شمارهٔ ۱۰ - خدنگ مصایب
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
تا چسیست حال او که بدین رو دیدهای
ای آفتاب لرزه فتادست بر دلت
آخر چه دیدهای که چنین دل رمیدهای
ای آسمان تو جامه کبود از چه کردهای
آری مگر تو نیز مصیبت رسیدهای
ای پرچم از برای چه سرباز کردهای
آری مگر تو نیز مصیبت رسیدهای
مرغان باغ ناله و فریاد میکنند
ای باغبان چه موجب فریاد دیدهای
گل جامه پاره میکند آخر بپرس ازو
کز باد صبحدم چه حکایت شنیدهای
نی نی سخن مپرس که جای ملالت است
دانم ملالت است و ندانم چه حالت است
دیدی چه کرد چرخ ستمکار و اخترش
نامش مبر چه چرخ مه چرخ و مه اخترش
بر خاک ریخت آن گل دولت که باغ ملک
با صد هزار ناز بپرورد در برش
افشانده خاک بر سر خورشید انورست
گردون که خاک بر سر خورشید انورش
آن شد که بود در قدح روزگار نوش
زهر هلاهل است کنون قند عسکرش
شد خار و خاره بستر آن سرو نازنین
کازار میرسید ز دیبای ششترش
بگریست تخت بر مملکت شاه تاج بخش
کاورد تخت افسر شاهی به گوهرش
خط عذار بر ورق حسن او تمام
ننوشته ریخت دست اجل خاک بر سرش
مگذر به باغ ازین پس بگذر ز لاله زار
زیرا که باغ بر دل باغ است و لاله زار
شد سرد و تیز بر دل و بر چشم روزگار
هم آب روی دجله و هم باد نوبهار
دردیده می نیاید از این آب جز سرشک
بر دل نمینشیند از این باد جز غبار
در کوه سنگ دل نگر از چشمههای او
آب روان، روان شده دردروی مرغزار
مسکین بنفشه بر سر زانو نهاده سر
با جامه کبود پریشان و سوگوار
افکندی ای سپهر سواری که مثل او
شیری به روزگار و هژبری به روزگار
ای شوخ دیده بر سر خاکش به خون دل
چندانکه آب در جگرت هست اشک بار
رسم امارت از سر عالم بر اوفتاد
تاج سعادت از سر گردون در اوفتاد
گردون به دود حادثه عالم سیاه کرد
ایام خاک بر سر خورشید و ماه کرد
صبح این خبر به نوحه ز مرغ سحر شنید
از تاب سینه زد نفسی سرد و آه کرد
پوشید آفتاب پلاس سیاه شب
از کهکشان و سنبله ترتیب کاه کرد
باد اجل چراغ امل را فرو نشاند
وز دود آن چراغ جهانی سیاه کرد
ای چرخ بی حیا به چه چشم و کدام روی
خواهی به روی خسرو ایران نگاه کرد
بایست یاد کردنت آن لطف و سعیها
کاندر مدار کار تو دلشاد شاه کرد
ای چرخ چار بالش خورشید بهر کیست؟
عیسی چو رفت صدر جنان تکیهگاه کرد
چندان گریست مردم ازین غم که چون حباب
اختر به آب دیده مردم شناه کرد
کان مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
وان نیل مکرمت که شنیدی سراب شد
کو خسروی که بود جهان در امان او
پیوسته بود جان جهانی به جان او
کو صفدری که روز دغا خصم شوم پی
میجست همچو تیر ز دست و کمان او
کو آن عنان گرای که کوه گران رکاب
جستی کران ز صدمه گرز گران او
آن نامور کجاست که دارد بر آسمان
روی قمر هنوز نشان سنان او
گویی چگونه کرد دل نازنین شاه
ناگاه تحمل خبر ناگهان او
چرخا پیاده رو به درگاه میر
کافتاب شهسوار جهان پهلوان او
ای مرغ نوحهگر شو وای ابر به خون گری
بر قامت چو نارون ناروان او
دزد وفات گنج حیاتش چگونه برد
کو بخت هوشیار که بد پاسبان او
جان داد در موافقت یار نازنین
یار عزیز شرط محبت بود همین
ای دل جهان محل ثبات و قرار نیست
دست از جهان بدار که او پایدار نیست
زنهار زینهار مخواه از اجل که او
کس را درین سرا چه به جان زینهار نیست
مستظهری به مرتبه و اختیار خویش
هیچت ز رفتن دگران اعتبار نیست
دنیا چو شاهدی است کناری گزین از او
کز شاهدان خلاصه به جز از کنار نیست
صبر و تحمل است و رضا چاره با قضا
تدبیر این قضیه برون زین سه چار نست
در حیز وجود همانا نیامدست
آن سیه کز خدنگ مصایب فگار نیست
بنشین بر آستان رضا چون به هیچ باب
ما رادرون پرده تقدیر بار نیست
ما بندگان و اوست خداوندگار ما
با کار او مرا و تو را هیچ کار نیست
جان در بدن ودیعه پروردگار ماست
میخواهد از تو باز ودیعت چه ماجراست
سرو ار فتاد ظل چمن مستدام باد
در گر شکست بحر عدن با نظام باد
گر کوکب منیر فرو شد ز آسمان
خورشید آسمان سعادت مدام باد
خورشید عمر شه ایلکان گر زوال یافت
ظل امیر شیخ حسن بردوام باد
تا روزگار منزل اندوه سختی است
دلشاد و شاه جم عظمت شاد کام باد
چونانکه اقبوقا ایلکان راست یادگار
سلطان اویس ولی و قایم مقام باد
تا روز حشر بر سر واماندگان او
ظل ظلیل جاه شما مستدام باد
آن سرو قد که گشت تابوت تخته بند
قدرش درخت روضه دارالسلام باد
روزی هزار بار ز انفاس قدسیان
بر تربتش نثار درود و سلام باد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
هوش مصنوعی: ای صبح زود، چه شده که لباس خود را پاره کردهای؟ و ای شب، چه حالتی داری که موهایت را چیدهای؟
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
هوش مصنوعی: زمانه به مانند جویی از خون روان است. ای زمانه، بگو چه چیزهایی را دیدهای؟
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
تا چسیست حال او که بدین رو دیدهای
هوش مصنوعی: ای اشک گرم، تو هم خبر کن از دل، بگو حال او چگونه است که با این چهره تو را دیده است.
ای آفتاب لرزه فتادست بر دلت
آخر چه دیدهای که چنین دل رمیدهای
هوش مصنوعی: ای خورشید، چرا دل تو دچار تزلزل شده است؟ چه چیزی بر تو گذشته که اینگونه دلت نگران و ترسیده است؟
ای آسمان تو جامه کبود از چه کردهای
آری مگر تو نیز مصیبت رسیدهای
هوش مصنوعی: ای آسمان، چرا به رنگ آبی و غمگین درآمدهای؟ آیا تو هم دچار اندوه و مصیبت شدهای؟
ای پرچم از برای چه سرباز کردهای
آری مگر تو نیز مصیبت رسیدهای
هوش مصنوعی: ای پرچم، برای چه به پا خاستهای؟ آیا تو هم دچار درد و رنج شدهای؟
مرغان باغ ناله و فریاد میکنند
ای باغبان چه موجب فریاد دیدهای
هوش مصنوعی: پرندگان باغ در حال ناله و شکایت هستند و از باغبان میپرسند که چه چیزی باعث این فریاد و ناراحتی شده است.
گل جامه پاره میکند آخر بپرس ازو
کز باد صبحدم چه حکایت شنیدهای
هوش مصنوعی: گل لباسش را پاره میکند، از او بپرس که در صبح زود چه داستانی از باد شنیده است.
نی نی سخن مپرس که جای ملالت است
دانم ملالت است و ندانم چه حالت است
هوش مصنوعی: از سوال کردن دربارهی حرفها بپرهیز، زیرا این موضوع باعث ناراحتی میشود. من میدانم که این ناراحتی وجود دارد، اما نمیدانم چه احساسی از آن ناشی میشود.
دیدی چه کرد چرخ ستمکار و اخترش
نامش مبر چه چرخ مه چرخ و مه اخترش
هوش مصنوعی: دیدی که چگونه روزگار ظالم و ستارهاش چه کارها کردند؟ نام او را فراموش کن، چه اینکه روزگار و ستارهاش به کنار.
بر خاک ریخت آن گل دولت که باغ ملک
با صد هزار ناز بپرورد در برش
هوش مصنوعی: یک گل با شکوه و خوشبویی که زمانی در باغ سلطنتی با عظمت و نازپروری رشد کرده بود، بر روی خاک افتاد و دیگر بار زنده نخواهد شد.
افشانده خاک بر سر خورشید انورست
گردون که خاک بر سر خورشید انورش
هوش مصنوعی: خاکی بر سر آسمان افکنده شده که بر سر نور خورشید میریزد.
آن شد که بود در قدح روزگار نوش
زهر هلاهل است کنون قند عسکرش
هوش مصنوعی: آنچه که در گذشته نوشیده میشد، اکنون به زهر تبدیل شده است. و این حالت شیرین و خوشایند به تلخی و سختی بدل شده است.
شد خار و خاره بستر آن سرو نازنین
کازار میرسید ز دیبای ششترش
هوش مصنوعی: بستر آن سرو زیبا پر از خار و خاره شد، چرا که از زلفهای او، مانند دیبای زیبا، عطر و بوی خوشی به فضای اطراف میرسید.
بگریست تخت بر مملکت شاه تاج بخش
کاورد تخت افسر شاهی به گوهرش
هوش مصنوعی: تخت سلطنت بر سرزمین پادشاهی که تاج بخش است، به خاطر ارزشها و عظمت خود، به شدت گریه و اندوه میکند. این تخت با جواهرات و زیباییهایش، نشاندهنده مقام و قدرت شاهی است.
خط عذار بر ورق حسن او تمام
ننوشته ریخت دست اجل خاک بر سرش
هوش مصنوعی: چهره زیبای او همچون نوشتهای زیبا بر روی کاغذ بود، اما دست تقدیر چنان بر او حادثهای آورد که همه زیباییاش را خاکآلود کرد.
مگذر به باغ ازین پس بگذر ز لاله زار
زیرا که باغ بر دل باغ است و لاله زار
هوش مصنوعی: از این پس به باغ نرو و از میان لالهها عبور نکن، چون این باغ تنها بر دل حس میشود و زیبایی لالهها نیز تنها در روح و احساس ماست.
شد سرد و تیز بر دل و بر چشم روزگار
هم آب روی دجله و هم باد نوبهار
هوش مصنوعی: روزگار سرد و بیروح شده و بر دل و چشم ما تأثیر منفی گذاشته است. همانطور که آب دجله سرد است و بادهای نوبهار هم تند و شدید میوزند.
دردیده می نیاید از این آب جز سرشک
بر دل نمینشیند از این باد جز غبار
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز اشک از این آب برای دل درد دیده نمیآید و هیچ چیزی غیر از غبار از این باد بر دل نمینشیند.
در کوه سنگ دل نگر از چشمههای او
آب روان، روان شده دردروی مرغزار
هوش مصنوعی: به تماشای کوههای سخت و سفت بپرداز و ببین که از چشمههای آن، آب زلال و روانی جاری است که بر روی دشت و زمین به جریان درآمده و نشان از درد و رنج دارد.
مسکین بنفشه بر سر زانو نهاده سر
با جامه کبود پریشان و سوگوار
هوش مصنوعی: بنفشهی بیچاره بر زانو نشسته و سرش را با لباس آبی تیره پوشانده، در حالی که غمگین و ناراحت به نظر میرسد.
افکندی ای سپهر سواری که مثل او
شیری به روزگار و هژبری به روزگار
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو همچون سوارکاری هستی که در این دنیا نظیرش شیر دل و برجسته وجود ندارد.
ای شوخ دیده بر سر خاکش به خون دل
چندانکه آب در جگرت هست اشک بار
هوش مصنوعی: ای خوشچهره، بر سر خاک او به قدر اشکی که از دل به سختی میریزد، بگرید.
رسم امارت از سر عالم بر اوفتاد
تاج سعادت از سر گردون در اوفتاد
هوش مصنوعی: حکومت و اقتدار از دست عالم خارج شد و خوشبختی و سعادت از آسمان به زمین آمد.
گردون به دود حادثه عالم سیاه کرد
ایام خاک بر سر خورشید و ماه کرد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اتفاقات تلخ، دنیا را به رنگ تیره درآورد و روزگار بر سر خورشید و ماه غبار نشسته است.
صبح این خبر به نوحه ز مرغ سحر شنید
از تاب سینه زد نفسی سرد و آه کرد
هوش مصنوعی: صبح روزی، مرغ سحر خبری را به نوحه خواند و از شدت احساساتش، صدای آه عمیقی از دلش برخاست و سینهاش را فشرد.
پوشید آفتاب پلاس سیاه شب
از کهکشان و سنبله ترتیب کاه کرد
هوش مصنوعی: خورشید، شب را با پردهای تیره پوشاند و کهکشان و خوشهای از گندم را به شکل کاه دستهبندی کرد.
باد اجل چراغ امل را فرو نشاند
وز دود آن چراغ جهانی سیاه کرد
هوش مصنوعی: باد سرنوشت امیدها را خاموش کرد و از دود آن امید، جهانی را تاریک ساخت.
ای چرخ بی حیا به چه چشم و کدام روی
خواهی به روی خسرو ایران نگاه کرد
هوش مصنوعی: ای روزگار بیحیا، به چه دلیلی و با کدام چهره میخواهی به پادشاه بزرگ ایران نگاه کنی؟
بایست یاد کردنت آن لطف و سعیها
کاندر مدار کار تو دلشاد شاه کرد
هوش مصنوعی: باید به یاد آورد آن محبت و تلاشهایی که باعث خوشحالی تو و موفقیت در کارهایت شد.
ای چرخ چار بالش خورشید بهر کیست؟
عیسی چو رفت صدر جنان تکیهگاه کرد
هوش مصنوعی: ای گردونهٔ آسمان، نور خورشید برای چه کسی است؟ عیسی که به بهشت رفت، در آنجا آرامش گزید.
چندان گریست مردم ازین غم که چون حباب
اختر به آب دیده مردم شناه کرد
هوش مصنوعی: بسیار اشک ریختند مردم از این درد و suffering، تا جایی که اشکهایشان مانند حبابی به سطح آب آمد و به نوعی حالت غرق شدگی در دریاچهی اندوه را نشان داد.
کان مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
وان نیل مکرمت که شنیدی سراب شد
هوش مصنوعی: مصر که زمانی به خاطر شکوه و زیباییاش معروف بود، حالا ویران شده است. و نیل، که به عنوان نماد generosity و بخشندگی شناخته میشد، حالا فقط یک توهم شده است.
کو خسروی که بود جهان در امان او
پیوسته بود جان جهانی به جان او
هوش مصنوعی: کیست آن شاهی که همواره جهان تحت حاکمیت او در امان است و جانهای مردم به جان او وابسته و پیوسته است؟
کو صفدری که روز دغا خصم شوم پی
میجست همچو تیر ز دست و کمان او
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که در روز نیرنگ، چون تیر از کمان، به دنبال شراب میگشت و آماده برای نبرد با دشمن بود؟
کو آن عنان گرای که کوه گران رکاب
جستی کران ز صدمه گرز گران او
هوش مصنوعی: به دنبال آن کسی باش که مانند کوه استوار و بزرگ، با قدرت و توانایی خاصی بتواند از موانع عبور کند و در برابر مشکلات محکم بایستد.
آن نامور کجاست که دارد بر آسمان
روی قمر هنوز نشان سنان او
هوش مصنوعی: این بیت به دنبال کسی است که در آسمان، نشانهای از اثرات یا نشانههای او را بر روی ماه نشان میدهد. به نوعی، شاعر از وجود شخصی مهم و مشهور صحبت میکند که یاد و نامش هنوز در جهان قابل مشاهده است.
گویی چگونه کرد دل نازنین شاه
ناگاه تحمل خبر ناگهان او
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دل عزیز و مهربان شاه به یک باره نتوانست خبر ناگهانی را تحمل کند.
چرخا پیاده رو به درگاه میر
کافتاب شهسوار جهان پهلوان او
هوش مصنوعی: چرخش زندگی به درگاه مرشد و بزرگترین قهرمان جهان راه مییابد.
ای مرغ نوحهگر شو وای ابر به خون گری
بر قامت چو نارون ناروان او
هوش مصنوعی: ای پرندهی نوحهخوان، ناله کن! افسوس بر ابر که از غم، به خون میگرید بر قامت این درختان که مانند آتش افروختهاند.
دزد وفات گنج حیاتش چگونه برد
کو بخت هوشیار که بد پاسبان او
هوش مصنوعی: چگونه کسی میتواند گنج حیات را به سرقت ببرد، در حالی که بخت و اقبال درست و هوشیار او را محافظت کرده است؟
جان داد در موافقت یار نازنین
یار عزیز شرط محبت بود همین
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی ایجاب میکند که انسان برای خوشحالی و رضایت محبوب خود، از جانش هم بگذرد و این همان شرطی است که در رابطههای عاشقانه وجود دارد.
ای دل جهان محل ثبات و قرار نیست
دست از جهان بدار که او پایدار نیست
هوش مصنوعی: ای دل، بدان که دنیا جایی برای ثبات و آرامش نیست؛ پس از دنیا دست بردار، چرا که او هیچگاه پایدار نخواهد بود.
زنهار زینهار مخواه از اجل که او
کس را درین سرا چه به جان زینهار نیست
هوش مصنوعی: مواظب باش! هرگز از مرگ نخواه که او به هیچکس در این دنیا رحم نمیکند و هیچکس در برابر او امنیت ندارد.
مستظهری به مرتبه و اختیار خویش
هیچت ز رفتن دگران اعتبار نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز از رفتن دیگران نمیتواند بر ارزش و مقام تو تاثیر بگذارد؛ تو باید به توانایی و انتخابهای خودت تکیه کنی.
دنیا چو شاهدی است کناری گزین از او
کز شاهدان خلاصه به جز از کنار نیست
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک شاهد است که باید از آن کناره بگیری، زیرا از میان شاهدان تنها از کنارهها میتوان رهایی یافت.
صبر و تحمل است و رضا چاره با قضا
تدبیر این قضیه برون زین سه چار نست
هوش مصنوعی: تحمل و صبر و راضی بودن، راه حلی برای تقدیر و سرنوشت هستند. تدبیری برای این موضوع نمیتوان یافت جز از این سه مورد.
در حیز وجود همانا نیامدست
آن سیه کز خدنگ مصایب فگار نیست
هوش مصنوعی: در دنیای وجود، آن شخص سنگدل و سختقلب به دنیا نیامده است که از تیر مشکلات و سختیها رنج نمیبرد.
بنشین بر آستان رضا چون به هیچ باب
ما رادرون پرده تقدیر بار نیست
هوش مصنوعی: بر درگاه امام رضا بنشین، چون هیچکس به اندازه ما در پرده سرنوشت بار نمیبیند.
ما بندگان و اوست خداوندگار ما
با کار او مرا و تو را هیچ کار نیست
هوش مصنوعی: ما بندگان خدا هستیم و او سرور ماست. هیچ ارتباطی بین کارهای او و کارهای ما نیست.
جان در بدن ودیعه پروردگار ماست
میخواهد از تو باز ودیعت چه ماجراست
هوش مصنوعی: روح انسان و حیات او، امانتی از سوی خداوند است. حالا این سوال پیش میآید که وقتی این امانت به ما داده شده، ما چه کارهایی با آن میکنیم و چه سرنوشتی برای آن رقم میزنیم؟
سرو ار فتاد ظل چمن مستدام باد
در گر شکست بحر عدن با نظام باد
هوش مصنوعی: اگر سروها در چمن بیفتند، امیدوارم که سایهاش همیشه باقی بماند. حتی اگر دریا به هم بریزد، باز هم آرزوی ثبات باد را داریم.
گر کوکب منیر فرو شد ز آسمان
خورشید آسمان سعادت مدام باد
هوش مصنوعی: اگر ستاره درخشان من از آسمان فرود بیفتد، امیدوارم که خورشید آسمان خوشبختی همیشه درخشان باشد.
خورشید عمر شه ایلکان گر زوال یافت
ظل امیر شیخ حسن بردوام باد
هوش مصنوعی: اگر خورشید زندگی پادشاهان ایلکان غروب کند، امیدوارم سایه امیر شیخ حسن همواره پایدار بماند.
تا روزگار منزل اندوه سختی است
دلشاد و شاه جم عظمت شاد کام باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مشکلات و سختیها در زندگی وجود دارد، آرزو میکنم که دل تو شاد باشد و همچون شاه جمشید، بزرگی و خوشحالی را تجربه کنی.
چونانکه اقبوقا ایلکان راست یادگار
سلطان اویس ولی و قایم مقام باد
هوش مصنوعی: «چنان که اقبوقا ایلکان به عنوان میراثی از سلطان اویس باقی مانده و احترام و مقام او را حفظ کردهاند.»
تا روز حشر بر سر واماندگان او
ظل ظلیل جاه شما مستدام باد
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، سایهی رحمت و بزرگی شما بر سر بیپناهان و ناامیدان باقی بماند.
آن سرو قد که گشت تابوت تخته بند
قدرش درخت روضه دارالسلام باد
هوش مصنوعی: آن درختی که در باغ بهشتی وجود دارد، نشان دهنده ارزش و مقام بالای آن سرو بلند است که حالا در تابوت قرار گرفته است.
روزی هزار بار ز انفاس قدسیان
بر تربتش نثار درود و سلام باد
هوش مصنوعی: هر روز هزار بار از سوی فرشتگان، درود و سلام بر خاک او نثار شود.