گنجور

شمارهٔ ۳۶

دلم بهانه رویت زیاد می‌گیرد
به شوق وصل تو فال زیاد می‌گیرد
رخت هر آن چه ز عاشق‌کشی نمی‌داند
ز چشم شوخ سیاه تو یاد می‌گیرد
ز روی تجربه مغروری از جهان غلطست
که دهر هر چه به هر کس که داد می‌گیرد
تو شاه کشور حسنی ولی عدالت کن
که شاه مملکت از عدل و داد می‌گیرد
به غیر رخ منما پیش دیده (صامت)
که شعله غمش اندر نهاد می‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم بهانه رویت زیاد می‌گیرد
به شوق وصل تو فال زیاد می‌گیرد
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد تو و زیبایی‌ات دل‌نگران است، و به خاطر اشتیاق به نزدیکی‌ات، زیاد به نشانه‌ها و فال‌ها توجه می‌کنم.
رخت هر آن چه ز عاشق‌کشی نمی‌داند
ز چشم شوخ سیاه تو یاد می‌گیرد
هوش مصنوعی: هر چیزی که دل عاشق را به درد می‌آورد و او از آن خبر ندارد، از نگاه بازیگوش و سیاه تو یاد می‌گیرد.
ز روی تجربه مغروری از جهان غلطست
که دهر هر چه به هر کس که داد می‌گیرد
هوش مصنوعی: از روی تجربه می‌توان فهمید که به دنیا فخر کردن بی‌فایده است، زیرا زمان هر چیزی را که به کسی می‌دهد، در نهایت پس می‌گیرد.
تو شاه کشور حسنی ولی عدالت کن
که شاه مملکت از عدل و داد می‌گیرد
هوش مصنوعی: تو پادشاه سرزمین خوبی، اما عدالت را فراموش نکن؛ زیرا قدرت پادشاهی بر اساس انصاف و عدل استوار است.
به غیر رخ منما پیش دیده (صامت)
که شعله غمش اندر نهاد می‌گیرد
هوش مصنوعی: به جز چهره‌ام را به کسی نشان مده، زیرا که آتش غم در دلش شعله‌ور می‌شود.