گنجور

شمارهٔ ۱۳ - وداع حضرت زینب(ع)

بمان برادر به استراحت که من به شام خراب رفتم
ببانک کوس و نی و نقاره به سوی بزم شراب رفتم
شدی تو بیسز تیغ قاتل طپان به خونی چو مرغ بسمل
ببین بباز و مرا سلاسل به گردن از کین طناب رفتم
ز جور اعدا تو پاره پاره به تن فزون زخمت از ستاره
دمی به خواهر بکن نظاره که با دو صد انقلاب رفتم
امان ندادند سپاه بی‌دین کفن نمایم به چشم خونین
تن شهیدان آل یاسین به ناله و اضطراب رفتم
تو مانده عریان در این بیابان فتاده بی‌سر به خاک سوزان
من ستمکش به چنگ عدوان به عارض بی‌نقاب رفتم
وطن تو در کربلا نمودی مرا ز دستت جدا نمودی
تو در امانت وفا نمودی کنون من اندر عذاب رفتم
مرا بدین بود کنم عروسی برای قاسم بدیده بوسی
ز جور این چرخ آبنوسی عجب عجب کامیاب رفتم
چون شد گل روی اکبر من ز جور گلچین خزان به گلشن
ز گریه بر گل نموده دامن روان به بوی گلاب رفتم
مکن شکایت ز دست خواهر که بی‌وفا من نیم برادر
سرت براهم شده است رهبر اگرچه با صد شتاب رفتم
روم به بزم یزید ابتر چو می‌زند چوب آن ستمگر
براست ای شه مکن مکدر پی سئوال و جواب رفتم
ز چشم (صامت) روان شده خون دمی که می‌گفت آن حزین محزون
که ای برادر ز جور گردون تن تو مانده در آفتاب رفتم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بمان برادر به استراحت که من به شام خراب رفتم
ببانک کوس و نی و نقاره به سوی بزم شراب رفتم
هوش مصنوعی: برادر، تو استراحت کن، من به جشنی در شام می‌روم که در آن موسیقی و ساز و نقاره نواخته می‌شود و به سوی می‌خانه می‌روم تا از شراب لذت ببرم.
شدی تو بیسز تیغ قاتل طپان به خونی چو مرغ بسمل
ببین بباز و مرا سلاسل به گردن از کین طناب رفتم
هوش مصنوعی: تو به شکار آمده‌ای و مانند مرغی زخمی، به خون آغشته‌ای. ببین که چگونه باختی و بر گردنم زنجیری از کینه به خاطر این وضعیت افتاده است.
ز جور اعدا تو پاره پاره به تن فزون زخمت از ستاره
دمی به خواهر بکن نظاره که با دو صد انقلاب رفتم
هوش مصنوعی: از ظلم دشمنان، حال من بسیار بد شده و زخم‌هایم به قدری زیاد است که بیشتر از ستاره‌ها به چشم می‌آید. لحظه‌ای به خواهرم نگاه کن، زیرا من با انواع سختی‌ها و دگرگونی‌ها مواجه بوده‌ام.
امان ندادند سپاه بی‌دین کفن نمایم به چشم خونین
تن شهیدان آل یاسین به ناله و اضطراب رفتم
هوش مصنوعی: سپاه کافر به من اجازه ندادند که کفنی برای شهیدان آل یاسین بر چشم خونینشان بگذارم. به خاطر این موضوع، با اندوه و اضطراب به سمت آن‌ها رفتم.
تو مانده عریان در این بیابان فتاده بی‌سر به خاک سوزان
من ستمکش به چنگ عدوان به عارض بی‌نقاب رفتم
هوش مصنوعی: تو در این بیابان به تنهایی و در حالت عریانی دراز کشیده‌ای، بی‌آنکه هیچ کنترلی بر اوضاع داشته باشی. من که دردی کشیده‌ام و تحت ستم بوده‌ام، بی‌هیچ پوششی به سوی تو آمده‌ام.
وطن تو در کربلا نمودی مرا ز دستت جدا نمودی
تو در امانت وفا نمودی کنون من اندر عذاب رفتم
هوش مصنوعی: وطن من در کربلا را به من نشان دادی و از خودت دورم کردی. در امانت داری به وعده خود وفا کردی، حالا من در عذاب و رنج هستم.
مرا بدین بود کنم عروسی برای قاسم بدیده بوسی
ز جور این چرخ آبنوسی عجب عجب کامیاب رفتم
هوش مصنوعی: من برای قاسم مراسم عروسی برگزار کردم و به خاطر سختی‌ها و ناگوارهایی که در دنیا گریبان‌گیرم بود، شگفت‌زده‌ام که با این وجود به موفقیت رسیدم.
چون شد گل روی اکبر من ز جور گلچین خزان به گلشن
ز گریه بر گل نموده دامن روان به بوی گلاب رفتم
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ی عزیزم مانند گل شکفته شد، به خاطر خستگی و سختی‌های پاییز، در گلزار با اشکی که از غم ریخته‌ام، دامنم را خیس کردم. سپس به بوی خوش گلاب شتافتم.
مکن شکایت ز دست خواهر که بی‌وفا من نیم برادر
سرت براهم شده است رهبر اگرچه با صد شتاب رفتم
هوش مصنوعی: از شکایت کردن دربارهٔ خواهر خود بپرهیز که من برادر وفاداری نیستم. سر تو اکنون تحت رهبری من است، هر چند که با سرعت زیاد از اینجا رفته‌ام.
روم به بزم یزید ابتر چو می‌زند چوب آن ستمگر
براست ای شه مکن مکدر پی سئوال و جواب رفتم
هوش مصنوعی: به میخانه یزید می‌روم، جایی که ستم‌کار با چوبش ضربه می‌زند. ای پادشاه، برای سوال و جواب، مرا اندوهگین مکن.
ز چشم (صامت) روان شده خون دمی که می‌گفت آن حزین محزون
که ای برادر ز جور گردون تن تو مانده در آفتاب رفتم
هوش مصنوعی: از چشمان صامتش اشک‌ها جاری شده، دمی که آن شخص غمگین می‌گفت: ای برادر، به خاطر ظلمی که از روزگار بر تو رفته، بدن تو زیر تابش آفتاب دچار زحمت و رنج شده است و من رفته‌ام.