گنجور

شمارهٔ ۶۹ - زبان حال امام(ع)

یا رب چون من به غربت کسی مبتلا نباشد
در پیش چشم دشمن بی‌اقربا نباشد
عباس من کجایی ای مهربان برادر
جای تو اندرین دشت پیاد چرا نباشد؟
ای مونس غریبان سقای غم نصیبان
جز تو مرا معینی در کربلا نباشد
در دست قوم کافر تنهایم ای برادر
یک دست را به پیکر هرگز صدا نباشد
برادر نزد دشمن دست بیاری من
جانا برو که از تن دستت جدا نباشد
رفتی تو از پی آب آب ای مه جهانتاب
گشته به دهر نایاب یا بهر ما نباشد؟
باید که دست خود را دیگر ز جان بشوید
شاهی که لشگرش را صاحب لوا نباشد
در وقت بی‌نوایی بی‌یار و آشنایی
از همرهان جدایی هرگز روا نباشد
ای صفدر وفادار در این دیار خونخوار
دوری ز آل اطهار رسم وفا نباشد
هر کس جدا نموده دست برادر من
یا رب ز قهر ذوالمن هرگز رها نباشد
باد صبا علی را رو در نجف خبر کن
گویا ز ما خبر دار شیر خدا نباشد
ای شهسوار بطحا از بهر آل طاها
فریادرس در این دشت غیر از خدا نباشد
(صامت) که روزگارش کرده به غم دچارش
در روزگار کارش غیر از عزا نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رب چون من به غربت کسی مبتلا نباشد
در پیش چشم دشمن بی‌اقربا نباشد
هوش مصنوعی: خداوندا، چرا من در تنهایی و غربت این‌گونه رنج می‌برم؟ آیا در برابر دشمنان هیچ کسی از نزدیکان من حضور ندارد تا از من حمایت کند؟
عباس من کجایی ای مهربان برادر
جای تو اندرین دشت پیاد چرا نباشد؟
هوش مصنوعی: برادر عزیزم عباس، کجایی؟ چرا در این میدان بی‌تو جایی نیست؟
ای مونس غریبان سقای غم نصیبان
جز تو مرا معینی در کربلا نباشد
هوش مصنوعی: ای دوست و همدم غم‌خوار، تنها تو می‌توانی در این روزهای سخت و دشوار در کنارم باشی. در کربلا، جز تو کسی نیست که به من کمک کند و یاریم دهد.
در دست قوم کافر تنهایم ای برادر
یک دست را به پیکر هرگز صدا نباشد
هوش مصنوعی: در میان مردم کافر و بی‌باور تنها و بی‌کس هستم، ای برادر، زیرا یک دست نمی‌تواند صدایی به وجود آورد یا بر کسی تأثیر بگذارد.
برادر نزد دشمن دست بیاری من
جانا برو که از تن دستت جدا نباشد
هوش مصنوعی: ای برادر، نزد دشمن به من کمک نکن، زیرا که از جسم تو جدا نخواهد بود. برو، بهتر است دور شوی.
رفتی تو از پی آب آب ای مه جهانتاب
گشته به دهر نایاب یا بهر ما نباشد؟
هوش مصنوعی: تو به دنبال آب رفتی، ای ماه تابان جهان! اکنون در این دنیا نایاب شده‌ای و آیا برای ما دیگر وجود نخواهی داشت؟
باید که دست خود را دیگر ز جان بشوید
شاهی که لشگرش را صاحب لوا نباشد
هوش مصنوعی: باید کسی که فرمانروایی می‌کند، اگر نتواند بر لشگرش کنترل داشته باشد، از قدرت و مسئولیت خود کنار برود.
در وقت بی‌نوایی بی‌یار و آشنایی
از همرهان جدایی هرگز روا نباشد
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که انسان احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کند و دور از یار و آشناست، جدا شدن از دوستان و همرزمان هرگز قابل قبول نیست.
ای صفدر وفادار در این دیار خونخوار
دوری ز آل اطهار رسم وفا نباشد
هوش مصنوعی: ای صفدر وفادار، در این سرزمین خونی و خطرناک، دوری از خاندان پاک و مطهر اهل بیت نشانه وفا نیست.
هر کس جدا نموده دست برادر من
یا رب ز قهر ذوالمن هرگز رها نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از برادر من دست بردارد، ای پروردگار، نکند که از خشم تو هرگز رهایی یابد.
باد صبا علی را رو در نجف خبر کن
گویا ز ما خبر دار شیر خدا نباشد
هوش مصنوعی: باد صبا، تو ای فرستنده خوش خبر، به علی در نجف بگو که گویا از حال ما آگاه نیست. شیر خدا (علی) در اینجا به دور از ماست و خبر ما به او نرسیده.
ای شهسوار بطحا از بهر آل طاها
فریادرس در این دشت غیر از خدا نباشد
هوش مصنوعی: ای جوانمرد عالیقدر از سرزمین بطحا، برای خاندان طاها، غیر از خدا در این دشت کسی نمی‌تواند یاری‌دهنده باشد.
(صامت) که روزگارش کرده به غم دچارش
در روزگار کارش غیر از عزا نباشد
هوش مصنوعی: انسانی که روزگار به او غم و اندوه داده است، در دوران زندگی‌اش جز عزاداری و غم، چیزی برای او باقی نمانده است.