گنجور

شمارهٔ ۴۷

کسی که در صف مستان به احتراز نشیند
چه قابل است که در بزم اهل راز نشیند
بپای خیز و در این شهر غارت دل و دین کن
تو را که گفت نشین تا که فتنه باز نشیند
سعادت ابدی چون نوشته بر پیر تیرت
بهر دلی که نشیند بگو به ناز نشیند
همای عشق چون آگاه بود ز سلطنت فقر
همیشه بر سر رندان پاکباز نشیند
محبت است که باید چو روح از تن محمود
برون شود بسر طره ایاز نشیند
به هر طرف نکند جلوه‌گر جمال تو از چیست
گهی بدیر و گهی بر در حجاز نشیند
دگر مگوی ز زلفش که دام جمله دلهاست
کزین مقدمه (صامت) سخن دراز نشیند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی که در صف مستان به احتراز نشیند
چه قابل است که در بزم اهل راز نشیند
هوش مصنوعی: کسی که در جمع شگفت‌انگیز و دیوانه‌وار مستان خود را کنار بکشد و از آن دوری کند، چه ارزشی دارد که در محفل عارفان و اهل دانش و رازهای عمیق جایگاه پیدا کند؟
بپای خیز و در این شهر غارت دل و دین کن
تو را که گفت نشین تا که فتنه باز نشیند
هوش مصنوعی: بپا خیز و در این شهر که دل‌ها و ایمان‌ها را می‌دزدند، تو هم اقدام کن. کسی به تو نگفته که بنشینی تا وقتی که tumult و آشوب فروکش کند.
سعادت ابدی چون نوشته بر پیر تیرت
بهر دلی که نشیند بگو به ناز نشیند
هوش مصنوعی: سعادت جاودانی مانند نوشته‌ای بر تیر چوبی است؛ برای هر دلی که آرام می‌گیرد، بگو که با ناز و دلربایی می‌زند.
همای عشق چون آگاه بود ز سلطنت فقر
همیشه بر سر رندان پاکباز نشیند
هوش مصنوعی: پرنده عشق زمانی که از سلطه فقر باخبر شد، همواره بر سر دلی پاک و راستین نشسته است.
محبت است که باید چو روح از تن محمود
برون شود بسر طره ایاز نشیند
هوش مصنوعی: عشق باید مانند روحی که از بدن خارج می‌شود، از محمود بیرون برود و بر سر طره‌ایاز بنشیند.
به هر طرف نکند جلوه‌گر جمال تو از چیست
گهی بدیر و گهی بر در حجاز نشیند
هوش مصنوعی: جمال تو در هر سو خودش را نمایان می‌کند، چه در دیر و چه در دروازه حجاز، دلیلش چیست؟
دگر مگوی ز زلفش که دام جمله دلهاست
کزین مقدمه (صامت) سخن دراز نشیند
هوش مصنوعی: دیگر درباره‌ی زلف او چیزی نگو، چراکه همین زلف باعث شده دل‌های زیادی در دام بیفتند و از این موضوع، صحبت طولانی خواهد شد.