گنجور

شمارهٔ ۵۰ - و له فی المرثیه

نه چنان گشت خزان گلشن ایمان چمنش
که توان یافت نشان از سمن و یاسمنش
تابکی دوست گذاری چقدر خصم نواز
بلکه نالم ز تقاضای سپهر و فتنش
هر زمان پیک غمی می‌رسد از کرببلا
که رسد بوی ملالی به شام از سخنش
پیر کنعان شده دل بس که ز هر سو زده صف
سپه ناله به پیرامن بیت الحزنش
محشر آن روز بپا گشت که از ملک حجاز
پسر فاطمه در کرب و بلا شد وطنش
خون کنم گریه ز ناکامی نودامادش
یا بسوزم ز غم اکبر گل پیرهنش؟
خاک شد بر اسلام چو بر خاک افتاد
قد عباس غضنفر فر لشگر شکنش
بی‌زبان بود علی اصغر و از تیر قضا
بنهاد از پر پیکان سخن اندر دهنش
چو خدنگی ز کماندر قضا خورد چنین
که سلامت سر موئی ننهاد از بدنش
آن که بد زینت آغوش نبی پیکر او
ماند آخر به سر خاک تن بی‌کفنش
ای که گفتی ننهادند کفن بر تن او
مگر از ضرب سم اسب به جا بود تنش
بعد تاراج از آن شاه سلیمان دربان
ماند یک خاتمی آن هم به کف اهرمنش
(صامت) از زندگی خود به جهان دارد ننگ
بس که عرصه به جان تنگ ز درد و محنش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه چنان گشت خزان گلشن ایمان چمنش
که توان یافت نشان از سمن و یاسمنش
هوش مصنوعی: خزان ایمان آن‌قدر شدید و ویران‌کننده است که دیگر نشانی از گل‌ها و گیاهان بعد از آن، مانند سمن و یاسمن، پیدا نمی‌شود.
تابکی دوست گذاری چقدر خصم نواز
بلکه نالم ز تقاضای سپهر و فتنش
هوش مصنوعی: دوست را در چه مقدار می‌توانی تحمل کنی، تا جایی که دشمنان هم به تو رحم کنند، اما من همچنان از خواسته‌های آسمان و مشکلاتش گلایه‌مندم.
هر زمان پیک غمی می‌رسد از کرببلا
که رسد بوی ملالی به شام از سخنش
هوش مصنوعی: هر زمانی که پیام‌آور غمی از کربلا می‌آید، بوی اندوهی از صحبت‌های او به شام می‌رسد.
پیر کنعان شده دل بس که ز هر سو زده صف
سپه ناله به پیرامن بیت الحزنش
هوش مصنوعی: دل شکسته و رنجور شده است چون از هر طرف صدای ناله به گوش می‌رسد و به دور خانه غم‌انگیزش فضای سرد و ناامیدی حاکم است.
محشر آن روز بپا گشت که از ملک حجاز
پسر فاطمه در کرب و بلا شد وطنش
هوش مصنوعی: در آن روز قیامت، همه چیز به هم می‌ریزد و آنجا که پسر فاطمه در کربلا به شهادت می‌رسد، سرزمین او در حجاز می‌شود.
خون کنم گریه ز ناکامی نودامادش
یا بسوزم ز غم اکبر گل پیرهنش؟
هوش مصنوعی: من باید از ناکامی عروسی نوداماد گریه کنم یا این‌که از غم اکبر که به خاطر پیراهنش آتش بزنم؟
خاک شد بر اسلام چو بر خاک افتاد
قد عباس غضنفر فر لشگر شکنش
هوش مصنوعی: عباس، با قامت بلند و نیرومندش، زمانی که به زمین افتاد، موجب تضعیف و سقوط اسلام شد.
بی‌زبان بود علی اصغر و از تیر قضا
بنهاد از پر پیکان سخن اندر دهنش
هوش مصنوعی: علی اصغر در حالی که زبان نداشت، اما از سر نوشت و تقدیر تیر قضا، کلماتی را در دهانش قرار داد.
چو خدنگی ز کماندر قضا خورد چنین
که سلامت سر موئی ننهاد از بدنش
هوش مصنوعی: مانند خطی که از کمان رها می‌شود، سرنوشت او به این شکل افتاد که حتی یک مو از بدنش آسیبی ندید.
آن که بد زینت آغوش نبی پیکر او
ماند آخر به سر خاک تن بی‌کفنش
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و جاودانگی آغوش پیامبر را نداشت، در نهایت بی‌کفن و عریان به خاک سپرده خواهد شد.
ای که گفتی ننهادند کفن بر تن او
مگر از ضرب سم اسب به جا بود تنش
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی او را کفن نکردند جز اینکه به خاطر زخم‌های ناشی از پاهای اسب، بدنش نمایان مانده است.
بعد تاراج از آن شاه سلیمان دربان
ماند یک خاتمی آن هم به کف اهرمنش
هوش مصنوعی: در پی آسیب‌ها و خرابکاری‌های ناشی از سلطنت سلیمان، تنها یک حلقه یا نشانه باقی مانده که در دستان نیروی شر قرار دارد.
(صامت) از زندگی خود به جهان دارد ننگ
بس که عرصه به جان تنگ ز درد و محنش
هوش مصنوعی: صامت از شرایط سخت زندگی خود به جهان احساس شرمندگی می‌کند، زیرا دنیای اطرافش با درد و مشقتش تنگ و محدود شده است.