زیرا جسم من در خاک طوس مانده است.
نباشد وقت مردن بر سر من
تقی نور دو چشمان تر من
هوش مصنوعی: در زمان مرگم، بر سر من، چهرهای نباید باشد که با چشمان اشکینش مرا تماشا کند.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خداوندا، من در این دنیا بیکس و تنها هستم، بدون کسی که به من کمک کند یا از حال من باخبر باشد.
ندارم قاصدی تا از خراسان
فرستم در وطن با چشم گریان
هوش مصنوعی: کسی را ندارم تا از خراسان برایم پیامی به وطن بفرستد و من با چشمانی اشکبار به فکر وطنم هستم.
بگوید با تقی که ای مونس جان
سر قبرم بیا با آه و افغان
هوش مصنوعی: بگوید به تقی که ای همراز جان، سر قبرم بیا و با ناله و گریه بیایید.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: پروردگارا، من در تنهایی و غربت خودم بسیار بیکس و بییار هستم، نه مراقبی دارم و نه درمانگری.
صبا سوی مدینه رو ز یاری
به معصومه بگو با آه و زاری
هوش مصنوعی: باد صبا به سمت مدینه برود و پیامی از سوی یار به معصومه برساند، با ناله و گریه.
که بنما در عزابم اشکباری
خبر از حالم ای خواهر نداری
هوش مصنوعی: به من نشان بده که در عذابی عمیق قرار دارم، خواهر عزیزم، خبر از حال و روزم نداشته باش.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خدایا، من در تنهایی و بیکسی به سر میبرم و نیازی به کسی دارم که از من مراقبت کند یا درمانم کند.
کسی نبود کند برپا عزابم
زند بر سینه و سر از برایم
هوش مصنوعی: کسی نیست که برایم درد و اندوهی بیاورد و بر سینه و سرم بزند.
ببندد در غریبی چشمهایم
سوی قبله کشد از مهر پایم
هوش مصنوعی: چشمهایم را در غربت ببندد و با محبت، پاهایم را به سمت قبله هدایت کند.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: خدایا، من در غربت هستم و هیچ کس از من پرستاری نمیکند و هیچ طبیبی هم نیست که به من کمک کند.
دریغ از راه دور و عمر کوتاه
به بالینم اجل آمد به ناگاه
هوش مصنوعی: حیف است که مسیر زندگی طولانی نیست و عمر ما نیز کوتاه است، ناگهان مرگ به سراغم آمد.
چو (صامت) چشم گریان با غم و آه
برای دوستانم مانده در راه
هوش مصنوعی: چشمانم که به خاطر دوستانم که در راه ماندهاند، پر از اشک و غم است.
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
هوش مصنوعی: ای خدای من، من در غربت و تنهایی به سر میبرم و هیچ کس را ندارم که به من کمک کند یا مرا درمان کند.

صامت بروجردی