گنجور

۲۵۸- محب علی نایی

از مردم شهر هرات است نی را بسیار خوب مینوازد و خط نستعلیق را نیک مینویسد اما بسیار بی پروا و لوند مشرب و ظریف است، مدتی با من می بود بعد از آن بواسطه بعضی مردم که مردمی در ایشان نیست حضرت صاحبقرانی او را به سید منصور کمانه . مشهور به سید بیک سپردند حالیا با او می باشد و با سید مذکور ظرافت ها میکند . چنانکه روزی سید بیک در خیمه نشسته بوده و شعر عربی میخوانده و ترجمه آنرا میگفته ناگاه استر ایشان که در بیرون خیمه بسته بوده بادی جدا کرده آنچنانکه آواز آن باندرون خیمه رسیده محب علی مذکور به سید بیک گفته، خداوندگارا . استر شما نیز شعر میگوید . سید بیک را بدآمده گفته که اگر دیگر مثل این سخنان بگویی تو را ادب خواهم کرد . در جواب گفته که شما مرا باید که جایزه شفقت فرمایید که لطیفه گفته ام سید بیک زمانی تأملی کرده بعد از آن تصدیق او نموده و از روی خنده گفته راست میگویی این مطلع و بیت از اوست :

نیست غیر از بلا سرایت عشق
ز اول عشق تا نهایت عشق
آه مجنون عشق پیشه کجاست
تا برم پیش او شکایت عشق

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از مردم شهر هرات است نی را بسیار خوب مینوازد و خط نستعلیق را نیک مینویسد اما بسیار بی پروا و لوند مشرب و ظریف است، مدتی با من می بود بعد از آن بواسطه بعضی مردم که مردمی در ایشان نیست حضرت صاحبقرانی او را به سید منصور کمانه . مشهور به سید بیک سپردند حالیا با او می باشد و با سید مذکور ظرافت ها میکند . چنانکه روزی سید بیک در خیمه نشسته بوده و شعر عربی میخوانده و ترجمه آنرا میگفته ناگاه استر ایشان که در بیرون خیمه بسته بوده بادی جدا کرده آنچنانکه آواز آن باندرون خیمه رسیده محب علی مذکور به سید بیک گفته، خداوندگارا . استر شما نیز شعر میگوید . سید بیک را بدآمده گفته که اگر دیگر مثل این سخنان بگویی تو را ادب خواهم کرد . در جواب گفته که شما مرا باید که جایزه شفقت فرمایید که لطیفه گفته ام سید بیک زمانی تأملی کرده بعد از آن تصدیق او نموده و از روی خنده گفته راست میگویی این مطلع و بیت از اوست :
هوش مصنوعی: مردی از شهر هرات است که نی را به خوبی می‌نوازد و خط نستعلیق را به زیبایی می‌نویسد. با این حال، او بسیار بی‌پروا و لوند است. مدتی با من بود، اما به دلیل برخی افراد که به او احترام نمی‌گذاشتند، او را به سید منصور کمانه، ملقب به سید بیک، سپردند و اکنون با او زندگی می‌کند و با سید به ظرافت‌هایی می‌پردازد. روزی سید بیک در خیمه نشسته و شعر عربی می‌خواند و ترجمه آن را نیز بیان می‌کرد. ناگهان الاغ او که در بیرون خیمه بسته بود، صدایی از خود درآورد که به داخل خیمه رسید. محب علی به سید بیک گفت که الاغ شما هم شعر می‌خواند. سید بیک از این حرف ناراحت شد و گفت اگر دیگر چنین سخنانی بگویی، تو را ادب خواهم کرد. او در جواب گفت باید مرا عفو کنید، چون لطیفه‌ای گفته‌ام. سید بیک لحظه‌ای تأمل کرد و سپس با خنده گفت که راست می‌گویی، این مطلع و بیت از اوست.
نیست غیر از بلا سرایت عشق
ز اول عشق تا نهایت عشق
هوش مصنوعی: محبت تنها با رنج و درد همراه است، از آغاز عشق تا انتهای آن.
آه مجنون عشق پیشه کجاست
تا برم پیش او شکایت عشق
هوش مصنوعی: آه، آن مجنون عاشق کجاست که بروم و از دردِ عشق به او شکایت کنم؟