گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در مدح فرزند امام حسن مجتبی(ع)

ای ز بساطقرب از بسکه گشته مست
گاهی کشیده پای گاهی فشانده دست
افتاد بی‌خبر از وعده الست
از اوج لامکان در این حضیض پست
تا کی وصال دوست جوئی بسر سری
چون کردم پیله کار بر خود گرفته تنگ
آئینه ضمیر کرده به زیر زنگ
گه با زمین به صله گه با فلک به جنگ
پوئی گهی ز روم جوئی گه از فرنگ
اوضاع قیصری فر سکندری
از زهر مهر دهر رو تر مکن مذاق
کز تلخی افکند بر جانت احتراق
اندازدت به حسم و جان بانک الفراق
تا بهر تو رسد تریاق از عراق
ماند ز تو به جای بی‌روح پیکری
تا می‌کند به جان آب روان بجوی
این نوشدش به میل آن ریزدشبه روی
یک جا که ماند یافت تغییر رنگ و بوی
وصف ثلاثه راستگردد به شان اوی
نفرت کنند از او هر خشک و هر تری
از یک قبیله بود احمد و بو برای اوب
هر دو به هم قرین در نسل و در نسب
می‌بود هر دو را فخریه بر عرب
این در لهیب نار گردید ملتهب
وان بر سهپر کوفت کوس پیمبری
انعام عام دوست هر صبح و هر مسا
مارا بخوان غیب دایم زند صلا
باری ز جای خیز و ز بهر التجا
بنما رخ نیاز بر سبط مجتبی
قاسم کزو بپاست دوران سروری
شاهی که بر رسول بهتره نبیره بود
سر خیل اقربا فخر عشیره بود
محبوب عالم از حسن السریره بود
کالشمس فی‌النهار در شام تیره بود
بل کرده آفتا زو کسب انوری
در شاهزادگی بر خلق شاهیش
گردن به طوق طوع مه تا به ماهیش
او شاه و کائنات یکسر سپاهیش
پنهان به جسم و جان فر الهیش
ظاهر ز فطرتش آثار داوری
«یکفی بفخره فی الکون والزمن»
دامای حسین(ع) فرزندی حسن(ع)
مویش گرگره گیسو شکن شکن
از مشک یک ختا از نافه یک ختن
لعلش چون آب خضر در روح پروری
نزد دعای او چرخ افکند سپر
زیر زمانه را ز ورش کند ز بر
آن را که تیغ او اینجا رسد بسر
گردد ز بیخودی آنقدر سقر مقر
بخ بخ از این هنر و از این دلاوری
چون نار قهر او برگیرد اشتغال
سرمه صفت شود از صولتش جبال
از مشرق و جنوب تا مغرب و شمال
از عسرت مکان و از تنگی مجال
جولانگهیست تنگ وی از صفدری
روزی که بر حسین روزگارتنگ
قامت به یاریش آراست بهر جنگ
تعویذ باب را بگرفت روی چنگ
جسمی ز جان ملول جانی ز تن به تنگ
آمد بر عمو با آه آذری
گفت ای ز کائنات شخص تو انتخاب
بنگر به سر خطم از باب مستطاب
ده بر شهادتم اذن ای فلک جناب
شاه از سرشگ ریخت اجام به آفتاب
با آن یتیم گشت در ذره پروری
بنمود بزم عیش از بهر او بپا
از خون دل گرفت بر دست او حنا
پوشید از کفن بر قامتش قبا
او را روانه کرد در حجله عزا
پس زهره را سپرد در دست مشتر
ننشسته بد هنوز در پیش نوعروس
کز دشت ماریه زان لشگر مجوس
بر گبند سپهر پیچید بانک کوس
مایوس از عروس برخاست به افسوس
گفتی مگر سپند جسته ز مجمری
آمد به معرکه چون مهرمنجلی
شد کربلا احد و آن نوجوان علی
کاری به خصم کرد از تیغ پردلی
زوریبکار برد ین فارس یلی
کان روز تازه کرد آئین حیدری
ازرق به رزمگاه مانند شیر نر
آمد به جنگ وی با چهار تن پسر
آن شبل مرتضی با تیغ شعله ور
هر پنج را بداد اندر سقر مقر
پس راند در خایم خنک مظفری
آه از تف عطش افتاد در تعب
کرد از عم گرام آب رون طلب
خاتم به جای آب شاهنشه عرب
اندر دهان او بنهاد تشنه لب
سوی جدال کرد روی برابری
از کوشش زیاد آن طفل خورد سال
افتاد از مصاف واماند از جدال
بی‌رحم کافری ز آن فرقه ضلال
زد تیغ بر سرش در عرصه قتال
کز پا فتاد و کرد در خون شناوری
مظلوم کربلا آمد چون بر سرش
می‌خواست تا کشد قاتل به کیفرش
مغلوبه گشت جنگ در روی پیکرش
پامال سم اسب شد جسم اطهرش
فریاد (صامتا) زین چرخ چنیبری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلن مفعول فاعلن
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز بساطقرب از بسکه گشته مست
گاهی کشیده پای گاهی فشانده دست
هوش مصنوعی: ای عشق، به خاطر نزدیکی و جذابیتی که داری، گاهی اوقات بی‌اختیار به سوی تو می‌آیم و گاهی اوقات احساسم را با حرکاتم نشان می‌دهم.
افتاد بی‌خبر از وعده الست
از اوج لامکان در این حضیض پست
هوش مصنوعی: او بی‌خبر از وعده‌ای که در عالم قبل از تولد به او داده شده بود، از اوج عظمت و بیکرانگی به این پایین‌ترین نقطه‌ی وجودی سقوط کرده است.
تا کی وصال دوست جوئی بسر سری
هوش مصنوعی: تا کی به دنبال دوستی و دیدار محبوب باشی و در دل خود پنهان کنی؟
چون کردم پیله کار بر خود گرفته تنگ
آئینه ضمیر کرده به زیر زنگ
هوش مصنوعی: پس از اینکه به سختی و تلاش به مرحله‌ای از زندگی رسیدم، درون خود را بررسی کردم و فهمیدم که به شدت تحت فشار و محدودیت هستم، مانند اینکه آینه وجودم زیر زمینی تاریک و زنگ‌زده قرار دارد.
گه با زمین به صله گه با فلک به جنگ
پوئی گهی ز روم جوئی گه از فرنگ
هوش مصنوعی: گاهی با زمین ارتباط برقرار می‌کنی و گاهی با آسمان می‌جنگی، گاهی به دنبال افتخار در روم می‌گردی و گاهی از جایی در فرنگ.
اوضاع قیصری فر سکندری
هوش مصنوعی: وضعیت و شرایط دربار قیصر و قدرت سکندر را به تصویر می‌کشد.
از زهر مهر دهر رو تر مکن مذاق
کز تلخی افکند بر جانت احتراق
هوش مصنوعی: از عشق دنیا خود را آزرده نکن، زیرا تلخی آن می‌تواند درد و رنجی برایت به همراه داشته باشد.
اندازدت به حسم و جان بانک الفراق
تا بهر تو رسد تریاق از عراق
هوش مصنوعی: با احساس و قلبم، فریاد جدایی را می‌زنم تا داروی عشق تو از عراق به دستم برسد.
ماند ز تو به جای بی‌روح پیکری
هوش مصنوعی: از تو چیزی جز یک پیکر بی‌روح باقی نمانده است.
تا می‌کند به جان آب روان بجوی
این نوشدش به میل آن ریزدشبه روی
هوش مصنوعی: آب روان به خودی خود زندگی‌بخش است و انسان هم با اشتیاق و میل به سمت آن می‌رود. این آب به شکل دلخواه و با طعم خاصی بر جان او تاثیر می‌گذارد و او را سیراب می‌کند. در نهایت، شخص با شوق و رغبت از این آب می‌نوشد و از جانش سیراب می‌شود.
یک جا که ماند یافت تغییر رنگ و بوی
وصف ثلاثه راستگردد به شان اوی
هوش مصنوعی: در مکانی که ثابت و باقی می‌ماند، تغییراتی در رنگ و بوی او ایجاد می‌شود و به مقام و شأن او می‌رسد.
نفرت کنند از او هر خشک و هر تری
هوش مصنوعی: هر کسی، چه خشک و چه تر، از او متنفر است.
از یک قبیله بود احمد و بو برای اوب
هر دو به هم قرین در نسل و در نسب
هوش مصنوعی: احمد و بو هر دو از یک خانواده و گروه بودند و نسل و نسبشان به هم نزدیک است.
می‌بود هر دو را فخریه بر عرب
این در لهیب نار گردید ملتهب
هوش مصنوعی: هر دو (عرب و غیر عرب) در ناز و فخر و زیبایی بودند، اما اکنون در آتش و سختی دچار ناراحتی و التهاب شده‌اند.
وان بر سهپر کوفت کوس پیمبری
هوش مصنوعی: او در زمانی که بر شتر سوار بود، صدای ندا و پیامبری را به گوش رساند.
انعام عام دوست هر صبح و هر مسا
مارا بخوان غیب دایم زند صلا
هوش مصنوعی: دوست هر روز ما را دعوت می‌کند و در هر زمان صدای ما را به گوش می‌رساند.
باری ز جای خیز و ز بهر التجا
بنما رخ نیاز بر سبط مجتبی
هوش مصنوعی: برو از جا بلند شو و به خاطر درخواست و دعا، چهره نیاز خود را به سمت سبط (فرزند) مجتبی (امام حسن) نشان بده.
قاسم کزو بپاست دوران سروری
هوش مصنوعی: قاسم که او از نسل کسی است که دوران سلطنت و حکمرانی او پایدار است.
شاهی که بر رسول بهتره نبیره بود
سر خیل اقربا فخر عشیره بود
هوش مصنوعی: شاهی که فرزند پیامبر است، بر دیگران برتری دارد و سرآمدی او در میان قوم و خانواده‌اش مایه‌ی افتخار است.
محبوب عالم از حسن السریره بود
کالشمس فی‌النهار در شام تیره بود
هوش مصنوعی: محبوب واقعی به خاطر خوب بودن باطنش مانند خورشید در روز روشن است، حتی وقتی که شب تاریک باشد.
بل کرده آفتا زو کسب انوری
هوش مصنوعی: آفتاب طلوع کرده و نورش از آن مکان می‌تابد.
در شاهزادگی بر خلق شاهیش
گردن به طوق طوع مه تا به ماهیش
هوش مصنوعی: در مقام شاهی، بر همه مردم بزرگی و قدرت خود را نشان می‌دهد و به طاعت و خدمتگزاریش تا رسیدن به مقام‌های بالا ادامه می‌دهد.
او شاه و کائنات یکسر سپاهیش
پنهان به جسم و جان فر الهیش
هوش مصنوعی: او پادشاهی است که تمام جهانیان تحت فرمان او هستند و وجود او به تن و جانش نسبت داده می‌شود.
ظاهر ز فطرتش آثار داوری
هوش مصنوعی: ظاهر او نشانه‌های قضاوت و درک عمیق اوست.
«یکفی بفخره فی الکون والزمن»
دامای حسین(ع) فرزندی حسن(ع)
هوش مصنوعی: یک فرزند از نسل حسن (ع) در دنیا و زمانه کافی است که به خود ببالد و افتخار کند.
مویش گرگره گیسو شکن شکن
از مشک یک ختا از نافه یک ختن
هوش مصنوعی: موهای او مانند رشته‌های خرگوشی و نرم و لطیف است و بویی به شیرینی مشک دارد که از میان گل‌های خوشبو به مشام می‌رسد.
لعلش چون آب خضر در روح پروری
هوش مصنوعی: رنگ دانه‌اش مانند آب حیاتبخش خضر، روح را پرورش می‌دهد و به زندگی نابی می‌بخشد.
نزد دعای او چرخ افکند سپر
زیر زمانه را ز ورش کند ز بر
هوش مصنوعی: دعای او چرخ زمان را موقوف کرده و در نتایج آن تأثیرگذار است و همه چیز را از چنگال زمان آزاد می‌سازد.
آن را که تیغ او اینجا رسد بسر
گردد ز بیخودی آنقدر سقر مقر
هوش مصنوعی: هر کس که به اینجا برسد، با تیغ او به سرنوشتش خواهد رسید. خود را تا حدی در این دنیا غرق کرده که نمی‌تواند از آن خلاص شود.
بخ بخ از این هنر و از این دلاوری
هوش مصنوعی: این هنر و شجاعت چقدر شگفت‌انگیز و ستودنی است!
چون نار قهر او برگیرد اشتغال
سرمه صفت شود از صولتش جبال
هوش مصنوعی: زمانی که خشم او شعله‌ور می‌شود، کوه‌ها به زیبایی چشم‌نوازی شبیه به سرمه در می‌آیند.
از مشرق و جنوب تا مغرب و شمال
از عسرت مکان و از تنگی مجال
هوش مصنوعی: از هر سمتی که نگاه کنی، چه از شرق و جنوب و چه از غرب و شمال، در همه‌جا مشکلات و تنگناها وجود دارد.
جولانگهیست تنگ وی از صفدری
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که جایی که او دوان دوان می‌دود، تنگ و باریک است و از رنگی خاص به نام زرد یا طلایی (صفدر) تاثیر گرفته است. به این ترتیب، می‌توان برداشت کرد که او در فضایی محدود و خاص حرکت می‌کند.
روزی که بر حسین روزگارتنگ
قامت به یاریش آراست بهر جنگ
هوش مصنوعی: روزی که برای کمک به حسین، خود را در برابر سختی‌ها آماده کردی و برای نبرد قیام کردی.
تعویذ باب را بگرفت روی چنگ
جسمی ز جان ملول جانی ز تن به تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا به تصوری از ناتوانی و جدایی از روح اشاره شده است. فردی که از زندگی روزمره و دنیای مادی خسته شده، به آرامش و معنای عمیق‌تری درونی خود فکر می‌کند. او در تلاش است تا از بارهای دنیوی رها شود و به جانی آزاد و رها از قید و بندهای جسمی دست یابد.
آمد بر عمو با آه آذری
هوش مصنوعی: یک نفر با حسرت و اندوه به دیدار عمو یا خویشاوندی در آذربایجان آمده است.
گفت ای ز کائنات شخص تو انتخاب
بنگر به سر خطم از باب مستطاب
هوش مصنوعی: به من بگو که ای شخص، تو از میان تمام موجودات انتخاب شده‌ای. حالا به من نگاه کن و ببین که من چه چیزی برای گفتن دارم.
ده بر شهادتم اذن ای فلک جناب
شاه از سرشگ ریخت اجام به آفتاب
هوش مصنوعی: ای آسمان، برای شهادتم اجازه بده، زیرا اشک‌های شاه بر زمین مانند شبنم بر گلبرگ‌ها به درخشش افتاده است.
با آن یتیم گشت در ذره پروری
هوش مصنوعی: با آن کودک بی‌سرپرست به گونه‌ای از او مراقبت و پرورش کردند.
بنمود بزم عیش از بهر او بپا
از خون دل گرفت بر دست او حنا
هوش مصنوعی: برای او مهمانی شادی برپا کردند و از غم دل، حنا بر دستان او گذاشتند.
پوشید از کفن بر قامتش قبا
او را روانه کرد در حجله عزا
هوش مصنوعی: او را با کفن پوشاندند و لباس عزا بر تنش کردند و به سوی مکان سوگواری فرستادند.
پس زهره را سپرد در دست مشتر
هوش مصنوعی: سپس زهره را به دست فردی سپرد.
ننشسته بد هنوز در پیش نوعروس
کز دشت ماریه زان لشگر مجوس
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد هنوز در برابر نوعروس نشسته‌ام، در حالی که از دشت ماریه، ارتش مجوس در حال آمدن است.
بر گبند سپهر پیچید بانک کوس
مایوس از عروس برخاست به افسوس
هوش مصنوعی: در آسمان صدای نامیدکننده‌ای به گوش می‌رسد که حکایت از ناامیدی از یک عروس دارد و این احساس ناامیدی به شدت احساس می‌شود.
گفتی مگر سپند جسته ز مجمری
هوش مصنوعی: گفتی آیا اندک دود و بخاری از مجمری بیرون آمده است؟
آمد به معرکه چون مهرمنجلی
شد کربلا احد و آن نوجوان علی
هوش مصنوعی: وقتی که او به میدان آمد، مانند ماهی درخشان و زیبا بود. کربلا و احد، هر دو به یاد آن جوانمرد علی افتادند.
کاری به خصم کرد از تیغ پردلی
زوریبکار برد ین فارس یلی
هوش مصنوعی: او با دلی پرجرأت و شجاعت به مقابله با دشمن برخاست و مانند یک شیر جنگجو در میدان نبرد عمل کرد.
کان روز تازه کرد آئین حیدری
هوش مصنوعی: روزی نو با سنت و روش حیدر آغاز شد.
ازرق به رزمگاه مانند شیر نر
آمد به جنگ وی با چهار تن پسر
هوش مصنوعی: آبی‌پوست به میدان جنگ آمد مانند شیر نر، و او با چهار پسر به نبرد پرداخت.
آن شبل مرتضی با تیغ شعله ور
هر پنج را بداد اندر سقر مقر
هوش مصنوعی: آن پسر شجاع و دلیر، به مانند شمشیری آتشین، توانست همه دشمنان را در مکان عذاب گرفتار کند.
پس راند در خایم خنک مظفری
هوش مصنوعی: در سایه‌ای آرام و خنک که شبیه به خوشحالی و خوشبختی است، می‌گذرانم.
آه از تف عطش افتاد در تعب
کرد از عم گرام آب رون طلب
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از شدت تشنگی و نیاز به آب سخن می‌گوید و به حالتی اشاره دارد که در آن، عطش و longing برای آب به یک نوع تعب و رنج منجر شده است. این حالت به نوعی احساس ناامیدی و تلاش برای دستیابی به منبع حیات‌بخش خود را تداعی می‌کند. در واقع، تشنگی به قدری شدید است که فرد نمی‌تواند از آن رنج بکشید و همواره در جستجوی آب، که سمبل زندگی و آرامش است، قرار دارد.
خاتم به جای آب شاهنشه عرب
اندر دهان او بنهاد تشنه لب
هوش مصنوعی: در دهان او به جای آب، انگشتر پادشاه عرب قرار داده‌اند، در حالی که او تشنه لب است.
سوی جدال کرد روی برابری
هوش مصنوعی: به سمت مبارزه رفت که برابر باشند.
از کوشش زیاد آن طفل خورد سال
افتاد از مصاف واماند از جدال
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش و کوشش بیش از حد، آن کودک کوچک از مبارزه و جنگ خسته و ناتوان شد و نتوانست ادامه دهد.
بی‌رحم کافری ز آن فرقه ضلال
زد تیغ بر سرش در عرصه قتال
هوش مصنوعی: یک فرد بی‌رحم و کافر از آن گروه گمراه، در میدان نبرد با شمشیر بر سرش حمله‌ور شد.
کز پا فتاد و کرد در خون شناوری
هوش مصنوعی: کسی که از پا افتاده و در خون غوطه‌ور شده است.
مظلوم کربلا آمد چون بر سرش
می‌خواست تا کشد قاتل به کیفرش
هوش مصنوعی: مظلوم کربلا وقتی آمد، به انتقامش از قاتل نیاز داشت تا او را مجازات کند.
مغلوبه گشت جنگ در روی پیکرش
پامال سم اسب شد جسم اطهرش
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، بدن پاک او زیر پاهای اسب‌ها قرار گرفت و شکست خورد.
فریاد (صامتا) زین چرخ چنیبری
هوش مصنوعی: فریاد خاموشی از این دنیای بی‌رحم و پیچیده به گوش می‌رسد.