بخش ۱۰۸ - اندرز
دلا زن خیمه بیرون زین مُخَیَّم
که بیرون زین ترا کاخیست خُرّم
اساس عمر بر بادی نهادن
بدین بنیاد بنیادی نهادن
خرد داند که کار عاقلان نیست
طریق و شیوه صاحبدلان نیست
به دیوان میدهد ملک سلیمان
سلیمان میکند پیکار دیوان
ز دست دهر مستان هیچ پازهر
که پازهریست معجون کرده با زهر
مزی خرم که مرگت در کمین است
مَخُفت ایمن که دشمن همنشین است
چو خورشید ار شوی بر بام افلاک
رَوی آخر به زیر تودهٔ خاک
هزاران سال ملک و پادشاهی
نمیارزد به یک روز جدایی
فلک با آدمی، خواری ز حد برد
زمین نیز آدمیخواری ز حد برد
تو بر خود کردهای هر کار دشوار
اگر آسان کنی، آسان شود کار
بود کاهی چو کوهی در ره جهل
اگر آسان فروگیری شود سهل
قدم یکبارگی از خود برون نِه
همه کس را به خود از خود فزون نِه
وجود آیینه نقش رخ اوست
ببین خود را در آن آیینه ای دوست
به پیشانی چو ابرو خودنمایی
مبین کاندر همه چشمی گژ آیی
چو چشم آن به که در غاری نشینی
دو عالم بینی و خود را نبینی
حدیث تلخ اگرچه نیست درخَور
اگر گوید ترش رویی فرو بر
ندیدی سیل باران را که در دشت
دوانید از سر تندی و بگذشت
زمین از روی حلم آنرا فروخورد
چه مایه تخم نیکویی برآورد
زبان آور مشو زنهار چون مار
که یابند از زبانت مردم آزار
همه دل باش همچون غنچه تا جان
چو گل گردد ز انفاس تو خندان
تو همچون آب سرتا پا روانی
مشو چون آتش دوزخ زبانی
چو سوسن هر زبان کز دل بروید
حدیثش را دماغ جان ببوید
بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین: ز شوق ملک چین آهی بر آوردبخش ۱۰۹ - حکایت: شنیدهستم که با مِجْمَر شبی شمع
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا زن خیمه بیرون زین مُخَیَّم
که بیرون زین ترا کاخیست خُرّم
هوش مصنوعی: ای دل! از این خیمه خارج شو، چرا که بیرون از اینجا، مکانی شاد و خوش دارید.
اساس عمر بر بادی نهادن
بدین بنیاد بنیادی نهادن
هوش مصنوعی: عمر انسان بر اساس چیز نااستواری بنا شده است که پایهگذاری آن نیز بر روی این ناپایداری قرار دارد.
خرد داند که کار عاقلان نیست
طریق و شیوه صاحبدلان نیست
هوش مصنوعی: عقل و خرد میفهمند که روش و راه کارهای عاقلانه برای افراد صاحبدل مناسب نیست.
به دیوان میدهد ملک سلیمان
سلیمان میکند پیکار دیوان
[فلک] ملک سلیمان را به دیوها میدهد و سلیمان، با آنها میجنگد.
ز دست دهر مستان هیچ پازهر
که پازهریست معجون کرده با زهر
هوش مصنوعی: از دست زمانه، هیچکس خوشبخت نیست، زیرا خوشبختی همانند معجونی است که با زهر آمیخته شده است.
مزی خرم که مرگت در کمین است
مَخُفت ایمن که دشمن همنشین است
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این بیت نشاندهنده این است که اگرچه در حال حاضر احساس راحتی و امنیت میکنیم، اما باید به یاد داشته باشیم که خطر و دشمن ممکن است در نزدیکی ما باشد و نباید از آن غافل شویم. زندگی همیشه در معرض تغییرات و خطرات است و نباید به راحتی از آن غافل شد.
چو خورشید ار شوی بر بام افلاک
رَوی آخر به زیر تودهٔ خاک
هوش مصنوعی: اگرچه تو به بلندترین مقامها و اوجها برسی و همچون خورشید بر بام آسمان قرارگیری، در نهایت باز هم به خاک و سرنوشت انسانها وابستهای و از آن نمیتوانی فرار کنی.
هزاران سال ملک و پادشاهی
نمیارزد به یک روز جدایی
هوش مصنوعی: سالها سلطنت و حکومت ارزش یک روز جدایی را ندارد.
فلک با آدمی، خواری ز حد برد
زمین نیز آدمیخواری ز حد برد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آسمان با انسان، به شدت خوار و ذلیل شده و زمین نیز به اوج آدمخواری و ظلم وظلمت رسیده است.
تو بر خود کردهای هر کار دشوار
اگر آسان کنی، آسان شود کار
هوش مصنوعی: اگر تو بر مشکلات غلبه کنی و آنها را به راحتی پشت سر بگذاری، در آن صورت کارهایت به سادگی انجام خواهد شد.
بود کاهی چو کوهی در ره جهل
اگر آسان فروگیری شود سهل
هوش مصنوعی: اگر در مسیر نادانی، چیز کوچکی مانند کاه را بزرگ و مهم جلوه دهی، در این صورت اگر یاد بگیری که چطور آسانتر بیندیشی، همهچیز برایت راحتتر میشود.
قدم یکبارگی از خود برون نِه
همه کس را به خود از خود فزون نِه
هوش مصنوعی: یکبار به قدم خارج شو و خود را فراموش کن؛ زیرا نمیخواهی که دیگران را به خودت جذب کنی.
وجود آیینه نقش رخ اوست
ببین خود را در آن آیینه ای دوست
هوش مصنوعی: وجود آینه نمایانگر چهره اوست، ای دوست، خود را در آن آینه مشاهده کن.
به پیشانی چو ابرو خودنمایی
مبین کاندر همه چشمی گژ آیی
هوش مصنوعی: به این معنی است که به زیبایی و جذابیت ابرویت در پیشانی خود نناز، زیرا در هر چشمی، حتی چشمانی غیر عادی، زیبایی تو نمایان است.
چو چشم آن به که در غاری نشینی
دو عالم بینی و خود را نبینی
هوش مصنوعی: بهتر است انسان به جای اینکه در دنیای مادی و توجه به خود غرق شود، در عزلت و تنهایی به تفکر بپردازد تا بتواند به عمق حقیقت پی ببرد و جهان را به شکل بهتری ببیند.
حدیث تلخ اگرچه نیست درخَور
اگر گوید ترش رویی فرو بر
هوش مصنوعی: اگرچه داستان تلخی وجود دارد، ولی اگر کسی با رویی ترش آن را بگوید، ارزش شنیدن ندارد.
ندیدی سیل باران را که در دشت
دوانید از سر تندی و بگذشت
هوش مصنوعی: سیل باران را ندیدی که چگونه با شدت در دشت جاری شد و به سرعت گذشت؟
زمین از روی حلم آنرا فروخورد
چه مایه تخم نیکویی برآورد
هوش مصنوعی: زمین با صبر و شکیبایی آن را در درون خود جای داد، چه میزان خوبی و نیکی از آن به بار آورد.
زبان آور مشو زنهار چون مار
که یابند از زبانت مردم آزار
هوش مصنوعی: زبان خود را کنترل کن و مواظب باش که مانند مار نغنغ نزن، زیرا مردم ممکن است از گفتار تو آسیب ببینند.
همه دل باش همچون غنچه تا جان
چو گل گردد ز انفاس تو خندان
هوش مصنوعی: دل خود را مانند یک غنچه پر از محبت و زیبایی نگهدار؛ تا با نفسهای تو، جان و زندگیات شاد و خوشحال مانند گل شود.
تو همچون آب سرتا پا روانی
مشو چون آتش دوزخ زبانی
هوش مصنوعی: تو مانند آب هستی که همواره در حرکت و زندگی است، اما مبادا همچون آتش دوزخ، با زبان خود به دیگران آسیب برسانی.
چو سوسن هر زبان کز دل بروید
حدیثش را دماغ جان ببوید
هوش مصنوعی: هر سخنی که از دل بیان شود، مانند عطر گل سوسن است که جان را خوشبو میکند.