گنجور

۶۶۴- مولانا سوسنی

ا زترکان قره قویونلوست، اول در سلک قورچیان نواب صاحبقرانی می بود آخر بواسطه امر ناملایم که از او سر زد از آن درگاه محروم شد و با وجود آنکه شعری نمیتواند خواندن تا بگفتن چه رسد . شعر مردم بنام خود میخواند در محلی که بجمع کردن این اوراق ابتر مشغول بودم . از او شعری طلب کردم این مطلع را از سوسنی قدیم بنام خود خواند که درمجالس النفایس آورده شده است حسب التماس او نوشته شد:

مجردان که ز قید زمانه آزادند
نه صید گشته بدام کسی نه صیادند

دیگری برایم نقل کرد که « با چند تن از جوانان دلاویز در شهر تبریز با سوسنی سیر میکردیم و التزام کرده بودیم که بهر جوان که رسیدیم مناسب حال او شعری در بدیهه بگوییم اتفاقا بجوان قصابی رسیدیم و هریک در فکر شدیم، سوسنی پیش از همه این مطلع را خواند :

هر گه آن قصاب تیغی برگلوی من نهد
میزنم سر بر زمین تا پا بروی من نهد

بعد از آن چنانکه شعرا در شعر گفتن فکر کنند هر لحظه اندک تأملی کرده سر برمیداشت و یک بیت میخواند و یاران مسوده میکردند تا آنکه غزل هفت بیت به تخلص سوسنی تمام خواند یاران انصاف داده تحسین کردند که غزل هفت بیت بدین خوبی در بدیهه گفتن بسیار مشکل است. بعد از آن بر سبیل استراحت بر صفه دکان دلاکی برآمده نشستیم قضا را کتابی در طاقچه دکان بود، یکی از یاران آن کتاب را برداشته بگشود، دیوان کمال بود اتفاقا در صفحه اول غزلی که سوسنی در بدیهه گفته بود

به نظر درآمد. چون یاران بنیاد تعرض کردند او از کمال بی حیایی که داشت سوگند مغلظه یاد میکرد که توارد واقع شده است و اگر نه من این غزل را در هیچ دیوانی نخوانده و از کسی نشنیده ام، من این نقل را باور نمیکردم اگر که آن مطلع سوسنی ماضی را بخط خود نوشته بمن نمی فرستاد . این مطلع ترکی خاصه اوست :
بولغار گر مهر رخونک جبیب قبادن طالع

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ا زترکان قره قویونلوست، اول در سلک قورچیان نواب صاحبقرانی می بود آخر بواسطه امر ناملایم که از او سر زد از آن درگاه محروم شد و با وجود آنکه شعری نمیتواند خواندن تا بگفتن چه رسد . شعر مردم بنام خود میخواند در محلی که بجمع کردن این اوراق ابتر مشغول بودم . از او شعری طلب کردم این مطلع را از سوسنی قدیم بنام خود خواند که درمجالس النفایس آورده شده است حسب التماس او نوشته شد:
هوش مصنوعی: او از تبار قره قویونلوهاست و در ابتدا به عنوان یکی از قورچیان تحت فرمان صاحبقرانی فعالیت می‌کرد. اما به دلیل مشکلاتی که برایش پیش آمد، از آن درگاه کنار گذاشته شد. با این حال، او نمی‌توانست شعر بگوید و به ناچار اشعار دیگران را به نام خود ارائه می‌داد. در زمانی که مشغول جمع‌آوری اوراق بودم، از او خواستم شعری بگوید و او یک مطلع از شعر سوسنی قدیم را به نام خود خواند که در کتاب «مجالس النفایس» نیز آورده شده است و به درخواست او نوشته شد.
مجردان که ز قید زمانه آزادند
نه صید گشته بدام کسی نه صیادند
هوش مصنوعی: افراد مجرد که از محدودیت‌های دنیوی رهایی یافته‌اند، نه به دام کسی گرفتار شده‌اند و نه خود دلیلی برای شکار دیگران هستند.
دیگری برایم نقل کرد که « با چند تن از جوانان دلاویز در شهر تبریز با سوسنی سیر میکردیم و التزام کرده بودیم که بهر جوان که رسیدیم مناسب حال او شعری در بدیهه بگوییم اتفاقا بجوان قصابی رسیدیم و هریک در فکر شدیم، سوسنی پیش از همه این مطلع را خواند :
هوش مصنوعی: یکی از دوستانم به من گفت که در تبریز با چند جوان خوش‌ذوق جمع شده بودیم و تصمیم گرفته بودیم هرگاه به جوانی برخوردیم، متناسب با حال او شعری بگوییم. به طور تصادفی به یک جوان قصاب رسیدیم و هرکدام در فکر شعری بودیم. در نهایت، یکی از آنها قبل از همه این مطلع را خواند.
هر گه آن قصاب تیغی برگلوی من نهد
میزنم سر بر زمین تا پا بروی من نهد
هوش مصنوعی: هر بار که آن قصاب کارد را بر گلوی من می‌گذارد، سرم را به زمین می‌زنم تا پا بر روی من بگذارد.
بعد از آن چنانکه شعرا در شعر گفتن فکر کنند هر لحظه اندک تأملی کرده سر برمیداشت و یک بیت میخواند و یاران مسوده میکردند تا آنکه غزل هفت بیت به تخلص سوسنی تمام خواند یاران انصاف داده تحسین کردند که غزل هفت بیت بدین خوبی در بدیهه گفتن بسیار مشکل است. بعد از آن بر سبیل استراحت بر صفه دکان دلاکی برآمده نشستیم قضا را کتابی در طاقچه دکان بود، یکی از یاران آن کتاب را برداشته بگشود، دیوان کمال بود اتفاقا در صفحه اول غزلی که سوسنی در بدیهه گفته بود
هوش مصنوعی: بعد از آن، شاعران با دقت به شعر گفتن فکر کردند و هر لحظه کمی تأمل کرده، ابیاتی را می‌خواندند و دوستانشان نوشته‌ها را ثبت می‌کردند تا اینکه غزلی شامل هفت بیت با تخلص "سوسنی" به زیبایی به اتمام رسید. یاران پس از شنیدن آن غزل انصاف دادند که چنین غزلی در بداهه‌گویی بسیار دشوار است. سپس برای استراحت، بر روی صفه دکان دلاکی نشسته بودیم. در آنجا کتابی بر روی طاقچه وجود داشت که یکی از دوستان آن را برداشت و باز کرد. این کتاب دیوان کمال بود و به طور اتفاقی در صفحه اول آن، غزلی که سوسنی به بداهه گفته بود، یافت شد.
به نظر درآمد. چون یاران بنیاد تعرض کردند او از کمال بی حیایی که داشت سوگند مغلظه یاد میکرد که توارد واقع شده است و اگر نه من این غزل را در هیچ دیوانی نخوانده و از کسی نشنیده ام، من این نقل را باور نمیکردم اگر که آن مطلع سوسنی ماضی را بخط خود نوشته بمن نمی فرستاد . این مطلع ترکی خاصه اوست :
بولغار گر مهر رخونک جبیب قبادن طالع
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که وقتی دوستان شروع به انتقاد کردند، او به خاطر بی‌حیایی‌اش قسم می‌خورد که این موضوع واقعاً اتفاق افتاده است. اگر این غزل را که قبلاً نشنیده بودم و در هیچ کتابی ندیده بودم، یکی از دوستانش به خط خودش برای من نمی‌فرستاد، هرگز به این نقل باور نمی‌کردم. مطلع این شعر به‌خصوص متعلق به اوست: بولغار گر مهر رخونک جبیب قبادن طالع.