گنجور

شمارهٔ ۵۰

تنک بر جان در گلو راه نفس کی می‌شود
ای خدا این مرغ بیرون از قفس کی می‌شود
هر که چون عنقار جوی بی‌نشانی آب خورد
همنشین و همدم اهل هوس کی می‌شود
آفتاب آسا کسی کاندر سپهرش منزلست
الفت او گرم با هر خار و خس کی می‌شود
مانده دل در آرزوی حرف تلخی از لبت
زان شکر شیرین دهان این مگس کی می‌شود
خسته اندر بیابان مانده دور از قافله
اضطرابش کم ز گلبانگان جرس کی می‌شود
عمر در نظاره پنهان به زلفت شد تمام
دزد در شب ایمن از خوف عسس کی می‌شود
گفتنی از شمشیر نازت روزی اندر خو نکشم
صبر و طاقت شد تمام اینکار پس کی می‌شود
از حریمت مانده‌ایم ای کعبه اقبال دور
بر طواف خاک کویت دسترس کی می‌شود
تا سوار توسن طبعی برو (صامت) براه
داد مقصود دلی با این فرس کی می‌شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تنک بر جان در گلو راه نفس کی می‌شود
ای خدا این مرغ بیرون از قفس کی می‌شود
هوش مصنوعی: نفس به تنگی در گلو مانده و نمی‌تواند به راحتی رد شود. پرنده‌ای که در قفس گیر کرده، نمی‌دانم چه زمانی آزاد خواهد شد. ای خدا، کی این حال و روز تغییر خواهد کرد؟
هر که چون عنقار جوی بی‌نشانی آب خورد
همنشین و همدم اهل هوس کی می‌شود
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند پرنده‌ای افسانه‌ای به دنبال آب بی‌نشانی برود، هرگز نمی‌تواند همراه و هم‌صحبت کسانی شود که به دنبال خواسته‌های دنیاست.
آفتاب آسا کسی کاندر سپهرش منزلست
الفت او گرم با هر خار و خس کی می‌شود
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که همچون خورشید در آسمان جای دارد و محبت او به هر چیز، حتی به خار و گیاهان، گرم و صمیمی است. این فرد نمی‌تواند روزی از این صمیمیت دور شود.
مانده دل در آرزوی حرف تلخی از لبت
زان شکر شیرین دهان این مگس کی می‌شود
هوش مصنوعی: دل همچنان در انتظار حرفی تلخ از لبان توست، چرا که شیرینی دهانت به اندازه مگسی است که انتظارش را می‌کشد.
خسته اندر بیابان مانده دور از قافله
اضطرابش کم ز گلبانگان جرس کی می‌شود
هوش مصنوعی: در بیابان، از قافله پرت افتاده و خسته است، ولی اضطرابش کمتر از صدای جرس در گلاب‌ها نیست و نمی‌داند کی به مقصد می‌رسد.
عمر در نظاره پنهان به زلفت شد تمام
دزد در شب ایمن از خوف عسس کی می‌شود
هوش مصنوعی: عمر من در تماشای زلف تو به پایان رسید و من مانند دزدی که در شب از ترس نگهبانان در امان است، منتظرم که کی این لحظه پایان می‌یابد.
گفتنی از شمشیر نازت روزی اندر خو نکشم
صبر و طاقت شد تمام اینکار پس کی می‌شود
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم احساسات و صبر خود را در برابر زیبایی تو تحمل کنم. این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
از حریمت مانده‌ایم ای کعبه اقبال دور
بر طواف خاک کویت دسترس کی می‌شود
هوش مصنوعی: ما در انتظاریم که از حرمت دور نشده‌ایم، ای کعبه‌ای که سرنوشت ما به تو وابسته است. کی می‌توانیم به دور تو بگردیم و به خاک تو دسترسی پیدا کنیم؟
تا سوار توسن طبعی برو (صامت) براه
داد مقصود دلی با این فرس کی می‌شود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصود دل، باید بر گردونه زندگی سوار شوی و به سوی هدف حرکت کنی، اما با این حال، چه زمانی می‌توان به این هدف دست یافت؟

حاشیه ها

1398/07/21 02:10

تنگ بر جان در گلو راه نفس کی میشود----گفتی از شمشیر نازت روزی اندر خون کشم---درست است