شمارهٔ ۱ - کتاب القطعات و النصایح
شنیدم شد ز مغروری و مستی
ز بر دستی دچار زیردستی
نکرد اندیشه از دهر دو رنگی
بزد بر فرق آن بیچاره سنگی
روان گردید خون از جای سنگش
نبود ین مرد چون جای درنگش
گرفت آن سنگ و محزون از زمانه
به سوی منزل خود شد روانه
قضا را گشت اندر درگه شاه
همان ظالم ز مغضوبان درگاه
به زیر آورد از اورنگ و جاهش
نشمین داد در زندان و چاهش
چو اندر کنج زندانش مقر شد
همان مظلوم از وی باخبر شد
سوی زندان روان شد با دل تنگ
بزد از قهر بر فرقش همان سنگ
بنالید و بزارید و فغان کرد
خروش بیکسی از دل برآورد
که ای بیرحم کم فرصت که بودی
که بر داغ دلم داغی فزودی
بگفتا آن کسم کز زیردستی
سرم از سنگ بیباکی شکستی
در آن روزی که بر سر سنگ خوردم
نمودم صبر و بیتابی نکردم
چو آمد دامن فرصت به دستم
سرم بشکستی و فرقت شکستم
ز نخل سرکش خود میوه خوردی
سزای کردههای خویش بردی
غرض گر خواجه و حکمرانی
مده آزار کس تا میتوانی
گرفتم من که نارد بر تو کس دست
خدای دادخواهی در میان هست
مگر ای بیخبر از کین شعاری
خبر از آه مظلومان نداری
که گر مظلوم بهر داد خواهی
شبی آهی کشد یا صبحگاهی
خدا را برق غیرت برفروزد
تو را تا هر کجا خواهد بسوزد
بلی (صامت) سزای جنگ جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم شد ز مغروری و مستی
ز بر دستی دچار زیردستی
هوش مصنوعی: شنیدم که فردی مغرور و مست از وضعیت خود به دردسر افتاده و به زیر دست خودش دچار شده است.
نکرد اندیشه از دهر دو رنگی
بزد بر فرق آن بیچاره سنگی
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهای که بخواهد از دنیا و زندگی دو رنگی و متفاوتی داشته باشد، بر سر آن بیچاره سنگ نبارید.
روان گردید خون از جای سنگش
نبود ین مرد چون جای درنگش
هوش مصنوعی: خون از جایی که سنگین و سرد بود، روان شد؛ چون این مرد بیدرنگ و بیتأمل حرکت کرد.
گرفت آن سنگ و محزون از زمانه
به سوی منزل خود شد روانه
هوش مصنوعی: او آن سنگ را برداشت و با حسرت از روزگار به سمت خانهاش راه افتاد.
قضا را گشت اندر درگه شاه
همان ظالم ز مغضوبان درگاه
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت در دربار پادشاهی که همانند یک ظالم است، تغییر یافت و مورد خشم و نارضایتی قرار گرفت.
به زیر آورد از اورنگ و جاهش
نشمین داد در زندان و چاهش
هوش مصنوعی: او از تخت و مقامش پایین آمد و در عوض، جایگاهش را در زندان و غم و اندوه جایگزین کرد.
چو اندر کنج زندانش مقر شد
همان مظلوم از وی باخبر شد
هوش مصنوعی: وقتی که او در گوشهای از زندان قرار گرفت، همان شخص مظلوم از حال او باخبر شد.
سوی زندان روان شد با دل تنگ
بزد از قهر بر فرقش همان سنگ
هوش مصنوعی: به سمت زندان رفت و دلش گرفته بود، به خاطر خشم خود بر سرش همان سنگ را انداخت.
بنالید و بزارید و فغان کرد
خروش بیکسی از دل برآورد
هوش مصنوعی: در تنهایی و بیکسی، صداهایی از دل برمیخیزد و انسان از عمق وجودش ناله و فریاد میزند.
که ای بیرحم کم فرصت که بودی
که بر داغ دلم داغی فزودی
هوش مصنوعی: ای بیرحم، تو چقدر فرصت را به من کم دادی که بر زخم دلم، زخم تازهای زدی؟
بگفتا آن کسم کز زیردستی
سرم از سنگ بیباکی شکستی
هوش مصنوعی: کسی که از طبقه پایینتر به من حمله کرد و با جسارت بر سرم زد، باعث شد که من از آن سنگی که به سرم کوبیده شد، آسیب ببینم.
در آن روزی که بر سر سنگ خوردم
نمودم صبر و بیتابی نکردم
هوش مصنوعی: در روزی که به مشکل و سختی برخورد کردم، با صبوری و آرامش آن را تحمل کردم و بیتابی نکردم.
چو آمد دامن فرصت به دستم
سرم بشکستی و فرقت شکستم
هوش مصنوعی: زمانی که فرصت در دستانم قرار گرفت، تو سرم را شکست و من نیز جدایی را تحمل نکردم.
ز نخل سرکش خود میوه خوردی
سزای کردههای خویش بردی
هوش مصنوعی: از نخل سرکش خود میوه چیدهای و حالا باید جواب کارهای خودت را پس بدهی.
غرض گر خواجه و حکمرانی
مده آزار کس تا میتوانی
هوش مصنوعی: هدف تو از دارا بودن مقام و قدرت، نباید آزار رساندن به دیگران باشد. تا آنجا که میتوانی از آزار دیگران دوری کن.
گرفتم من که نارد بر تو کس دست
خدای دادخواهی در میان هست
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که هیچ کس جز خداوند در راه دادخواستی به کمک تو نمیآید.
مگر ای بیخبر از کین شعاری
خبر از آه مظلومان نداری
هوش مصنوعی: آیا تو که از درد و رنج دیگران بیخبری، هیچ اطلاعی از نالههای کسانی که مورد ظلم قرار گرفتهاند، نداری؟
که گر مظلوم بهر داد خواهی
شبی آهی کشد یا صبحگاهی
هوش مصنوعی: اگر کسی که مورد ظلم واقع شده بخواهد حق خود را بگیرد، ممکن است شبانه یا صبح زود آهی از دل بکشد.
خدا را برق غیرت برفروزد
تو را تا هر کجا خواهد بسوزد
هوش مصنوعی: خدا نگذارد که غیرتت خاموش شود تا هر جا که میخواهی، آتش نبردت.
بلی (صامت) سزای جنگ جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
هوش مصنوعی: آری، هر کس جنگ و جدل راه بیندازد، باید آماده باشد که عواقب آن را بپذیرد، چرا که برای هر عمل نادرست، مجازاتی وجود دارد. در واقع، کسی که سنگی پرتاب میکند، انتظار نداشته باشد که به او چیزی کماهمیتتر برگردد.
حاشیه ها
1398/08/02 17:11
به زیر اورد از اورنگ و جاهش----درست است
1401/12/25 10:02
آرین شیرازی
در مصرع اول، کلمهی آخر
به زیر آورد از اورنک و جامش
نشمین داد در زندان و چاهش
جامش اشتباه تایپ شده و باید با جاهش جایگزین شود.
به زیر آورد از اورنگ و جاهش