شمارهٔ ۲۷ - در نعمت فخر کائنات و خلاصه موجودات
نوبهار است و رسد بر شامه از گلشن شمیم
گشته اموات نبات احیا ز تاثیر نسیم
قامت گیتی ز نو تشریف یحییالارض یافت
همچنان از روح یابد زندگی عظم رمیم
گشت قمری را به شاخ سرو در بستان مقام
عندلیب آمد به گلشن گشت در گلشن مقیم
مقری بلبل قرائت کرد از اوراق گل
از پی نعت محمد(ص) آیه خلق عظیم
اشرف اولاد آدم احمد مرسل که او
راه و رسم آدمیت را به آدم از ادیم
شاه یثرب ماه بطحا زیب زمزم فخر حجر
زینت مرو و صفای مشعر ور کن خطیم
جان مکه اخشیجان صفا و مرو ولف
عمر عمره حرمت ابطح خداوند حریم
ذات پاکش باعث تنزیل تنزیل الکتاب
انه راجع بود به روی ز قرآن کریم
شرع وی بود استوار آن روز کامد در جهان
از قلم بر لوح بسم الله الرحمن الرحیم
قطب اقطاب وجود است و وجود او نوشت
بهر استخراج موجودات تقویم قویم
شبهه از کنت نبیا برد از لفظ نبی
ورنه مخفی بود که بوده است حادث یا قدیم
در فضای لی معالله با وجودش قرب سخت
وز نوای یا حمیرا با بشر یار و ندیم
تا بطبل رحمت للعالمین بر زد دوال
کوفت بر سنگ مذلت جبهه ابلیس رجیم
هر که خواهد قصه معراج وی گو بشنود
وصف سبحان الذی اسری ز خلاق علیم
اشتیاق رویت وی داشت اندر کوه طور
رب ارنی زان سبب فرمود موسای کلیم
ورنه میدانست چندان کاینسوالش لامحال
نیتس اندر حیز اندیشه از عقل سلیم
فیالحقیقه نیست چندان فرق احمد با احد
صحبتی اندر میان افتاده است از حرف میم
گر تقرب یافت آن جان دو عالم از تو یافت
کامد از بحر ذبیحا مژده ذبح عظیم
بود ظرف پاک نور اقدسش ز آن روی شد
از خدا شایسته آن رتبه و فیض عمیم
جا دهد گل را به گلشن باغبان بهر گلاب
پرورد دریا صدف را از پی در یتیم
جمله اشیا بر سر خوان نوالش ریزهخوار
حبذا بر این کرامت مرحبا بر این کریم
در مقام ابتلا دیباچه عبداً شکور
روز تسلیم و رضا معنی اواه حلیم
اندکی از ابتلایش کشف شد بهر خلیل
بیتامل از جگر زد ناله انی سقیم
قدروی نشناختند امت چو یکتا گوهری
کوفتند در دست خلقی سفله و قومی لئیم
تا کند خاموش انوار احد را در احد
سنگ بر دندان وی زد کافی ز اهل حجیم
آن یکی خار مغیلان بر سر راهش نشاند
ریخت خاکسر به فرقش آن یکی بیخوف و بیم
بر اذیتهای امت صبر کرد و دل نهاد
هیچگه ناورد بر لب شکوه از قلب کظیم
کاش چون نوح نجی فرموده بودی لاتدر
تا شدی آن قوم را منزل بنیران الیم
تاز گستاخی حسینش را به دشت کربلا
قوم کوفی از غم اکبر نسازد دل دو نیم
آه از آن ساعت که جسم اکبر خود را به خون
دید پا تا سر مترجم همچو قرآن کریم
در بغل بگرفت نعشش را و گفت این نوجوان
کاشکی بعد از تو بودی مادر دوران عقیم
نوجوانا بیتو لیلای جگر خون چون کند
در حرم غش کرده از داغ تو با اهل حریم
حیرتم زان نامسلمانی که در خونت کشید
کزچه رو رحمش نیامد بر چنین حسن عدیم
غصه بییاری بابا عجب سیرت نمود
نوجوان از جان و رفتی سوی جنات نعیم
عاقبت رفتی ز دستم اف بر این دنیا که نیست
عهد او با هیچ کس در هیچ عهدی مستقیم
آخرین سنگیندلان سخت جان از داغ تو
بر دل من لرزه افکندند چون عرش عظیم
بعدک یا قره عینی علی الدنیا عفی
بیرخت از گلشن عالم نمیخواهم شمیم
کاش بیماه رخت مهر فلک در باختر
منزوی بد همچو (صامت) یا چو اصحاب الرقیم
شمارهٔ ۲۶ - این قصیده از قصاید استادن المعظم مرحوم المغفور المبرور آقا میرزا عبدالمجید المتخلص بوفائی طاب ثراه تیمناً و تبرکاً ثبت شده: پس بدل شبها فروزم شعله از اد وصالشمارهٔ ۲۸ - در مدح عینالله الناظره امیرالمومنین(ع): بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوبهار است و رسد بر شامه از گلشن شمیم
گشته اموات نبات احیا ز تاثیر نسیم
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و عطر گلها به مشام میرسد. مردگان گیاهان دوباره زنده شدهاند و این حیات به خاطر تأثیر نسیم دلپذیر است.
قامت گیتی ز نو تشریف یحییالارض یافت
همچنان از روح یابد زندگی عظم رمیم
هوش مصنوعی: شکل و قامت زمین به تازگی به وجود یحییالارض (یا حیات دوباره) دست یافته است، همانطور که روح به هر موجودی زندگی میبخشد.
گشت قمری را به شاخ سرو در بستان مقام
عندلیب آمد به گلشن گشت در گلشن مقیم
هوش مصنوعی: قمری را در باغ به شاخ سرو نشسته میبینیم که به بلبل میگوید: "به گلستان آمدهام و در این جا اقامت گزیدهام."
مقری بلبل قرائت کرد از اوراق گل
از پی نعت محمد(ص) آیه خلق عظیم
هوش مصنوعی: بلبل در مکانی زیبا و خوشبو به خواندن شعری دربارهی گلها مشغول است و این شعر به وصف ویژگیهای نیکو و بس عظیم پیامبر محمد(ص) میپردازد.
اشرف اولاد آدم احمد مرسل که او
راه و رسم آدمیت را به آدم از ادیم
هوش مصنوعی: بهترین و برجستهترین فرزند آدم، پیامبر احمد است که اصول و شیوههای انسانی را به انسانها آموخته و به آنان نشان داده است.
شاه یثرب ماه بطحا زیب زمزم فخر حجر
زینت مرو و صفای مشعر ور کن خطیم
هوش مصنوعی: شاه یثرب، که نمایانگر عظمت و شکوه است، به زیبایی و صفای مکانهای مقدس مانند بطحا و زمزم اشاره میکند. این اشعار به ویژگیهای خاص این مکانها و امکانات آنها اشاره دارد و با ذکر مرو و مشعر از زیبایی و آرامش آنها سخن میگوید. در کل میتوان گفت که شاعر در اینجا از زیبایی و اهمیت این مکانها و نیز از مقامات و ویژگیهای آنها به تحسین یاد میکند.
جان مکه اخشیجان صفا و مرو ولف
عمر عمره حرمت ابطح خداوند حریم
هوش مصنوعی: جان مکه، دل شاد و با صفای خود را به یاد صفا و مروه و لحظات عمره میسپارد؛ این مکان مقدس، حرم و سرزمین امن خداوند است.
ذات پاکش باعث تنزیل تنزیل الکتاب
انه راجع بود به روی ز قرآن کریم
هوش مصنوعی: ذات پاک او باعث نازل شدن قرآن کریم بود که به حقایق و معانی عمیق آن بر میگردد.
شرع وی بود استوار آن روز کامد در جهان
از قلم بر لوح بسم الله الرحمن الرحیم
هوش مصنوعی: شرع او در آن زمان بهطور محکم و استوار بود که در جهان با عبارت بسم الله الرحمن الرحیم به ثبت رسید.
قطب اقطاب وجود است و وجود او نوشت
بهر استخراج موجودات تقویم قویم
هوش مصنوعی: مرکز اصلی وجود، تنها وجود حقیقی است و وجود او به عنوان مرجعی برای شناخت و پیدا کردن اشیاء، مهم و معتبر است.
شبهه از کنت نبیا برد از لفظ نبی
ورنه مخفی بود که بوده است حادث یا قدیم
هوش مصنوعی: شک و تردید درباره نبوت پیامبر به خاطر واژه "نبی" پیش آمده است، در غیر این صورت مشخص نبود که آیا این موضوع تازهای است یا قدیمی.
در فضای لی معالله با وجودش قرب سخت
وز نوای یا حمیرا با بشر یار و ندیم
هوش مصنوعی: در فضایی که دور هم با خدا هستیم، وجود او بسیار نزدیک و عزیز است، و در کنار دوستان و عزیزان، با صدایی گرم و دلنشین، لحظاتی خوش را سپری میکنیم.
تا بطبل رحمت للعالمین بر زد دوال
کوفت بر سنگ مذلت جبهه ابلیس رجیم
هوش مصنوعی: وقتی ندا به رحمت برای همه مخلوقات آغاز شد، صداهای کوبیده شده بر سنگ ذلت ابلیس ملعون نیز به گوش رسید.
هر که خواهد قصه معراج وی گو بشنود
وصف سبحان الذی اسری ز خلاق علیم
هوش مصنوعی: هر کس که میخواهد قصهی معراج پیامبر را بشنود، باید توصیف خداوندی را بشنود که او را از آفریدگار حکیم خود به عرش بالا برد.
اشتیاق رویت وی داشت اندر کوه طور
رب ارنی زان سبب فرمود موسای کلیم
هوش مصنوعی: موسى، به خاطر عشق و اشتیاقى که به دیدن وجه الهى داشت، از خداوند خواست که او را ببیند و به همین دلیل خداوند به او فرمود که این درخواست را برآورده نخواهد کرد.
ورنه میدانست چندان کاینسوالش لامحال
نیتس اندر حیز اندیشه از عقل سلیم
هوش مصنوعی: اگر نه این بود که او به واقعیت شرایط آگاه است، میدانست ماجرا به گونهای دیگر است و نمیتوان از عقل سلیم انتظار داشت که در این وضعیت به درستی فکر کند.
فیالحقیقه نیست چندان فرق احمد با احد
صحبتی اندر میان افتاده است از حرف میم
هوش مصنوعی: در واقع، تفاوت چندانی بین احمد و احد وجود ندارد، و این موضوع به یک گفتوگو درباره حرف میم برمیگردد.
گر تقرب یافت آن جان دو عالم از تو یافت
کامد از بحر ذبیحا مژده ذبح عظیم
هوش مصنوعی: اگر آن روح، که برترین روحهای جهان است، به تو نزدیک شود، از دریای بزرگ قربانی خوشخبر خواهد شد و بشارت ذبح عظیم را میآورد.
بود ظرف پاک نور اقدسش ز آن روی شد
از خدا شایسته آن رتبه و فیض عمیم
هوش مصنوعی: ظرفی که به طور پاک و خالص نور مقدس را در خود دارد، به همین دلیل از سوی خدا شایسته آن مقام و فیض عظیم شده است.
جا دهد گل را به گلشن باغبان بهر گلاب
پرورد دریا صدف را از پی در یتیم
هوش مصنوعی: در باغ، باغبان به گل اجازه میدهد تا در گلستان جا بگیرد، زیرا او برای تولید گلاب تلاش میکند. همچنین، صدف دریا به دنبال یافتن مروارید، از دریا دوری میکند تا به دست یتیم برسد.
جمله اشیا بر سر خوان نوالش ریزهخوار
حبذا بر این کرامت مرحبا بر این کریم
هوش مصنوعی: تمام موجودات مانند میهمانانی در کنار سفرهای هستند که از نعمتهای او بهرهمند میشوند. چه خوب و چه شایسته است نسبت به چنین کرم و بزرگواری ابراز شگفتی و ستایش کنیم.
در مقام ابتلا دیباچه عبداً شکور
روز تسلیم و رضا معنی اواه حلیم
هوش مصنوعی: در زمان دشواری، با شکرگزاری به قبول و رضا نسبت به آنچه پیش میآید میپردازم، و این حالت نشاندهنده صبر و آرامش در برابر چالشهاست.
اندکی از ابتلایش کشف شد بهر خلیل
بیتامل از جگر زد ناله انی سقیم
هوش مصنوعی: خلیل (ابراهیم) بدون فکر و تامل، نالهای از عمق جگرش سر داد که نشاندهندهٔ درد و رنج اوست.
قدروی نشناختند امت چو یکتا گوهری
کوفتند در دست خلقی سفله و قومی لئیم
هوش مصنوعی: امت و جماعت نتوانستند ارزش و بزرگی فردی را که منفرد و بینظیر است، بشناسند و در عوض، او را در دست کسانی که افراد سطحی و ناتوانی هستند، بهعنوان گوهری باارزش قرار دادند.
تا کند خاموش انوار احد را در احد
سنگ بر دندان وی زد کافی ز اهل حجیم
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی میپردازد که در آن نور الهی در یک حالت خاص خاموش میشود. شخصی (که به احتمال زیاد اشاره به خداوند دارد) با سنگی بر دندان خودش میزند تا این خاموشی را به وجود بیاورد. در انتها، اشارهای به افرادی از جمعیت حجیم وجود دارد که ممکن است نوعی خاصی از اهل علم یا معرفت باشند. به طور کلی، این جمله تصویری از تعاملی عمیق و پیچیده بین خدا و انسانها را ارائه میدهد.
آن یکی خار مغیلان بر سر راهش نشاند
ریخت خاکسر به فرقش آن یکی بیخوف و بیم
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی که بیاحتیاط و بیپرواست، بر سر راهش خارهایی میکارد و باعث میشود که دیگران با مشکل مواجه شوند. به عبارت دیگر، او بدون ترس و نگرانی در کارهایش پیش میرود و دیگران را دچار زحمت میکند.
بر اذیتهای امت صبر کرد و دل نهاد
هیچگه ناورد بر لب شکوه از قلب کظیم
هوش مصنوعی: او بر مشکلات و زحمتهای مردم صبر کرد و دلش را به این کار داد و هرگز از دل شکایت نکرد.
کاش چون نوح نجی فرموده بودی لاتدر
تا شدی آن قوم را منزل بنیران الیم
هوش مصنوعی: ای کاش تو نیز مانند نوح (ع) میفرمودی که نترسید، و به همین دلیل آن قوم به سرنوشت شوم خود دچار شدند و در آبهای طوفانی غرق شدند.
تاز گستاخی حسینش را به دشت کربلا
قوم کوفی از غم اکبر نسازد دل دو نیم
هوش مصنوعی: دل خانواده عزیز حسین در دشت کربلا به خاطر غم اکبر (فرزند او) از درد و غم پارهپاره میشود و این غم باعث میشود که قوم کوفی جرأت و جسارت او را نادیده بگیرند.
آه از آن ساعت که جسم اکبر خود را به خون
دید پا تا سر مترجم همچو قرآن کریم
هوش مصنوعی: ای کاش از آن لحظه آگاه میشد که وجود بزرگ خود را غرق در خون مشاهده کرد، مانند قرآن کریم که سراسرش معانی عمیق و روشنگر دارد.
در بغل بگرفت نعشش را و گفت این نوجوان
کاشکی بعد از تو بودی مادر دوران عقیم
هوش مصنوعی: او در آغوشش جسد را گرفت و گفت: ای کاش این جوان بعد از تو مادرش را میداشت، چرا که دورههای بیفرزندی بسیار تلخی است.
نوجوانا بیتو لیلای جگر خون چون کند
در حرم غش کرده از داغ تو با اهل حریم
هوش مصنوعی: نوجوانان به خاطر عشق تو دلی داغ دارند و در حریم معشوق، به حالتی سرگردان و غش کرده به زمین میافتند.
حیرتم زان نامسلمانی که در خونت کشید
کزچه رو رحمش نیامد بر چنین حسن عدیم
هوش مصنوعی: من از این که او که به نام مسلمان است، چگونه توانست در خون تو دست ببرد، شگفتزدهام؛ چرا که هیچ رحم و رحمت و همدردیای در دلش نسبت به چنین زیبایی نبود.
غصه بییاری بابا عجب سیرت نمود
نوجوان از جان و رفتی سوی جنات نعیم
هوش مصنوعی: اندوه و بیپناهی پدر باعث شد که جوانی، با تمام وجودش، به سمت باغهای بهشت روانه شود و از این دنیا برود.
عاقبت رفتی ز دستم اف بر این دنیا که نیست
عهد او با هیچ کس در هیچ عهدی مستقیم
هوش مصنوعی: در نهایت، تو از دست من رفتی و افسوس بر این دنیا که هیچ کسی در هیچ زمانی نمیتواند به او اعتماد کند.
آخرین سنگیندلان سخت جان از داغ تو
بر دل من لرزه افکندند چون عرش عظیم
هوش مصنوعی: افراد سنگیندل و مقاوم به خاطر درد و اندوهی که از ناحیه تو بر دل من نشسته، باعث شدند که قلبم همچون عرش بزرگ به لرزه بیفتد.
بعدک یا قره عینی علی الدنیا عفی
بیرخت از گلشن عالم نمیخواهم شمیم
هوش مصنوعی: ای محبوبم، پس از تو، دنیا در نظرم بیارزش است و نمیخواهم بوی خوش از باغها و گلشنهای این عالم بگیرم.
کاش بیماه رخت مهر فلک در باختر
منزوی بد همچو (صامت) یا چو اصحاب الرقیم
هوش مصنوعی: ای کاش که بدون دیدن ماه رخسار تو، ستارههای آسمان در غرب، تنها و غمگین مثل صامت یا مثل دوستان صاحب رقیم قرار گیرند.