۶۹۸- مولانا عبدل کاشانی
در شهر خودش که کاشان است کاغذ فروشی میکند و گاهی شعر نیز میگوید این مطلع از اوست :
چون کاکل او شد دل ما باز پریشان
اگر صراحی زرین و جام نیست بدستت
۶۹۷- قرداش تبریزی: و چینی فروش است و از مردم شهر تبریز، در محلی که صباحت رخسارش گلبرگ تر، و طراوت عذارش غیرت ماه و خور، بود مردم شعر بنام او می گفتند این مطلع از آنجمله است :۶۹۹ - خواجه محتشم کاشانی: به بزازی مشغولی دارد و در شعر بد نیست .چون جوانست امید که ترقی کند تا غایت جز ابیاتی که در صغر سن گفته شعری از او استماع نیفتاده این دو مطلع از آن ابیات است:
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در شهر خودش که کاشان است کاغذ فروشی میکند و گاهی شعر نیز میگوید این مطلع از اوست :
هوش مصنوعی: او در شهر خودش، کاشان، به فروش کاغذ مشغول است و گاهی نیز شعر سروده و میخواند.
چون کاکل او شد دل ما باز پریشان
اگر صراحی زرین و جام نیست بدستت
هوش مصنوعی: وقتی موهای او بر روی شانههایش ریخته شد، دل ما دوباره بیقرار شد. حتی اگر پیالهای زرین در دستت نباشد، این دل از زیبایی او پریشان است.