شمارهٔ ۳۳ - در مدح قاتل کفار وصی احمد مختار است
تو را چون جمع شد امروز اسباب توانایی
چرا غافل از اوضاع پریشانی فردایی
جهان و استراحت صحبت سنگ و سبو باشد
چرا بر شیشه عفلت فکندن سنگ دانایی
جهان چو خانه زنبور پرنیشست و نوش وی
تو گویی معدن قندست یادکان حلوایی
به غر قاب فنا افتاده و بازیچه پنداری
به گرداب هلاکت اندرو گرم تماشایی
با فسون عجوز دهر دل را کرده مایل
تویی چون کودک نادان و اورندیست هر جایی
پی سودا در این بازار از سود وز یان بگذر
مگر آسوده در منزل از این بازار باز آئی
چو اسباب شنایت نیست در قلزم مکن ماوی
شنا اگر میتواند غوطهورگشتن به دریایی
بود وقت رحیل و توشه بسیار بایستی
که بیپایان بود در پیش راه دور صحرایی
برو در سایه نخل امیدی جا و ماوی کن
که چینی میوه عزت از او بینخل خرمایی
چراغی بر افروزان به مشکوه دل ای غافل
که از دامنفشانیهای جهلش نیست پروایی
چراغ چشم عالم کیست جز نوباوه آدم
علی داماد احمد محرم اسرار یکتایی
نبودی گر وجودش ریشهٔ بار و بر هستی
نبود عالم نبود آدم نه دنیایی نه عقبایی
به همره داشت گردی از سر کویش که عیسی را
مخلع گشت سر تا پا به تشریف مسیحایی
اگر مهرش نبُد مشاطه روی ماهرویان را
عروس حسن ننهادی قدم در ملک زیبایی
اگر در گردش لیل و نهار او نهی فرماید
کلید روز و شب را گم کند این چرخ مینایی
اگر دربانش از شاهان نماید منع فیروزی
اگر دارا بود دیگر نبیند روی دارایی
بنوشد آبشور از چشم صیادان ز عدل وی
به شهرستان گذارد پا اگر آهوی صحرایی
بِروز لافتیٰ الاعلی گردید حق ظاهر
وگرنه بود کی اصلا بروز لا والائی
زهی شاهی که فرد انتخاب دفتر هستی
به نام نامیش ا بندگی گردیده طغرائی
دو بیت از گفته مجذوب سازم زیب این خامه
ولی اندر علو رتبه صد چندان تو بالایی
تویی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم
که در وقت تنزل تحت بسم الله را بائی
نبد گر پای لغزش در میان البته میگفتم
که در حقت نصیری زد کلام پا برجایی
تو داری نعیم نعمت خوان فرضنائی
تو دارای سریر رتبت سر فاوحائی
تو ممدوح و خدا مادح خطاب انماشانی
ز حق منصوص نص آیه انا فتحنائی
زبان وحی یکتایی و از برهان این معنی
که همدم با کلیم الله اندر طور سینایی
به عجز خویشتن شد معترف (صامت) ز مدح تو
که نبود خامه را در وادی تحریر یارایی
الا تا هست از خط شعاعی در جهان جدول
ز مهر چهر رخشان هر سحر در عالم آرایی
تن اعداء تو مانند قارون در زمین پنهان
هواخواه تورا سر بگذرد زین خنک خضرائی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را چون جمع شد امروز اسباب توانایی
چرا غافل از اوضاع پریشانی فردایی
هوش مصنوعی: امروز که امکانات و توانمندیها برایت فراهم شده است، چرا از وضعیت نامناسب و نابسامان فردا غافلی؟
جهان و استراحت صحبت سنگ و سبو باشد
چرا بر شیشه عفلت فکندن سنگ دانایی
هوش مصنوعی: زندگی در جهان و آسایش، بیشتر به گفتوگو و تعاملات ساده و بیپیرایه وابسته است. چرا باید کسی که به دانایی و علم رسیده است، از طریق سنگ بر شیشه نادانی ضربه بزند و آسیب برساند؟
جهان چو خانه زنبور پرنیشست و نوش وی
تو گویی معدن قندست یادکان حلوایی
هوش مصنوعی: دنیا همچون خانهای پر از زنبورهای عصبانی است و شیرینیاش به مانند قند است، همانطور که یادآور یک عالم ش sweetness است.
به غر قاب فنا افتاده و بازیچه پنداری
به گرداب هلاکت اندرو گرم تماشایی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زیبایی و ارزش زندگی در حال از بین رفتن است و ما تنها به عنوان تماشاگرانی بیتأثیر در این وضعیت حضور داریم. در این شرایط خطرناک و پیچیده، ما باید توجه کنیم که زندگیمان مانند یک بازیچه در دستان سرنوشت است.
با فسون عجوز دهر دل را کرده مایل
تویی چون کودک نادان و اورندیست هر جایی
هوش مصنوعی: به دام فریبهای زمانه، دل به سمت تو کشیده شده است، مانند کودکی نادان که در هر مکان دستخوش جادوگری است.
پی سودا در این بازار از سود وز یان بگذر
مگر آسوده در منزل از این بازار باز آئی
هوش مصنوعی: در این بازار، برای دنبال کردن آرزوها و سوداها نباید به غم و اندوه دیگران توجه کنی. باید از مشکلات و سختیها بگذری تا در نهایت بتوانی به آرامش و آسایش در خانه خود برگردی.
چو اسباب شنایت نیست در قلزم مکن ماوی
شنا اگر میتواند غوطهورگشتن به دریایی
هوش مصنوعی: اگر وسایل لازم برای شنا کردن در دریا وجود ندارد، بهتر است به آن دریا نروی. اگر امکانش نیست که به عمق آب بروی، بهتر است در آنجا نمانی.
بود وقت رحیل و توشه بسیار بایستی
که بیپایان بود در پیش راه دور صحرایی
هوش مصنوعی: زمان خداحافظی فرا رسیده و باید مقدار زیادی بار و توشه همراه خود داشته باشی، چرا که در مسیری طولانی و بیپایان در پیش رو خواهی داشت.
برو در سایه نخل امیدی جا و ماوی کن
که چینی میوه عزت از او بینخل خرمایی
هوش مصنوعی: به دنبال جایی آرام و مطمئن برو که در آن بتوانی با امید و انتظار زندگی کنی، زیرا برای رسیدن به موفقیت و افتخار، به حمایت و پشتیبانی نیاز داری، همانطور که درخت نخل، میوههای شیرینش را به ثمر میآورد.
چراغی بر افروزان به مشکوه دل ای غافل
که از دامنفشانیهای جهلش نیست پروایی
هوش مصنوعی: ای غافل، چراغی روشن کن در دل که این روشنایی میتواند راهی به سوی دانایی باشد. تو از عواقب نادانیات بیخبر هستی و هیچ اهمیتی به آن نمیدهی.
چراغ چشم عالم کیست جز نوباوه آدم
علی داماد احمد محرم اسرار یکتایی
هوش مصنوعی: چراغ چشم عالم چه کسی است جز فرزند آدم، علی که داماد احمد و محرم راز یکتایی است.
نبودی گر وجودش ریشهٔ بار و بر هستی
نبود عالم نبود آدم نه دنیایی نه عقبایی
هوش مصنوعی: اگر او وجود نداشت، ریشهٔ روزی و محصولات نبود و در نتیجه، جهانی وجود نداشت، نه انسان بود و نه دنیا و نه آخرت.
به همره داشت گردی از سر کویش که عیسی را
مخلع گشت سر تا پا به تشریف مسیحایی
هوش مصنوعی: او گردی از سر کوی محبوب به همراه داشت، که عیسی در تمام وجودش به شکلی زیبا و مسیحایی تغییر یافت.
اگر مهرش نبُد مشاطه روی ماهرویان را
عروس حسن ننهادی قدم در ملک زیبایی
هوش مصنوعی: اگر عشق او نبود، زیباییهای روی ماهروها نیز نمیتوانستند زینتبخش عروسی باشند و قدم به سرزمین زیبایی نگذارند.
اگر در گردش لیل و نهار او نهی فرماید
کلید روز و شب را گم کند این چرخ مینایی
هوش مصنوعی: اگر در جریان شب و روز هدفی مشخص نداشته باشی، ممکن است در مدیریت زمان و زندگیات دچار سردرگمی شوی و کلید کنترل روز و شب را از دست بدهی.
اگر دربانش از شاهان نماید منع فیروزی
اگر دارا بود دیگر نبیند روی دارایی
هوش مصنوعی: اگر دربان، خوشبختی را از کسانی که دربار دارند، دور کند، حتی اگر فردی ثروتمند باشد، دیگر هرگز خوشبختی را نخواهد دید.
بنوشد آبشور از چشم صیادان ز عدل وی
به شهرستان گذارد پا اگر آهوی صحرایی
هوش مصنوعی: از چشمان شکارچیان، به خاطر عدل و انصاف او، آمیغی از آب شور مینوشد و اگر آهو از دشتها گذر کند، به شهر خواهد آمد.
بِروز لافتیٰ الاعلی گردید حق ظاهر
وگرنه بود کی اصلا بروز لا والائی
هوش مصنوعی: در روزی، درخشش حقیقت نمایان شد و اگر این اتفاق نمیافتاد، هیچگاه مقام عالی و بینظیر آشکار نمیشد.
زهی شاهی که فرد انتخاب دفتر هستی
به نام نامیش ا بندگی گردیده طغرائی
هوش مصنوعی: عجب است شاهی که سرنوشت انسانها را رقم میزند و به خاطر نام بزرگش، بندگی او را به نشانی از افتخار میدانند.
دو بیت از گفته مجذوب سازم زیب این خامه
ولی اندر علو رتبه صد چندان تو بالایی
هوش مصنوعی: من میتوانم با این قلم دو بیت زیبا بنویسم، اما در مقام و جایگاه تو، ارزش و بزرگیات به قدری بالاست که هزاران بار از این زیباییها بیشتر است.
تویی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم
که در وقت تنزل تحت بسم الله را بائی
هوش مصنوعی: تو آن نقطهای هستی که در بالای حرف "ف" قرار دارد و در زمانی که بر آسمان نازل میشود، زیر "بسم الله" قرار میگیری.
نبد گر پای لغزش در میان البته میگفتم
که در حقت نصیری زد کلام پا برجایی
هوش مصنوعی: اگر در میان لغزشها پا نمیگذاشتی، بیشک میگفتم که در حق تو سخن ثابت و استواری گفته شده است.
تو داری نعیم نعمت خوان فرضنائی
تو دارای سریر رتبت سر فاوحائی
هوش مصنوعی: تو دارای نعمتهای فراوانی هستی و به مقام والایی دست یافتهای.
تو ممدوح و خدا مادح خطاب انماشانی
ز حق منصوص نص آیه انا فتحنائی
هوش مصنوعی: تو مورد ستایش و مدح خداوند هستی و خداوند هم تو را میستاید. به طور روشن در آیهای آمده است که ما در برابر تو گشایش و پیروزی را فراهم کردیم.
زبان وحی یکتایی و از برهان این معنی
که همدم با کلیم الله اندر طور سینایی
هوش مصنوعی: زبان وحی نشاندهنده یکتایی خداوند است و برهانی بر این معناست که حضرت کلیم الله (موسی) در کوه سینا با او همنشین بوده است.
به عجز خویشتن شد معترف (صامت) ز مدح تو
که نبود خامه را در وادی تحریر یارایی
هوش مصنوعی: به ناتوانی خود اعتراف کرد (صامت) از ستایش تو، زیرا قلم در عرصه نگارش توانایی لازم را نداشت.
الا تا هست از خط شعاعی در جهان جدول
ز مهر چهر رخشان هر سحر در عالم آرایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جهان خطی از شعاع وجود دارد، و چهرهی زیبای خورشید هر صبح در عالم خود را به نمایش میگذارد، در این عالم تزیین و زیباسازی وجود دارد.
تن اعداء تو مانند قارون در زمین پنهان
هواخواه تورا سر بگذرد زین خنک خضرائی
هوش مصنوعی: تن دشمنان تو مانند قارون در زمین مدفون است، و کسی که در دلش محبت توست، به خاطر تو از این زندگی راحت و خوشحال خواهد گذشت.
حاشیه ها
1403/08/30 10:10
مهدی دقیقی
بیت دوازدهم مصرع اول
نبودی گر وجودش ریشه و بار و بر هستی
بیت چهاردهم مصرع اول
ظاهراً یک را در آخر بیت باید باشد تا وزن تکمیل شود