۶۷۵- بسملی کله پز
در شهر قزوین بکله پزی مشغولی میکند و هفتاد سال بدین طریق سلوک کرده و از کسی طلب چیزی نمیکند . قریب بده هزار بیت شعر دارد، این ابیات از اوست :
نخواهم کند دندان از لبش تا خون نخواهد شد
دلا در عشقبازی همدم غم ساختی ما را
پی نظاره ای رسوای عالم ساختی ما را
ایدل به پرسشت سگ جانانه آمدست
۶۷۴- کلیمی پینه دوز اوغلی: تبریزی است، مرد فقیر و عامی است و بهر دو زبان که عبارت از ترکی و فارسی باشد شعر میگوید، این مطلع از اوست :۶۷۶- مولانا حسن مشتاقی شیرازی: مولدش دارالملک شیراز است و اوقات او بقصه خوانی میگذشت و در آن کار بسیار شیرین سخن و خوش گفتار بود . در شعر طبعش ملایم افتاده بود در شهور سنه خمسین و تسعمایه در شهر خود فوت شد این رباعی از نتایج طبع اوست :
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در شهر قزوین بکله پزی مشغولی میکند و هفتاد سال بدین طریق سلوک کرده و از کسی طلب چیزی نمیکند . قریب بده هزار بیت شعر دارد، این ابیات از اوست :
هوش مصنوعی: در شهر قزوین فردی به کار بکلهپزی مشغول است و نزدیک به هفتاد سال است که به همین شیوه زندگی میکند و هرگز از کسی چیزی نمیخواهد. او حدود هزار بیت شعر دارد و این اشعار متعلق به اوست.
نخواهم کند دندان از لبش تا خون نخواهد شد
دلا در عشقبازی همدم غم ساختی ما را
هوش مصنوعی: من هرگز اجازه نمیدهم که لب او به دندانش برسد، زیرا این کار به مثابهای خواهد بود که عشق و شور و شوق را به درد و غم تبدیل کند. تو در بازی عشق، همدم غم و اندوه من شدی.
پی نظاره ای رسوای عالم ساختی ما را
ایدل به پرسشت سگ جانانه آمدست
هوش مصنوعی: به خاطر نگاه تو، رسوای عالم شدم، ای محبوب، به خاطر پرسش تو، جانم مانند سگی وفادار به تو آمده است.