قطعه شمارهٔ ۳۱
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت
حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال
شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
هوش مصنوعی: پادشاه تصمیم داشت که جانم را بپذیرد، اما از آنجا که به بیماری مبتلا شده بودم، پاهایم به شدت ضعیف و ناتوان بودند.
جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت
حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
هوش مصنوعی: به جز دل و جانم، هیچ چیز دیگری شایسته تو نیست. حال من اینگونه است و قلبم پیش تو قرار دارد.
شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال
شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
هوش مصنوعی: از نعمت الهی سپاسگزارم که ظلم را نابود کرد و حالا مثل یک شاهباز بر تخت خوشبختی نشستهام و سلامت و شادابی دارم.