گنجور

شمارهٔ ۵۲ - خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد

خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد
هوای تربت سلطان نینوا دارد
خوش آن که از وطن خویشتن خیال سفر
به سوی روضه فرزند مصطفی دارد
خوش آنکه در همه عمر میل کرب و بلا
پی زیارت دلبند مرتضی دارد
به تحت قبه آن شاه مستجاب شود
اگرکسی طلب حاجت از خدا دارد
به هر دیار بود دردمند بیماری
ز خاک درگه او دیده شفا دارد
برو به کرب و بلا و ببین ز شاه و گدا
به درگه شه دین روی التجا دارد
اگر حیات ابد همچو خضر می‌طلبی
فرات خاصیت چشمه بقا دارد
به آب کوثر و تسنیم اعتنا نکند
کسی که در لب شط فرات جا دارد
به زائران خود از ساق عرش شاه شهید
نظر به جانب هر یک جدا جدا دارد
برو رواق ابوالفضل را ببین که شرف
هزار مرتبه بر عرش کبریا دارد
ببین چه جاه و جلالی از او نموده به روز
ببین چه روضه و ایوان با صفا دارد
ز زائران برادر نماید استقبال
ببین چقدر علمدار باوفا دارد
خدا نصیب کند وادی السلام نجف
به هر که رو به سوی شاه اولیا دارد
برو مقام علی را ببین به شهر نجف
که خاک درگه او طبع کیمیا دارد
اگر که آرزوی قرب کبریا داری
نظاره کن که علی روی حق نما دارد
مزار مسلم و هانی به مسجد کوفه
برو ببین که چه نور و چسان ضیا دارد
همیشه (صامت) عاصی ز شوق کرب و بلا
ز بند بند به مانند نی‌نوا دارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.