گنجور

شمارهٔ ۱ - بحر طویل

بند اول

تحفه حمد و ثنا مدح و دعا ز اول صبح ازل و عاقبت شام ابد لایق و شایسته و زیبنده درگاه خداوند قدیمی و کریمی و رحیمی و عظیمی و مقیمی و حلیمی و علیمی و حکیمی است چه ذاتش چه صفاتش بود از حادثه عیب و نقایص بری و پاک و معری و مبراست ز ترکیب و ز تشبیه و عقول عقلا مات، ز ادراک و تمیز وی و از حبز و اندیشە و از وهم و گمان برتر و بالاتر و بیرون ز حدود و جهت و هیچ محلی و مکانی نبود جای وی و خالی از او رسته ز همچشمی و وارسته ز اضداد و ز انداد و بود فرد ز اشیاء و پدیدار شد از صنعت و از حکمت و از خلقت او عالم لاهوتی و ناسوتی و ملک و ملکوت و جبروت و قلم و لوح و حجابات و مقامات و بپوشید ردای کرم از لطف به بالای بنی‌آدم و بنمود مکرم همگی را ز عبودیت و از جنس ملک داد فزون رتبه والایی و بخشید کمال و خرد و فهم و زد از عبدی اطعنی بسر پیر و جوان افسر و آن کنز خفی را که نهان بود ز ابصار پدیدار به بازار جهان کرد و ره معرفت خویش به اشیاء بنمود و در الطاف بر وی همه از انسی و جنی بگشود و پی تکمیل هدایت بفرستاد به ارشاد رسولان گرامی همه را با کتب و معجزه و خارق عادات و کرامات سرافراز بفرمود پی منصب چاووشی سلطان رسل هادی کل فخر سبل احمد(ص) امی نبی ابطحی هاشمی مکی و بن عم گرامیش اسدالله علی بن ابیطالب(ع) و اولاد نکوطینت معصوم پسندیده آن مفخر ایجاد که هر یک علم نصرت دین داشته برپا و عیان ساخته بر خلق خدا منهج بیضا و ره بندگی حضرت یکتا و نمودند به بیگانه و محرم همگی واضح و لایح که کسی را نرسد دعوی دانایی و بینایی و مولایی و آقایی و این مرتبه مخصوص بود اول و آخر چه به دنیا چه به عقبی به کسانی که خداوند تعالی ز ره لطف رسا بر قدشان ساخته تشریف کسا را

بند دوم

بشنو ای مرد خدا طالب اسرار هدی یک دمی از قول رسول دو سرا عائده و فایده و خاصیت قصه اصحاب کسا تا که شوی طالب و راغب به شناسایی این پنج تن پاک بسائی ز ره دوستی جمله سر فخر و مباهات بە افلاک: چنین گفت پیغمبر به علی مظهر داور به خدایی که مرا ساخته مبعوث به حق بر همه خلق سراسر به نبوت و رسالت که به هر منزل و هر مجلس و هر محفل از روی زمین جمع شود شیعه ما از پی بشنیدن این طرفه خبر رحمت حق بر همه نازل شود و خیل ملایک به طواف همه آیند ز اطراف و ز یزدان طلب مغفرت از بهر یکایک بنمایند و بە هر همی و غمی هر که گرفتار بود دفع شود این غم وی  هر که نماید طلب حاجت خود را ز خداوند برآرد ز کرم حاجت او قاضی حاجات و از این مژده امیر بشر و شیر خدا شوهر زهرای مطهر به تبسم لب شیرین چو گل سرخ ز هم باز و بفرمود پی شکر جبین را به زمین سود و قسم خورد به ذات احدیت که چو ما شیعه ما رسته شد از لطف و سعادت همه را یار شد از بخشش دادار خوشا حال کسانی که پس از ما ز شبستان عدم جانب اقلیم وجود آمده کنجی به فراغت بگزینند و پی ذکر چنین قصه شیرین مبارک بنشینند و گل از گلشن اوصاف و ثنای نبی و آل نکو فال بلند افسر و اقبال بچینند و برآرند ز بهر طلب مغفرت زمره احباب خود از معشر اسلام ز بگذشته و آینده به نزد احد فرد ز اخلاص زن و مرد همه دست دعا را.

بند سوم

گفت ام‌الخیره فاطمه طاهره زاکیه مرضیه صدیقه کبری که یکی روز شه تخت لعمرک مه اورنگ فترضی خور گردون نبوت گهر بحر جلالت که بود در یتیم صدف طایفه عبدمناف احمد یثرب وطن مکه مقام از در حجره رخ زیبای دلارای نکوساخت پدیدار و ز هم باز بفرمود لب لعل گهربار که ای فاطمه دختر نیک اختر من گشته مرا ضعف هویدا به بدن، گفتمش ای باب پناه تو خدا باد ز ضعف و پدرم باز بفرمود که بر خیز و کسائی که یمانی است بیاور ز برای من و او را ز سر مهر بپوشان به تنم فاطمه بنمود کسا را ببر باب مهیا و بپوشید بدان پیکر زیبا و چو خورشید نهان گشت سراپا به سحاب و چو مه چارده پنهان به حجاب و ز رخش کرده تلألو به فلک نور تو گفتی که مگر بدر تمام است و رخ مهر فروزان متواری به غمام است، پس آنگاه عیان شد ز در حجره شه سبز قبا سرور ارباب وفا قبله اصحاب دعا کعبه دین راهبر و ملک یقین آن که بود نام گرامیش حسن کرد سلامی ز ادب در بر مادر به جوابش دو لب فاطمه چون غنچه بشکفته ز هم واشد و گویا شد و بسرود که ای نور دو چشم و ثمر قلب من از من به تو هم باد سلام آنگهی از مادر خود باز بپرسید حسن گفت که این بوی خوش از چیست در این حجره مگر کیست خود این رایحه طیبه گویا بود از جد گرامم به حسن گفت دگر فاطمه کای روشنی دیده بود جد تو در زیر کسا ایمن و خوابیده و آورد حسن روی بدان سوی و بر جد نکو کرد سلامی و طلب کرد به داخل شدن زیر کسا رخصتی از جد گرامی و پس از اذن ز پیغمبر نامی ز شعف شد بکسا داخل و بر قرب نبی واصل و گردید دو کوکب به یکی برج قرین و دو مه از یک قلک قدر نمودار شد و گشت دو روح از بدنی فرد نمایان و دو جان شد به تنی ظاهر و الحق که دوئی رفت و یکی آمد و زین بعد ز انصاف به چشمی که بصیر است و از این نکته خبیر است و بود احولی از دیده وی دور و به جز یک نتوان خواند دو تا را.

بند چهارم

گشت آنگاه چو ماه از افق حجره نمایان رخ فرخنده زیبنده رخشنده تا بنده مهری که سپهر عظمت راست شرف خسرو انجم حشم و شاه ملایک خدم و زینت آغوش نبی سبط رسول عربی معنی ثاراللهی آن کس که شد اقلیم شهادت زو جودش به صف کرببلا تا ابدالدهر منظم شه گلگون کفن آل عبا کشته عطشان که بود فاطمه را نور دو عین سرور مظلوم حسین(ع) کرد بر فاطمه از مهر سلامی و چنین گفت که ای مام گرامی به مشامم رسد از مشکوی تو بوی نکوئی که تو گویی بود آن رایحه چون بوی خوش جد من آنگاه بشیر بن سخنی ساخت لب خویش چنین فاطمه گویا ایاقوت دل قوت جان نور بصر لخت جگر جد گرام توبه همراه حسن آنکه بود با تو برادر شده آسوده در این زیر عبا، خامس اصحاب کسا گشت روان جانب سالار امم زیب منافخر حرم کرد سلامی به پیغمبر طلبید اذن دخول و به کسا ساخت مقر شاد شد از مرحمت جد و برادر چو شدند آن سه تن از آل عبا جمع به یک جا ز میان رفت دگر شبهه و تثلیت و باثبات رسید آیت توحید و در این لحظه شد از مشرق آن حجر، والا رخ نورانی صهر نبی پاک علی بن ابیطالب(ع) فرخنده سیر طالع و بنمود سلامی ببر فاطمه و گفت که بر شامه من می‌رسد امروز ز مشکوی تو بوئی که شبیه است به بوی خوش ابن عم والای معلی حسب من به جواب اسدالله لب فاطمه طاهره گردید چو گل باز که امروز پدر کرده مرا از قدم خویش سرافراز و به همراهی سبطین تو در زیر کسا ساخته ماوی، شد از این مژده علی شاد و فرحناک و روان گشت به سوی نبی ابطحی و کرد سلام و طلبید اذن بپیوست به پیغمبر و شبلین نکو خصلت خوش طینت و جمعیت آن چهار نفر ساخت قوی چهار طرف قائمه عرش و شد از نه فلک و شش جهت آواز تحیات هویدا و سر افراخت پی فخریه چهار عنصر و بالید موالید ثلاث و بستودند یکایک به چنین مکرمت و موهب خاص خدا را.

بند پنجم

دید چون آیت عظمای خدا حضرت صدیقه کبری پدر و شوهر والا گهر خویش به همراه دو فرزند چو گلدسته به هم بسته و پیوسته و وارسته روان شد به سوی خدمت پیغمبر اکرم قد موزون پی تعظیم و سلام پدر خویش به آئین و ادب کرد خم و ساخت چو یاران دگر خواهش داخل شدن زیر کسا، داد رسول قرشی اذن و بهین بانوی روضات جنان جده سادات ز وصل پدر و شوهر و سبطین ستوده نسب خویش شد آسوده و گردید ز همراهی و یکرنگی این پنج نفر ماحصل معرفت خدا ظاهر و گنج ازل وحدت یکتا ز پس پرده غیبی سوی بازار شهود آمد و معلوم شد این نکته که بادست چرا پنجه شده متصل و دیدەی حق بین چو کنی باز سوی پنجه هویداست به پیش نظر عارف آگاه نموده بە ید قدرت خود حضرت یزدان چه عجب صنعتی و صورت پاکیزه از شکل انامل که به معنی به ظهور آمده از صورت الله مبرهن شود این سر نهان بر همەی کون و مکان کز ثمر خلقت اشیاء غرضی نیست تصور به جز این پنج و بنان را که ده و چار نموده است خداوند از اینست کز این پنج تن آمد به جهان نه نفر از بهر هدایت همگی حافظ دین نبی و ناصر ایمان و امامان پسندیدەی عالی نسب پاک خجسته حسب و مفترض الطاعه و معصوم ز سیمای یکایک بود آثار ربوبیت و معنای الوهیت حق ظاهر و انوار خدایی خدا باهر و پیدا شده از وجه وجیه همگی وجه الهی ذات خدا واضح و لایح که به حکم عدد ابجدی وجه بود واو شش و جیم سه و هاء بود پنج شدند این ده و چهار آینه طلعت حسن ازل و صیقل مرآت جمال ابدی جمله به ذات احد سرمد یکتا شده معیار و همه مظهر آثار و جز این نیست محک بهر یقین و شک و بالجمله پس از جمعیت پنج تن آل عبا زیر کسا گوش نما تا شنوی از ره الطاف خداوند بدین پنج نفر بر همه خلق به تخصیص ملایک همه این طرفه ندا را.

بند ششم

کرد خلاق فلک چون گهر آویزه گوش ملک از عرش که ای خیل ملایک هه الیوم بدانید که من خلق نکردم همه نه فلک و هفت زمین مهر و مه و کل حجابات و مقامات و صحاری و براری و مجاری و قفار و ز تلال و ز بحار و همه کشتی و ز انهار و ز اشجار و ز مالایری و مایری و جزئی و کلی و ز غیبی و شهودی و ز مکنونی و معلومی و موجودی و محسوسی و خلق عرض و جوهر و انسان و ز حیوان و جمادات و نباتات تمامی مگر از دوستی و مهر همین پنج تن پاک معلای مزکای نکوخصلت خوش طینت مطبوع پسندیده که در زیر همین طرفە کسا رفته و خوابیده، پس آنگه ملک سدره نشین حضرت جبریل امین سود جبین در بر خلاق مبین گفت که در زیر کسا بار خدایا چه کسانند بفرمود خداوند ودود از پی ارشاد که هستند همین پنج نفر پاک گهر نیر افلاک جلالت شرف بیت نبوت صدف در رسالت مه اقلیم حیا آل عبا فاطمه است و پدر و شوهر و سبطین امامین ثمانین شهیدین سعید بن حسین و حسن آنگاه ز داور طلبید اذن و روان شد به زمین روح الامین نزد رسول قرشی داد سلامی ز خداوند جلیل و چو یکی عبد ذلیل از شه امی ز پی رخصت داخل شدن زیر کسا خواسته دستور و فرحناک شد آن هم به کسا داخل و بر قرب رسول عرب و سادسی خمسه پاکیزه منش واضل و شد آیه تطهیر به شان نبی و عترت پاکیزه او نازل و بردند بپا زین نعم نامتناهی ز صفا قاعده حمد و ثنا را.

بند هفتم

ای سپهر از تو از گردش وارونه تو داد، ندانم برم از دست تو باد به پیش که شد از کجرویت کاخ حیات تن این پن تن غمزده را رخنه به بنیاد و همین عترت امجاد ز بیداد و ستمکاری امت که شکنند نخستین ز نبی حرمت و در مکه چو شد حکم ز یزدان بوی اندر پی اظهار رسالت که کند دعوت کفار عرب راز غوایت به هدایت برساند که رهاند همه جهال تبه‌کار ز ره گمشده را سر بسر از ذلت و از نار جهنم بکشاند بسوی جنت انکار نمودند ز بی‌باکی و گستاخی و بی‌دینی و نادانی و عدوان و فشاندند ز هر بام و دری بر سر مهر افسرش آن طایفه خاکستر و پیشانی نورانی او را که به نور ازلی بود منور بشکستند وز سنک ستم آزرده نمودند و را گوهر دندان و همان پای شریف که شرف یافت از او در شب معراج و همان مقدم میمون که ورم کرد پی طاعت یکتا شده آلود، به خون از اثر خار مغیلان ز جفای زن بدشکل ستم پیشه مکاره ملعونه بی‌شرم و حیا بو برای اوب زشت خصال آنکه به حمال حطب گشت ملقب ز خداوند و ببستند بوی تهمت مجنونی و کذابی و سحر و بنهادند ردایش به گلو با همه قدرت و آن شوکت و عزت که خداوند به وی داد بیفشرد به هر مرحله آن رحمت باری قدم صبر و لب خویش به نفرین نگشود و به کسی شکوه این محنت و آزار ز رافت ننمود و به شکم بست همیسنگ قناعت ز پی جوع به درگاه خدا داشت شب و روز به غمخواری امت همگی دست دعا تا ز جهان رفت سوی ملک جنان برد بسر شیوه تسلیم و رضا را.

بند هشتم

ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل که آتش به در خانه‌اش افروخته گشت و دلش از محنت این جرات و این ظلم و جفاسوخته گردید وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب که شد محسن ششماهه او سقط و به پیش نظر شوهرش آن شاه که می‌بود یدالله ز سیلی شده نیلی رخ آن بی‌کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه‌کنان اشک فشان بود ز هجران پدر زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه بیت‌الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوار چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ و نمی‌کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب فدک دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش به سر خاک و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک و کسی در برخ وی ز تسلی نگشود و نظریسوی جنابش به محبت ننمود و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را که نیایند پی دفن و نمازش، برو ای چرخ جفاپیشه که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و والاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را.

بند نهم

آن امامی که پیمبر پی فرموده داور به غدیر خمش اندر نظر خلق سراسر به خلافت بستوده ز سما روح‌الامین سوی زمین آمد و از رب و دود آیه اکملت لکم دینکم آورد فرود و به ولایت شه امی به جلال و حسب شن یدالله بیافزود به حضار سوی بیعت او امر بفرمود به ترحییب به ترجیب علی شد سروپای همه خلق زبان نعره بخ‌بخ به فلک رفت از آن فظ غلیظی که چو وی پا ننهاده سوی اقلیم وجود عاقبت کار پس از سید لولاک پی غصب خلافت به در خانه‌اش افروخت ز کین آتش و در گردن او بست طناب و اسدالله از این مرحله دلگیر و چو شیری که شود بسته به زنجیر کشیدند وصی نبی و بن عم و داماد گرامش همه روبه صفتان یکدل و یکزور از آنجا سوی مسجد و آن حجت خلاق مبین را چو نبد یار و معین شد ز جفا خانه‌نشین دین خدا گشت به بازیچه و دستی که در خیبر از او کنده شد از جا بر سن بسته و پیوسته کشیدی اسدالله از این غصه ز دل آه وز افسردگی کبد و نفاق و حیل امت پیغمبر خاتم به فلک رفت از آن سیه بی‌کینه پرداغ علی ناله جانکاه و چه شد وقت کزین دیر محن بال زند طایر روحش به جنان کرد به محراب دعا نسل زنا ملجم بی‌دین مرادی زدم تیغ سر انور او را چو قمر شق و شد از ماتم او خانه دین منهدم و زلزله افتاد به هفت ارض مطبق ز فلک روح‌الامین ناله و فریاد برآورد و دل ملک و ملک را همه خون کرد و درافکند بعموره هستی ز عزایش ابدالدهر چونی ناله و پوشید به بالای حسین و حسن از مرگ پدر کسوت ماتم به سر زینب خونین جگر از داغ فلک ریخت ز غربال اجد خاک عزا را.

بند دهم

بعد آن پادشاه ممتحن، از کینه‌وری بست کمر تنگ سپهر از پی آزار حسن انجمنی ساخت ز اصحاب پی بیعت آن زبده اخبار و ز بدعهدی آن طایفه سست وفا رفت به غارت همه اموال وی و کرد به همراه معاویه ملعون دغا صلح و به ناچار کشید از ستم دهر به جایی به جهان کار که بنهاد قدم زاده سفیان ستمکار معاویه فاسق به سر منبر و در جای پیمبر بزد از روی جسارت به جفا تکیه و بگشود لب خویش به دشنام و به هر جا که توانست دوانید به گیتی فرس ظلم به کرات حسن را ز ستم زهر خورانید و برافروخت ز طغیان به همه کون و مکان رایت فرعونی و از کبر فرو کوفت همی کوس برای لمن الملکی و احباب علی را همه بنمود ذلیل و ز جهان ساخت بر انداخته آئین تشیع، به طریقی که ز دین نبی اسم علی در همه آفاق نبد نام و نشانی و برانگیخت پی قتل حسن جعده بی‌شرم و حیا را که زند رونق اسلام در ایام بهم، عاقبت اسماء ستم‌پیشه ز سم کرد پر از خون جگرپاک جگرگوشه زهرای مطهر ز گلوی حسن ممتحن از زهر فرو ریخت به طشت از ره بیدادگری لخت جگر سوخت دل جن و بشر روز جهان ساخت چو شب تیره و یکباره برافتاد ز عالم اثر از اسم مسلمانی و بگرفت جهان‌بار دگر رسم جهالت ز سر و کرد خموش از ره تذویر و به تدبیر ز آفاق به شیادی و مکاری و زراقی و الطاف حیا شمع هدا را.

بند یازدهم

دید چون خامس اصحاب کسا قدوه اولاد رسول دوسرا سرور و سرخیل تمام شهدا خسرو مظلوم جگرتشنه حسین کفر جهانگیر شده کرد علم قد رسا همره هفتاد و دو تن یاور و انصار و احباء و جوانان و برادر همه بگرفته بە کف سر زن و فرزند به همراه روان شد ز وطن در سفر از یثرب و بطحا به سوی وادی پرخوف و خطر معدن اندوه و غم و درد و بلا کرببلا کوفت در آن بادیه با شور حسینی ز نوا شاه حجازی به عراق از پی ارشاد مخالف همه طبل ابدی از پی اثبات وجود احدی کرد اساس صمدی کوکبه لم‌یلدی رایت کفواً احدی سخت در آن ناحیه برپا و به گلبانگ بلند از در انکار علیرغم شیاطین ستمکار فرو ریخت به هم قائمه شرک و هواپویی کفار و ثناگوی صنم جوی سیه‌نامه بدبخت پی دعوی ثارالهی خویش بشست از سر و جان و بدن و مال همه دست و به شادی نظر از غیر خدا بست و بی رویت دیدار جمال ازلی دیده حق بین نگشود از سر تحقیق بدان پایه رسیدش ز وفا کار که بعد از همەی یاور و انصار فدا کرد چو عباس وفادار و علمدار رشیدی و به مانند علی اکبر و اصغر پسری را که ندیده است و نبیند به جهان چشم فلک دیده انسان و ملک تا به صف حشر چنان تازه جوانی و چنین کودک شش ماهه بی‌شیر به عالم پسری در فلک منزلت و مرتبه رخشان قمری هر دو گل گلشن باغ نبوی هر دو نهال چمن مرتضوی کوکب رخشان سپهر علوی همچو خلیل از سر تسلیم و رضا کرد فدا جان و سر هر دو به درگاه خدا راند به جایی فرس شوق به امید لقای پدر و جد و برادر که بزد همچو علی دست یلی را به سوی قبضه شمشیر کشید آه جهانگیر که ای تیغ ز بس جای نمودی به غلاف و ننمودی ز پی سرکشی اهل خلاف از دل و جان رو به مصاف این همه طغیان به میان آمد و دین رفت به یک بار ز دست و ز درنگ تو گرفت آینەی شرع نبی زنگ ایا تیغ دودم نه قدمی جانب میدان جهاد از پی تخریب اساس هوس اهل ستم تا که ز نو تازه کنی رسم عبودیت حق دهر پرآوازه نمائی ز هدایت به سوی رب فلق روی خلایق کنی از طاعت ابلیس به حق طی کنی این زشت ورق را پس از آن سر به سوی کوهه زین هشته و افراخت به میدان بلا قامت مردی قد مردانگی از بس که زد و کشت از آن طایفه یاغی مردود تو گفتی که خلیل آمده بهر جدل لشکر نمرود به مانند پدر آن پسر حیدر صفدر به صف کفر در انداخت شکستی و برافروخت در آن واقعه دستی که فراموش نمودند جهان جمله ز جنگ احد و بدر و حنین خیبر و احزاب و تبوک و صف صفین سرلشگر برانگیخته از کرب و بلا رفت سوی کوفه در آن حال بیفتاد ز گردون بسر زین سمند پسر فاطمه آن رقعه سبزی که در او بود همان عهد که در عالم دربست حسین همره یزدان که کند بذل و تن و جان و سر خویش نهد بر سر پیمان ز وفا کرد تهی پا ز رکاب و به سر خاک غریبانه سر بی‌کسی خویش نهاد، از سر خصم و دغا شمر برآورد به کین دست ستمکاری و با خنجر خونخوار چه گویم که چسان کرد جدا از بدن سبط نبی بهر عداوت سر مهر افسر و آنگاه سنان زیب سنان کرد چسان آن سر ببریده عطشان ز قفا را.

بند دوازدهم

نوبت کار شه تشنه چو از دادن سر رفت به سر نوبت آن گشت که اندر پی تکمیل ره معرفت رب‌ تعالی و تقدس کند اقبال و زند نوبت آوارگی خویش در آن دشت مه برج حیا عصمت و ناموس خدا اختر گردون وفا شمس سموات علی روشنی شمع هدا بانوی اقلیم صفا مفخر خیرات حسان زبده نسوان جهان فخر خواتین جهان دره بیضای زمین گوهر یکتای زمان مریم هاجر صفت و آسیه فطرت بشر حور لقا ساره حوا منش فاطمه خو اختر والای ولی دختر کبرای علی خواهر زیبای حسن یاور اطفال حسین عالمه عابده زاکیه راضیه مرضیه طیبه باهره زاهده فاخره صدیقه صغرا که بود نام گرامیش باقیست ره کوفه و اینک سفر شام به پیش است و دل نازک سجاد ز داغ پدر و سوزش تب خسته و ریش است و چنین بار گرانی نبود در خور آن بی‌کس بیمار که با درد علیلی شب و روز است گرفتار پی سلسله جنبانی دلگیری و آلام اسیری و غریبی و حقیری ز وفا منصب سرسلسلگی را ز خدا کرد تمنا و شد آن سلسله را پیشرو راه، پس از سوختن خیمه سلطان عرب زینب عالی نسب اولاد یتیم شه دین خسرو مظلوم حسین را ز وفا ساخت ز اطراف بیابان همه را جمع و شد آن بی‌کس محزونه چو پروانه و اولاد حسین شمع و رهانید یکایک همه را از ستم سیلی شمر و بدم کعب سنان کرد نشان شانه سپر کرد تن خسته و مجروح و دل خون شده زار بر طعنه اغیار و دم صدمه اشرار و پس از کرب و بلا بست سوی کوفه ز غم بار بفرمان عبیدالله غدار، و از آن سنگدل بی‌سر و پا دید بسی محنت و آزار بدان دربدری کرد به اطفال برادر پدری در همه جا تا که شدش ختم سرا جای به دارالمحن شام و در آن کشور زیر و زبرش عاقبت کار کشانید فلک با سر عریان سر بازار به پیش نظر قوم ستمکار و به صد  رنج چو گنج آن در یکدانه مکان کرد به ویرانه، به هر مرحله صبر نمود و قدم تاب و تحمل به همه حال بیفشرد و نه از صاف ابا کرد نه از درد و ته جرم این جام بلا کرد گل آن روز که در مجلس می‌شوم یزید بن معاویه‌اش افتاد گذر کرد نظر هر طرفی دید که صف بسته فرنگی و نصاری و یهودی بە سر تخت نشسته پسر هند زناکار و به دورش شده اسباب طرب جملگی آماده و از شوق بود در کف وی ساغر می‌ با دف و نی باده پیاپی به قدح ریختی از شیشه چون آن باده پر زور در افکند ز مستی به سرش شور سوی عربده پرداخت گهی نرد ستم باخت گهی بیرق فرعونیت افراخت اناربکم اعلی به عیان ورد زبان ساخت در آخر شرر اندر جگر زینب دلسوخته انداخت برآورد سوی چوب جفا دست و بیازرد همان لعل لب و گوهر دندان که پیمبر زدی از راه وفا بوسه، از این زشت عمل طاقت زینب دگر از خون جگر طاق شد و آه دلش برق همه انفس و آفاق شد و کرد چو «صامت» بسر از دست فلک خاک عزا را و ز دود دل غمدیده خود کرد چو شب تیره همه ارض و سما را.

«الالعنه الله علی القوم الضالمین»

اطلاعات

منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بند اول
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌های موجود تا October 2023 آموزش دیده‌اید.
تحفه حمد و ثنا مدح و دعا ز اول صبح ازل و عاقبت شام ابد لایق و شایسته و زیبنده درگاه خداوند قدیمی و کریمی و رحیمی و عظیمی و مقیمی و حلیمی و علیمی و حکیمی است چه ذاتش چه صفاتش بود از حادثه عیب و نقایص بری و پاک و معری و مبراست ز ترکیب و ز تشبیه و عقول عقلا مات، ز ادراک و تمیز وی و از حبز و اندیشە و از وهم و گمان برتر و بالاتر و بیرون ز حدود و جهت و هیچ محلی و مکانی نبود جای وی و خالی از او رسته ز همچشمی و وارسته ز اضداد و ز انداد و بود فرد ز اشیاء و پدیدار شد از صنعت و از حکمت و از خلقت او عالم لاهوتی و ناسوتی و ملک و ملکوت و جبروت و قلم و لوح و حجابات و مقامات و بپوشید ردای کرم از لطف به بالای بنی‌آدم و بنمود مکرم همگی را ز عبودیت و از جنس ملک داد فزون رتبه والایی و بخشید کمال و خرد و فهم و زد از عبدی اطعنی بسر پیر و جوان افسر و آن کنز خفی را که نهان بود ز ابصار پدیدار به بازار جهان کرد و ره معرفت خویش به اشیاء بنمود و در الطاف بر وی همه از انسی و جنی بگشود و پی تکمیل هدایت بفرستاد به ارشاد رسولان گرامی همه را با کتب و معجزه و خارق عادات و کرامات سرافراز بفرمود پی منصب چاووشی سلطان رسل هادی کل فخر سبل احمد(ص) امی نبی ابطحی هاشمی مکی و بن عم گرامیش اسدالله علی بن ابیطالب(ع) و اولاد نکوطینت معصوم پسندیده آن مفخر ایجاد که هر یک علم نصرت دین داشته برپا و عیان ساخته بر خلق خدا منهج بیضا و ره بندگی حضرت یکتا و نمودند به بیگانه و محرم همگی واضح و لایح که کسی را نرسد دعوی دانایی و بینایی و مولایی و آقایی و این مرتبه مخصوص بود اول و آخر چه به دنیا چه به عقبی به کسانی که خداوند تعالی ز ره لطف رسا بر قدشان ساخته تشریف کسا را
هوش مصنوعی: تحمل ستایش و دعا در ابتدای صبح و پایان شب، شایسته و مناسب درگاه خداوند بخشنده و بزرگ است. او از هر عیب و نقصی پاک و خالی است و هیچ نشانی از شبیه بودن یا ترکیب در او وجود ندارد. عقل‌ها در فهم و درک او ناتوانند و از هر گونه تصور و گمان فراتر است. خداوند وجودی بی‌نظیر است که از تضادها و خصائص دور است و خاص و یگانه است. او به وسیله حکمت و خلقت خود، عالم را به وجود آورد و بر انسان‌ها از لطف خود پوششی قرار داد و به آن‌ها مرتبه‌ای والا بخشید. به آن‌ها فهم و شعور عطا کرد و گوهر پنهانی را که در خفا بود، در دنیای آشکار کرد و راه شناخت خود را به آن‌ها نشان داد. همچنین او برای هدایت انسان‌ها، پیامبران را فرستاد و به آن‌ها کتب و معجزات عطا کرد تا مردم را به سوی بندگی خدا هدایت کنند. در میان این پیامبران، پیامبر رحمت، محمد(ص)، با خویشاوندش علی بن ابی‌طالب(ع) به عنوان نمایندگان خداوند معرفی شدند و آنان راه راست و بندگی خالق یکتا را برای مردم به روشنی نشان دادند. این مقام و مرتبه خاص، اختصاص به برخی از افراد دارد که خداوند به آن‌ها لطف کرده است.
بند دوم
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌های موجود تا آبان 1402 آموزش دیده‌اید.
بشنو ای مرد خدا طالب اسرار هدی یک دمی از قول رسول دو سرا عائده و فایده و خاصیت قصه اصحاب کسا تا که شوی طالب و راغب به شناسایی این پنج تن پاک بسائی ز ره دوستی جمله سر فخر و مباهات بە افلاک: چنین گفت پیغمبر به علی مظهر داور به خدایی که مرا ساخته مبعوث به حق بر همه خلق سراسر به نبوت و رسالت که به هر منزل و هر مجلس و هر محفل از روی زمین جمع شود شیعه ما از پی بشنیدن این طرفه خبر رحمت حق بر همه نازل شود و خیل ملایک به طواف همه آیند ز اطراف و ز یزدان طلب مغفرت از بهر یکایک بنمایند و بە هر همی و غمی هر که گرفتار بود دفع شود این غم وی  هر که نماید طلب حاجت خود را ز خداوند برآرد ز کرم حاجت او قاضی حاجات و از این مژده امیر بشر و شیر خدا شوهر زهرای مطهر به تبسم لب شیرین چو گل سرخ ز هم باز و بفرمود پی شکر جبین را به زمین سود و قسم خورد به ذات احدیت که چو ما شیعه ما رسته شد از لطف و سعادت همه را یار شد از بخشش دادار خوشا حال کسانی که پس از ما ز شبستان عدم جانب اقلیم وجود آمده کنجی به فراغت بگزینند و پی ذکر چنین قصه شیرین مبارک بنشینند و گل از گلشن اوصاف و ثنای نبی و آل نکو فال بلند افسر و اقبال بچینند و برآرند ز بهر طلب مغفرت زمره احباب خود از معشر اسلام ز بگذشته و آینده به نزد احد فرد ز اخلاص زن و مرد همه دست دعا را.
هوش مصنوعی: ای مرد خدا، به دنبال درک اسرار هدایت باش. لحظه‌ای به گفته‌های رسول خدا توجه کن و از فوائد و آثار داستان اصحاب کساء آگاه شو، تا در جستجو و شوق شناخت این پنج تن پاک با شوق و محبت باشی. همانا رسول خدا به علی، مظهر عدالت، فرمود: "خدای بزرگ که مرا به حق برانگیخته، بر همه خلق همانند پیامبر و فرستاده‌ام. در هر مکانی که شیعه ما گرد هم آیند و این خبر خوش رحمت حق را بشنوند، رحمت الهی بر آن‌ها نازل می‌شود و فرشتگان از اطراف به دور آن‌ها طواف می‌کنند و از خداوند برای آن‌ها مغفرت طلب می‌کنند. هرکه در غم و اندوهی باشد، آن غم از او زائل می‌شود و هرکه حاجتی از خداوند بخواهد، برآورده می‌شود. این پیام خوش، از جانب امیر بشر و شیر خدا، شوهری برای دختر پاک زهرایی است. او با لبخند، همچون گل سرخ، این اعلام را به ما کرد و به زمین سجده کرد و سوگند یاد کرد که ما شیعیان به لطف و سعادت خدای بزرگ، مورد یاری قرار خواهیم گرفت. خوشا به حال کسانی که پس از ما از تاریکی عدم به سمت وجود آمده و در گوشه‌ای آرامش یافته و به یاد چنین داستان خوشی نشسته و از زیبایی اوصاف و ثنای پیامبر و آل او بهره‌مند شوند. آن‌ها می‌توانند دعای مغفرتی برای دوستان خود از میان مسلمانان، چه کسانی که گذشته‌اند و چه آینده، به درگاه خدایی که یگانه است، با اخلاص زن و مرد، بکنند."
بند سوم
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌هایی که تا مهر ماه 2023 جمع‌آوری شده‌اند، آموزش دیده‌اید.
گفت ام‌الخیره فاطمه طاهره زاکیه مرضیه صدیقه کبری که یکی روز شه تخت لعمرک مه اورنگ فترضی خور گردون نبوت گهر بحر جلالت که بود در یتیم صدف طایفه عبدمناف احمد یثرب وطن مکه مقام از در حجره رخ زیبای دلارای نکوساخت پدیدار و ز هم باز بفرمود لب لعل گهربار که ای فاطمه دختر نیک اختر من گشته مرا ضعف هویدا به بدن، گفتمش ای باب پناه تو خدا باد ز ضعف و پدرم باز بفرمود که بر خیز و کسائی که یمانی است بیاور ز برای من و او را ز سر مهر بپوشان به تنم فاطمه بنمود کسا را ببر باب مهیا و بپوشید بدان پیکر زیبا و چو خورشید نهان گشت سراپا به سحاب و چو مه چارده پنهان به حجاب و ز رخش کرده تلألو به فلک نور تو گفتی که مگر بدر تمام است و رخ مهر فروزان متواری به غمام است، پس آنگاه عیان شد ز در حجره شه سبز قبا سرور ارباب وفا قبله اصحاب دعا کعبه دین راهبر و ملک یقین آن که بود نام گرامیش حسن کرد سلامی ز ادب در بر مادر به جوابش دو لب فاطمه چون غنچه بشکفته ز هم واشد و گویا شد و بسرود که ای نور دو چشم و ثمر قلب من از من به تو هم باد سلام آنگهی از مادر خود باز بپرسید حسن گفت که این بوی خوش از چیست در این حجره مگر کیست خود این رایحه طیبه گویا بود از جد گرامم به حسن گفت دگر فاطمه کای روشنی دیده بود جد تو در زیر کسا ایمن و خوابیده و آورد حسن روی بدان سوی و بر جد نکو کرد سلامی و طلب کرد به داخل شدن زیر کسا رخصتی از جد گرامی و پس از اذن ز پیغمبر نامی ز شعف شد بکسا داخل و بر قرب نبی واصل و گردید دو کوکب به یکی برج قرین و دو مه از یک قلک قدر نمودار شد و گشت دو روح از بدنی فرد نمایان و دو جان شد به تنی ظاهر و الحق که دوئی رفت و یکی آمد و زین بعد ز انصاف به چشمی که بصیر است و از این نکته خبیر است و بود احولی از دیده وی دور و به جز یک نتوان خواند دو تا را.
هوش مصنوعی: فاطمه طاهره، دختر نیکوخصال و محترم، روزی به پدرش پیام داد که رنجی در تنش حس می‌کند. پیامبر به او گفت که بیدار شود و لباس خاصی از کسائی یمانی بیاورد تا او را بپوشاند. فاطمه به سرعت لباس را آورد و پیامبر با آن تن زیبا و نورانی‌اش به شکل خورشید پنهان شد. در این هنگام، حسن، پسرش، به سراغ مادرش رفت و از او پرسید که بوی خوشی که در حجره می‌پیچد از چیست. فاطمه به او گفت که این خوشبو از جدش پیامبر است که در زیر لباسش آرامیده و خوابش برده است. حسن همچنین خواست که به زیر این لباس برود و پس از اجازه از پیامبر، به درون لباس رفت و در آنجا با پدر و مادرش جمع شد. در این لحظه، دو روح و دو جسم به هم پیوستند و در حقیقت، دوگانگی از بین رفته و یگانگی پدیدار شد. به طور خلاصه، این دیدار نشان‌دهنده پیوند عمیق و معنوی بین آنها بود.
بند چهارم
هوش مصنوعی: شما با داده‌هایی تا مهرماه سال 2023 آموزش دیده‌اید.
گشت آنگاه چو ماه از افق حجره نمایان رخ فرخنده زیبنده رخشنده تا بنده مهری که سپهر عظمت راست شرف خسرو انجم حشم و شاه ملایک خدم و زینت آغوش نبی سبط رسول عربی معنی ثاراللهی آن کس که شد اقلیم شهادت زو جودش به صف کرببلا تا ابدالدهر منظم شه گلگون کفن آل عبا کشته عطشان که بود فاطمه را نور دو عین سرور مظلوم حسین(ع) کرد بر فاطمه از مهر سلامی و چنین گفت که ای مام گرامی به مشامم رسد از مشکوی تو بوی نکوئی که تو گویی بود آن رایحه چون بوی خوش جد من آنگاه بشیر بن سخنی ساخت لب خویش چنین فاطمه گویا ایاقوت دل قوت جان نور بصر لخت جگر جد گرام توبه همراه حسن آنکه بود با تو برادر شده آسوده در این زیر عبا، خامس اصحاب کسا گشت روان جانب سالار امم زیب منافخر حرم کرد سلامی به پیغمبر طلبید اذن دخول و به کسا ساخت مقر شاد شد از مرحمت جد و برادر چو شدند آن سه تن از آل عبا جمع به یک جا ز میان رفت دگر شبهه و تثلیت و باثبات رسید آیت توحید و در این لحظه شد از مشرق آن حجر، والا رخ نورانی صهر نبی پاک علی بن ابیطالب(ع) فرخنده سیر طالع و بنمود سلامی ببر فاطمه و گفت که بر شامه من می‌رسد امروز ز مشکوی تو بوئی که شبیه است به بوی خوش ابن عم والای معلی حسب من به جواب اسدالله لب فاطمه طاهره گردید چو گل باز که امروز پدر کرده مرا از قدم خویش سرافراز و به همراهی سبطین تو در زیر کسا ساخته ماوی، شد از این مژده علی شاد و فرحناک و روان گشت به سوی نبی ابطحی و کرد سلام و طلبید اذن بپیوست به پیغمبر و شبلین نکو خصلت خوش طینت و جمعیت آن چهار نفر ساخت قوی چهار طرف قائمه عرش و شد از نه فلک و شش جهت آواز تحیات هویدا و سر افراخت پی فخریه چهار عنصر و بالید موالید ثلاث و بستودند یکایک به چنین مکرمت و موهب خاص خدا را.
هوش مصنوعی: سپس، مانند ماهی که از افق نمایان می‌شود، صورت زیبا و خجسته او به چشم می‌آید. او بنده‌ای است از مهری که عظمت آسمان را به خود گرفته و بزرگترین شاهان و ملایک در حضور او به خدمت ایستاده‌اند. او زینت آغوش پیامبری است که فرزند رسول عربی است و معنای ثارالله در او نهفته است. او کسی است که به سرزمین شهادت قدم گذاشته و به برکت وجودش در کربلا، آن عالم را برای همیشه منظم کرده است. او همان گلگون‌کفن آل عباست، که به شدت تشنه است و فاطمه، مادرش، به نور چشمانش تبدیل شده است. حسین(ع)، مظلوم و بزرگوار، به فاطمه سلام می‌کند و می‌گوید که بوی خوشی از مشکوی او به مشامش رسیده است، بویی که به رایحه جدش شباهت دارد. سپس بشیر با زبان خودش این چنین می‌گوید: "ای فاطمه، گویا تو مروارید دل و قوت جان و روشنایی چشم‌های جد بزرگوار هستی." او به همراه حسن، که برادرش است، زیر عبا قرار می‌گیرد. این پنج نفر، اصحاب کسایند که به سمت سالار امت روانه می‌شوند و به پیغمبر سلام می‌کنند. آنها اجازه ورود می‌خواهند و در کسا قرار می‌گیرند. هنگامی که این سه تن از آل عبا جمع می‌شوند، شبهات و تردیدها از میان برداشته می‌شود و آیت توحید به وضوح نمایان می‌شود. در این لحظه، از شرق آن حجره، چهره‌ای نورانی و فرخنده، علی بن ابی‌طالب(ع)، ظهور می‌کند و به فاطمه سلام می‌گوید. او می‌گوید که امروز بویی از مشکوی فاطمه به مشامش رسیده که شبیه بوی خوش پسر عموی بزرگش است. در جواب فاطمه، لبخندش چون گل باز می‌شود. به اوخبر می‌دهد که پدرش به خاطر قدمش او را سرافراز کرده و به همراهی دو فرزندش در زیر عبا مأوی داده است. علی، از این مژده شاد و خوشحال می‌شود و به سوی نبی می‌رود. او سلام می‌کند و اجازه پیوستن به پیغمبر را می‌طلبد و به جمع شدن آن چهار نفر نکوخصلت اقدام می‌کند. این جمع از چهار طرف عرش قدرتمند می‌شود و آواز تحیات از نه آسمان و شش جهت به وضوح شنیده می‌شود و برتری چهار عنصر آشکار می‌گردد. آنها به یکدیگر این کرامت و نعمت خاص خدا را ستایش می‌کنند.
دید چون آیت عظمای خدا حضرت صدیقه کبری پدر و شوهر والا گهر خویش به همراه دو فرزند چو گلدسته به هم بسته و پیوسته و وارسته روان شد به سوی خدمت پیغمبر اکرم قد موزون پی تعظیم و سلام پدر خویش به آئین و ادب کرد خم و ساخت چو یاران دگر خواهش داخل شدن زیر کسا، داد رسول قرشی اذن و بهین بانوی روضات جنان جده سادات ز وصل پدر و شوهر و سبطین ستوده نسب خویش شد آسوده و گردید ز همراهی و یکرنگی این پنج نفر ماحصل معرفت خدا ظاهر و گنج ازل وحدت یکتا ز پس پرده غیبی سوی بازار شهود آمد و معلوم شد این نکته که بادست چرا پنجه شده متصل و دیدەی حق بین چو کنی باز سوی پنجه هویداست به پیش نظر عارف آگاه نموده بە ید قدرت خود حضرت یزدان چه عجب صنعتی و صورت پاکیزه از شکل انامل که به معنی به ظهور آمده از صورت الله مبرهن شود این سر نهان بر همەی کون و مکان کز ثمر خلقت اشیاء غرضی نیست تصور به جز این پنج و بنان را که ده و چار نموده است خداوند از اینست کز این پنج تن آمد به جهان نه نفر از بهر هدایت همگی حافظ دین نبی و ناصر ایمان و امامان پسندیدەی عالی نسب پاک خجسته حسب و مفترض الطاعه و معصوم ز سیمای یکایک بود آثار ربوبیت و معنای الوهیت حق ظاهر و انوار خدایی خدا باهر و پیدا شده از وجه وجیه همگی وجه الهی ذات خدا واضح و لایح که به حکم عدد ابجدی وجه بود واو شش و جیم سه و هاء بود پنج شدند این ده و چهار آینه طلعت حسن ازل و صیقل مرآت جمال ابدی جمله به ذات احد سرمد یکتا شده معیار و همه مظهر آثار و جز این نیست محک بهر یقین و شک و بالجمله پس از جمعیت پنج تن آل عبا زیر کسا گوش نما تا شنوی از ره الطاف خداوند بدین پنج نفر بر همه خلق به تخصیص ملایک همه این طرفه ندا را.
هوش مصنوعی: حضرت صدیقه کبری به همراه پدر و همسر بزرگوارش و دو فرزندشان به سوی پیامبر اکرم حرکت کردند. آنها با ادب و تعظیم به درگاه نبوت رسیدند و اجازه ورود زیر کسای پیامبر را دریافت کردند. این پنج تن که به هم متصل و در کمال وحدت بودند، نماد و تجلی معرفت خداوند شدند. بر اساس آیات و نشانه‌های الهی، این پنج نفر به عنوان محافظان دین و راهنمایان انسان‌ها شناخته شدند. از این جمع، نه نفر برای هدایت جامعه به دنیا آمدند و به عنوان ائمه معصوم و مقبول شناخته می‌شوند. در حقیقت، وجود این پنج نفر نشانه‌ای از قدرت و لطافت خداوند است که به روشنی در میان همه عالم نمایان شده است. در نهایت، این جمعیت، نماد ملاکات الهی و آینه‌ای از جمال ابدی خدا محسوب می‌شوند و همگی در خدمت دین و انسانیت قرار دارند.
کرد خلاق فلک چون گهر آویزه گوش ملک از عرش که ای خیل ملایک هه الیوم بدانید که من خلق نکردم همه نه فلک و هفت زمین مهر و مه و کل حجابات و مقامات و صحاری و براری و مجاری و قفار و ز تلال و ز بحار و همه کشتی و ز انهار و ز اشجار و ز مالایری و مایری و جزئی و کلی و ز غیبی و شهودی و ز مکنونی و معلومی و موجودی و محسوسی و خلق عرض و جوهر و انسان و ز حیوان و جمادات و نباتات تمامی مگر از دوستی و مهر همین پنج تن پاک معلای مزکای نکوخصلت خوش طینت مطبوع پسندیده که در زیر همین طرفە کسا رفته و خوابیده، پس آنگه ملک سدره نشین حضرت جبریل امین سود جبین در بر خلاق مبین گفت که در زیر کسا بار خدایا چه کسانند بفرمود خداوند ودود از پی ارشاد که هستند همین پنج نفر پاک گهر نیر افلاک جلالت شرف بیت نبوت صدف در رسالت مه اقلیم حیا آل عبا فاطمه است و پدر و شوهر و سبطین امامین ثمانین شهیدین سعید بن حسین و حسن آنگاه ز داور طلبید اذن و روان شد به زمین روح الامین نزد رسول قرشی داد سلامی ز خداوند جلیل و چو یکی عبد ذلیل از شه امی ز پی رخصت داخل شدن زیر کسا خواسته دستور و فرحناک شد آن هم به کسا داخل و بر قرب رسول عرب و سادسی خمسه پاکیزه منش واضل و شد آیه تطهیر به شان نبی و عترت پاکیزه او نازل و بردند بپا زین نعم نامتناهی ز صفا قاعده حمد و ثنا را.
هوش مصنوعی: خالق هستی چون گوهر، گوش ملک را آویزان کرد و به ملائکه گفت که امروز بدانید که من همه چیز را نفی نکردم. نه تنها آسمان و هفت زمین، بلکه خورشید و ماه و تمامی پرده‌ها و مقامات و بیابان‌ها و زمین‌های خشک و دریاها و کشتی‌ها و رودها و درختان و هر چیز جزئی و کلی، چه پنهان و چه آشکار، چه موجود و چه محسوس، و همچنین خلق جسم و روح و انسان و حیوان و گیاه، تنها از دوستی و عشق به پنج انسان پاک و خوب اعتقاد دارم که در زیر این پرده قرار دارند. سپس جبرئیل، فرشته‌ای که در عرش نشسته است، به خالق گفت که این پنج نفر چه کسانی‌اند. خداوند از روی محبت فرمود که این پنج نفر، پاک‌ترین و برجسته‌ترین افراد هستند؛ فاطمه و پدر و شوهر و دو فرزند او، حسن و حسین. سپس جبرئیل از پروردگار اجازه خواست و به زمین رفت تا به پیامبر سلام بگوید و از او اجازه ورود به زیر این پرده را خواست. او با خوشحالی وارد شد و به نزد پیامبر و افراد پاک رسید و آیه تطهیر برای او و اهل بیت او نازل شد و آنان را مشخص کرد.
ای سپهر از تو از گردش وارونه تو داد، ندانم برم از دست تو باد به پیش که شد از کجرویت کاخ حیات تن این پن تن غمزده را رخنه به بنیاد و همین عترت امجاد ز بیداد و ستمکاری امت که شکنند نخستین ز نبی حرمت و در مکه چو شد حکم ز یزدان بوی اندر پی اظهار رسالت که کند دعوت کفار عرب راز غوایت به هدایت برساند که رهاند همه جهال تبه‌کار ز ره گمشده را سر بسر از ذلت و از نار جهنم بکشاند بسوی جنت انکار نمودند ز بی‌باکی و گستاخی و بی‌دینی و نادانی و عدوان و فشاندند ز هر بام و دری بر سر مهر افسرش آن طایفه خاکستر و پیشانی نورانی او را که به نور ازلی بود منور بشکستند وز سنک ستم آزرده نمودند و را گوهر دندان و همان پای شریف که شرف یافت از او در شب معراج و همان مقدم میمون که ورم کرد پی طاعت یکتا شده آلود، به خون از اثر خار مغیلان ز جفای زن بدشکل ستم پیشه مکاره ملعونه بی‌شرم و حیا بو برای اوب زشت خصال آنکه به حمال حطب گشت ملقب ز خداوند و ببستند بوی تهمت مجنونی و کذابی و سحر و بنهادند ردایش به گلو با همه قدرت و آن شوکت و عزت که خداوند به وی داد بیفشرد به هر مرحله آن رحمت باری قدم صبر و لب خویش به نفرین نگشود و به کسی شکوه این محنت و آزار ز رافت ننمود و به شکم بست همیسنگ قناعت ز پی جوع به درگاه خدا داشت شب و روز به غمخواری امت همگی دست دعا تا ز جهان رفت سوی ملک جنان برد بسر شیوه تسلیم و رضا را.
هوش مصنوعی: به ایجاد جوهره‌ای از گفتگو درباره‌ی تنش‌ها و ظلم‌هایی که پیغمبر اسلام و پیروانش با آن مواجه بودند، اشاره می‌شود. در این متن، به دلایل سختی‌ها و آزارهایی که آن بزرگوار از سوی دشمنانش تحمل کرد پرداخته شده است. این جریان‌ها نشان‌دهنده‌ی چالش‌های آن زمان و همچنین صبر و استقامت پیامبر در برابر مشکلات است. در این مسیر، ایمان و تسلیم به خداوند و جلب رحمت الهی بر زندگی این شخصیت بزرگ و پیروانش تاثیر عمیقی گذاشت. جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کردند، با بی‌رحمی و نادانی به او و پیروانش آسیب می‌زدند، اما او همواره با صبر و آرامش در برابر این آزارها ایستادگی کرد.
ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل که آتش به در خانه‌اش افروخته گشت و دلش از محنت این جرات و این ظلم و جفاسوخته گردید وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب که شد محسن ششماهه او سقط و به پیش نظر شوهرش آن شاه که می‌بود یدالله ز سیلی شده نیلی رخ آن بی‌کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه‌کنان اشک فشان بود ز هجران پدر زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه بیت‌الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوار چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ و نمی‌کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب فدک دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش به سر خاک و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک و کسی در برخ وی ز تسلی نگشود و نظریسوی جنابش به محبت ننمود و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را که نیایند پی دفن و نمازش، برو ای چرخ جفاپیشه که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و والاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را.
هوش مصنوعی: دختری با نیک اختر و با نور و زیبایی پس از پیامبر، به دنیا آمد و به خاطر درد و غم زیاد پدرش در سوگ و ماتم بود. چشمان او از اشک و خون دل قرمز شده بود. ختم رسل (پیامبر) بیشتر از غسل و پاکی به وی نزدیک بود و آتش و ظلم به خانه‌اش وارد شده بود. دلش از این درد و ظلم سوخته و به خاطر ضربه‌ها و زخم‌هایی که دیده بود، فرزند شش ماهه‌اش سقط شد. در مقابل چشمان همسرش، آن شاه که یدالله بود، صورت او نیلی شد. آن مظلومه معصوم و غمگین از دوری پدر زار می‌زد و مانند پرنده‌ای گرفتار در قفس بود. آه‌هایی از دلش بر می‌خاست و ناله‌هایی می‌کرد که مانند یعقوب به غم و اندوهش نزدیک بود. شب برای او به روز تبدیل شده بود و کثرت فریادش، دل اهل مدینه، زن و مرد را به درد آورده بود، اما کسی نبود که به او تسلی دهد. پس از پدرش، او دو ماه و نیم در غم مانده بود و همچنان از دوری لبخند پدرش اشک می‌ریخت. با حسین و حسن خود به خاک سپرده می‌شد و از دل سوخته‌اش شعله‌هایی بر می‌خاست. کسی به او توجهی نکرد و به خاطر زیبایی پدرش در نهایت از این دنیای درد و رنج، به سوی بهشت رفت. او برای دفن خود وصیت کرد که شب دفنش کنند تا کسی متوجه نشود. او از چرخ زمان با بی‌رحمی و ظلمی که بر عترت پیامبر روا داشته شده، به شدت شکواییه کرد.
آن امامی که پیمبر پی فرموده داور به غدیر خمش اندر نظر خلق سراسر به خلافت بستوده ز سما روح‌الامین سوی زمین آمد و از رب و دود آیه اکملت لکم دینکم آورد فرود و به ولایت شه امی به جلال و حسب شن یدالله بیافزود به حضار سوی بیعت او امر بفرمود به ترحییب به ترجیب علی شد سروپای همه خلق زبان نعره بخ‌بخ به فلک رفت از آن فظ غلیظی که چو وی پا ننهاده سوی اقلیم وجود عاقبت کار پس از سید لولاک پی غصب خلافت به در خانه‌اش افروخت ز کین آتش و در گردن او بست طناب و اسدالله از این مرحله دلگیر و چو شیری که شود بسته به زنجیر کشیدند وصی نبی و بن عم و داماد گرامش همه روبه صفتان یکدل و یکزور از آنجا سوی مسجد و آن حجت خلاق مبین را چو نبد یار و معین شد ز جفا خانه‌نشین دین خدا گشت به بازیچه و دستی که در خیبر از او کنده شد از جا بر سن بسته و پیوسته کشیدی اسدالله از این غصه ز دل آه وز افسردگی کبد و نفاق و حیل امت پیغمبر خاتم به فلک رفت از آن سیه بی‌کینه پرداغ علی ناله جانکاه و چه شد وقت کزین دیر محن بال زند طایر روحش به جنان کرد به محراب دعا نسل زنا ملجم بی‌دین مرادی زدم تیغ سر انور او را چو قمر شق و شد از ماتم او خانه دین منهدم و زلزله افتاد به هفت ارض مطبق ز فلک روح‌الامین ناله و فریاد برآورد و دل ملک و ملک را همه خون کرد و درافکند بعموره هستی ز عزایش ابدالدهر چونی ناله و پوشید به بالای حسین و حسن از مرگ پدر کسوت ماتم به سر زینب خونین جگر از داغ فلک ریخت ز غربال اجد خاک عزا را.
هوش مصنوعی: آن امامی که پیامبر او را به خلافت پس از خود منصوب کرده بود، در غدیر خم مورد تأکید و راستی‌امیزی قرار گرفت. در این زمان، روح‌الامین از سوی پروردگار به زمین نازل شد و آیات اکمال دین را آورد. همچنین، او به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) اشاره کرد. در این مراسم، او به حاضران فرمان داد که با علی بیعت کنند و همه به شدت از او پشتیبانی کردند. صدای فریاد خلق به آسمان رسید و از آن زمان به بعد، حاکمیت و خلافت به غصب درآمد که باعث دلشکستگی و رنج علی (ع) شد. او مانند شیری که به زنجیر کشیده شده، تحت فشار قرار گرفت و وصی پیامبر و نزدیکان او نیز از این ظلم رنج بردند. دین خدا به بازیچه‌ای تبدیل شد و غبن و نفاق در میان امت بسط یافت. پس از آن، علی (ع) به دعا و استغاثه پرداخت و از درد و غم ناشی از این ظلم، ناله سر داد. این مصیبت‌ها و بلایا به قدری شدید بود که تا آسمان هم رسیده و خانه دین را به لرزه درآورد. در این میان، زینب (سلام‌الله‌علیها) به خاطر وفات پدرش، داغ‌دار و عزا نشسته بود و به شدت اشک می‌ریخت.
بند دهم
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌های تا مهرماه 2023 آموزش دیده‌اید.
بعد آن پادشاه ممتحن، از کینه‌وری بست کمر تنگ سپهر از پی آزار حسن انجمنی ساخت ز اصحاب پی بیعت آن زبده اخبار و ز بدعهدی آن طایفه سست وفا رفت به غارت همه اموال وی و کرد به همراه معاویه ملعون دغا صلح و به ناچار کشید از ستم دهر به جایی به جهان کار که بنهاد قدم زاده سفیان ستمکار معاویه فاسق به سر منبر و در جای پیمبر بزد از روی جسارت به جفا تکیه و بگشود لب خویش به دشنام و به هر جا که توانست دوانید به گیتی فرس ظلم به کرات حسن را ز ستم زهر خورانید و برافروخت ز طغیان به همه کون و مکان رایت فرعونی و از کبر فرو کوفت همی کوس برای لمن الملکی و احباب علی را همه بنمود ذلیل و ز جهان ساخت بر انداخته آئین تشیع، به طریقی که ز دین نبی اسم علی در همه آفاق نبد نام و نشانی و برانگیخت پی قتل حسن جعده بی‌شرم و حیا را که زند رونق اسلام در ایام بهم، عاقبت اسماء ستم‌پیشه ز سم کرد پر از خون جگرپاک جگرگوشه زهرای مطهر ز گلوی حسن ممتحن از زهر فرو ریخت به طشت از ره بیدادگری لخت جگر سوخت دل جن و بشر روز جهان ساخت چو شب تیره و یکباره برافتاد ز عالم اثر از اسم مسلمانی و بگرفت جهان‌بار دگر رسم جهالت ز سر و کرد خموش از ره تذویر و به تدبیر ز آفاق به شیادی و مکاری و زراقی و الطاف حیا شمع هدا را.
هوش مصنوعی: پس از آن، پادشاه قهری به خاطر کینه‌ورزی، کمر به جهاد بست و در پی آزار حسن، گروهی از یاران بیعت کرده خود را جمع کرد. به خاطر نقض پیمان آن طایفه بی‌وفا، به غارت اموال او پرداخت. همراه با معاویه ملعون، به خیانت و صلح ناپسند روی آورد و به یاری ناچار، به جایی رسید که زاده سفیان ستمکار، معاویه فاسق، بر منبر نشسته و به نحوی مخرّب، تکیه کرد. او با جسارت زبان به دشنام گشود و در هر جا که می‌توانست، ظلم را بر حسن تحمیل کرد. او به وسیله طغیان خود، پرچم فرعونی را برافراشت و با کبر، بی‌حرمتی به احباب علی نشان داد و به صورت علنی، آئین تشیع را بر هم زد. به گونه‌ای که نام علی در دنیای اسلام گم شد و در پی قتل حسن، زن بی‌شرمی به نام جعده را برانگیخت. او باعث تباهی اسلام در آن زمان شد و سرانجام، خون پاک حسن از گلوی او به طشت ریخته شد. این وضعیت باعث تیره‌روزی جهان شد و عاقبت نشانه‌های اسلام لغو گردید و جهل در سرزمین‌ها حاکم شد.
دید چون خامس اصحاب کسا قدوه اولاد رسول دوسرا سرور و سرخیل تمام شهدا خسرو مظلوم جگرتشنه حسین کفر جهانگیر شده کرد علم قد رسا همره هفتاد و دو تن یاور و انصار و احباء و جوانان و برادر همه بگرفته بە کف سر زن و فرزند به همراه روان شد ز وطن در سفر از یثرب و بطحا به سوی وادی پرخوف و خطر معدن اندوه و غم و درد و بلا کرببلا کوفت در آن بادیه با شور حسینی ز نوا شاه حجازی به عراق از پی ارشاد مخالف همه طبل ابدی از پی اثبات وجود احدی کرد اساس صمدی کوکبه لم‌یلدی رایت کفواً احدی سخت در آن ناحیه برپا و به گلبانگ بلند از در انکار علیرغم شیاطین ستمکار فرو ریخت به هم قائمه شرک و هواپویی کفار و ثناگوی صنم جوی سیه‌نامه بدبخت پی دعوی ثارالهی خویش بشست از سر و جان و بدن و مال همه دست و به شادی نظر از غیر خدا بست و بی رویت دیدار جمال ازلی دیده حق بین نگشود از سر تحقیق بدان پایه رسیدش ز وفا کار که بعد از همەی یاور و انصار فدا کرد چو عباس وفادار و علمدار رشیدی و به مانند علی اکبر و اصغر پسری را که ندیده است و نبیند به جهان چشم فلک دیده انسان و ملک تا به صف حشر چنان تازه جوانی و چنین کودک شش ماهه بی‌شیر به عالم پسری در فلک منزلت و مرتبه رخشان قمری هر دو گل گلشن باغ نبوی هر دو نهال چمن مرتضوی کوکب رخشان سپهر علوی همچو خلیل از سر تسلیم و رضا کرد فدا جان و سر هر دو به درگاه خدا راند به جایی فرس شوق به امید لقای پدر و جد و برادر که بزد همچو علی دست یلی را به سوی قبضه شمشیر کشید آه جهانگیر که ای تیغ ز بس جای نمودی به غلاف و ننمودی ز پی سرکشی اهل خلاف از دل و جان رو به مصاف این همه طغیان به میان آمد و دین رفت به یک بار ز دست و ز درنگ تو گرفت آینەی شرع نبی زنگ ایا تیغ دودم نه قدمی جانب میدان جهاد از پی تخریب اساس هوس اهل ستم تا که ز نو تازه کنی رسم عبودیت حق دهر پرآوازه نمائی ز هدایت به سوی رب فلق روی خلایق کنی از طاعت ابلیس به حق طی کنی این زشت ورق را پس از آن سر به سوی کوهه زین هشته و افراخت به میدان بلا قامت مردی قد مردانگی از بس که زد و کشت از آن طایفه یاغی مردود تو گفتی که خلیل آمده بهر جدل لشکر نمرود به مانند پدر آن پسر حیدر صفدر به صف کفر در انداخت شکستی و برافروخت در آن واقعه دستی که فراموش نمودند جهان جمله ز جنگ احد و بدر و حنین خیبر و احزاب و تبوک و صف صفین سرلشگر برانگیخته از کرب و بلا رفت سوی کوفه در آن حال بیفتاد ز گردون بسر زین سمند پسر فاطمه آن رقعه سبزی که در او بود همان عهد که در عالم دربست حسین همره یزدان که کند بذل و تن و جان و سر خویش نهد بر سر پیمان ز وفا کرد تهی پا ز رکاب و به سر خاک غریبانه سر بی‌کسی خویش نهاد، از سر خصم و دغا شمر برآورد به کین دست ستمکاری و با خنجر خونخوار چه گویم که چسان کرد جدا از بدن سبط نبی بهر عداوت سر مهر افسر و آنگاه سنان زیب سنان کرد چسان آن سر ببریده عطشان ز قفا را.
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف حماسه عاشورا و شخصیت‌های برجسته آن، از جمله امام حسین (ع) و یارانش پرداخته شده است. یک سفر پرخطر از یثرب به کربلا توصیف شده که حسین (ع) با گروهی از یاران وفادار خود به سمت آن می‌روند. در این مسیر، او در برابر ظلم و فساد ایستادگی می‌کند و شجاعت و وفاداری یارانش را به نمایش می‌گذارد. اشاره‌هایی به سختی‌ها و مصائب کربلا وجود دارد، همچنین صحنه‌هایی از نبرد، فداکاری‌ها و قربانی کردن عزیزان، از جمله فرزندان و برادران، به تصویر کشیده شده است. متن به طور کلی بیداری و مقاومت در برابر مشکلات و دشمنی‌ها را نشان می‌دهد و بر وفاداری و اطاعت از حق تاکید دارد.
بند دوازدهم
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌های تا مهر 1402 آموزش دیده‌اید.
نوبت کار شه تشنه چو از دادن سر رفت به سر نوبت آن گشت که اندر پی تکمیل ره معرفت رب‌ تعالی و تقدس کند اقبال و زند نوبت آوارگی خویش در آن دشت مه برج حیا عصمت و ناموس خدا اختر گردون وفا شمس سموات علی روشنی شمع هدا بانوی اقلیم صفا مفخر خیرات حسان زبده نسوان جهان فخر خواتین جهان دره بیضای زمین گوهر یکتای زمان مریم هاجر صفت و آسیه فطرت بشر حور لقا ساره حوا منش فاطمه خو اختر والای ولی دختر کبرای علی خواهر زیبای حسن یاور اطفال حسین عالمه عابده زاکیه راضیه مرضیه طیبه باهره زاهده فاخره صدیقه صغرا که بود نام گرامیش باقیست ره کوفه و اینک سفر شام به پیش است و دل نازک سجاد ز داغ پدر و سوزش تب خسته و ریش است و چنین بار گرانی نبود در خور آن بی‌کس بیمار که با درد علیلی شب و روز است گرفتار پی سلسله جنبانی دلگیری و آلام اسیری و غریبی و حقیری ز وفا منصب سرسلسلگی را ز خدا کرد تمنا و شد آن سلسله را پیشرو راه، پس از سوختن خیمه سلطان عرب زینب عالی نسب اولاد یتیم شه دین خسرو مظلوم حسین را ز وفا ساخت ز اطراف بیابان همه را جمع و شد آن بی‌کس محزونه چو پروانه و اولاد حسین شمع و رهانید یکایک همه را از ستم سیلی شمر و بدم کعب سنان کرد نشان شانه سپر کرد تن خسته و مجروح و دل خون شده زار بر طعنه اغیار و دم صدمه اشرار و پس از کرب و بلا بست سوی کوفه ز غم بار بفرمان عبیدالله غدار، و از آن سنگدل بی‌سر و پا دید بسی محنت و آزار بدان دربدری کرد به اطفال برادر پدری در همه جا تا که شدش ختم سرا جای به دارالمحن شام و در آن کشور زیر و زبرش عاقبت کار کشانید فلک با سر عریان سر بازار به پیش نظر قوم ستمکار و به صد  رنج چو گنج آن در یکدانه مکان کرد به ویرانه، به هر مرحله صبر نمود و قدم تاب و تحمل به همه حال بیفشرد و نه از صاف ابا کرد نه از درد و ته جرم این جام بلا کرد گل آن روز که در مجلس می‌شوم یزید بن معاویه‌اش افتاد گذر کرد نظر هر طرفی دید که صف بسته فرنگی و نصاری و یهودی بە سر تخت نشسته پسر هند زناکار و به دورش شده اسباب طرب جملگی آماده و از شوق بود در کف وی ساغر می‌ با دف و نی باده پیاپی به قدح ریختی از شیشه چون آن باده پر زور در افکند ز مستی به سرش شور سوی عربده پرداخت گهی نرد ستم باخت گهی بیرق فرعونیت افراخت اناربکم اعلی به عیان ورد زبان ساخت در آخر شرر اندر جگر زینب دلسوخته انداخت برآورد سوی چوب جفا دست و بیازرد همان لعل لب و گوهر دندان که پیمبر زدی از راه وفا بوسه، از این زشت عمل طاقت زینب دگر از خون جگر طاق شد و آه دلش برق همه انفس و آفاق شد و کرد چو «صامت» بسر از دست فلک خاک عزا را و ز دود دل غمدیده خود کرد چو شب تیره همه ارض و سما را.
هوش مصنوعی: هرچه بر سر کار زینب می‌گذشت، کمر سختی و غم را بر دوش تحمل می‌کرد. او با دلی غمزده و اندوهگین، به دنبال تکمیل مسیر معرفت و شناخت خداوند بود. در عین حال، او مجدداً لحظه سخت زندگی خود را تجربه می‌کرد و کمبود محبت و رحمت را در دل حس می‌نمود. زینب برای حفظ و حمایت از فرزندان برادرش، حسین، تلاش می‌کرد و در این راه، به جمع کردن و نجات دادن همه محدودیت‌ها و آلام دیگران می‌پرداخت. با وجود همه دردها و ناکامی‌ها، او در راه وفاداری و کمک به یتیمان، پایداری و استقامت را به نمایش گذاشت. با گذر از سرزمین‌های بی‌رحم و تحمل زخم‌های ناشی از مصیبت، زینب بار دیگر به یاد برادرش حسین و سرگذشت تلخ او می‌افتاد و با تحمل همه مشکلات، در صدد احیای نام او و تسکین دل‌های داغدار برآمد. او در این راه، نشان داد که چگونه می‌توان با وجود سختی‌ها، پایدار و استوار باقی ماند و همواره به یاد خدا و ارزش‌های انسانی بود.
«الالعنه الله علی القوم الضالمین»
هوش مصنوعی: «لعنت خدا بر قوم ظالم»

حاشیه ها

1398/11/15 21:02
سید صادق هاشمی

پیوند به وبگاه بیرونی

اگر کسی از دوستان مایل است مثنوی شهنشاه نامۀ ابو طالب کلیم کشانی را برای گنجور آماده کند زحمتش فقط کپی کردنه. لطفا با مدیریت گنجور هماهنگ باشید تا کار تکراری نشود.
پیوند به وبگاه بیرونی