گنجور

غزل شمارهٔ ۹۳

خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست
رسته باد از غم، دلی کز بند عشقش، رسته نیست
گر دوایی نیست ما را، گو به دردی ده مدد
ما به خار خشک می‌سازیم، اگر گلدسته نیست
آب خوبی و لطافت، تا به جویش می‌رود
دفتر حسن فلک را یک ورق، ناشسته نیست
شکل ماه نو، خم ابروی او را، راستی
نیک می‌ماند، دریغا ماه نو پیوسته نیست
گردن شیران، به روبه بازی آرد، در کمند
طره‌اش کز بند و قیدش، هیچ صیدی، خسته نیست
مشک را سودای زلفش، خون به جوش آورده است
بی سبب خون جگر، در ناف آهو بسته نیست
راستی از سرو قدش، طرفه‌تر در چشم من
هیچ شمشادی، به طرف جویباری رسته نیست
زهره در چنگ، این غزل از قول سلمان می‌زند
خسته باد آن دل که از تیر جفایش خسته نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست
رسته باد از غم، دلی کز بند عشقش، رسته نیست
هوش مصنوعی: دل‌هایی که از دردهای بی‌رحمانه دیگران خسته نمی‌شوند، واقعاً باید خسته شوند. همچنین دلی که نتوانسته از قید و بند عشق آزاد شود، هرگز نمی‌تواند از غم رهایی یابد.
گر دوایی نیست ما را، گو به دردی ده مدد
ما به خار خشک می‌سازیم، اگر گلدسته نیست
هوش مصنوعی: اگر درمانی برای ما نیست، دست کم به ما دردی بده که ما با همین خارهای خشک، گلدسته و برج می‌سازیم، حتی اگر چیزی برای خوشحال کردن ما وجود نداشته باشد.
آب خوبی و لطافت، تا به جویش می‌رود
دفتر حسن فلک را یک ورق، ناشسته نیست
هوش مصنوعی: آب پاک و نرم، زمانی که به جوی‌ها می‌ریزد، باعث می‌شود که زیبایی‌های آسمان بر روی یک صفحه نمایان شود و بدون آن، زیبایی‌ها ناپدید خواهند شد.
شکل ماه نو، خم ابروی او را، راستی
نیک می‌ماند، دریغا ماه نو پیوسته نیست
هوش مصنوعی: شکل ماه نو، به خم ابروی او بسیار زیبا می‌آید، اما افسوس که ماه نو همیشه نمی‌ماند.
گردن شیران، به روبه بازی آرد، در کمند
طره‌اش کز بند و قیدش، هیچ صیدی، خسته نیست
هوش مصنوعی: گردن شیران را به بازی می‌گیرد، در حالی که موهای او مانند کمند است. هیچ صیدی از بند و قید او خسته نمی‌شود.
مشک را سودای زلفش، خون به جوش آورده است
بی سبب خون جگر، در ناف آهو بسته نیست
هوش مصنوعی: بوی خوش مشک به خاطر دلربایی و زیبایی زلف محبوب، احساسات و هیجانات زیادی را در دل به وجود آورده است. همچنین، به هیچ دلیلی، غم و اندوه در دل کسی نهفته نیست که به خاطر آن، خون جگرش بریزد.
راستی از سرو قدش، طرفه‌تر در چشم من
هیچ شمشادی، به طرف جویباری رسته نیست
هوش مصنوعی: راستی از قدبلندی و زیبایی او، هیچ چیز در نظر من به اندازه‌ آن جویباری که از میان گل‌ها و چمن‌ها می‌گذرد، دلربا و جذاب نیست.
زهره در چنگ، این غزل از قول سلمان می‌زند
خسته باد آن دل که از تیر جفایش خسته نیست
هوش مصنوعی: زهره (ستاره) در دست است و این غزل از زبان سلمان بیان می‌شود. چه دل بدبختی است که از تیرهای درد و رنج او دل زده نیست و همچنان به آن دل بسته است.

حاشیه ها

1389/10/30 21:12
:)

سلام!بیت آخر مصرع 2تیر بلایش نیست؟
---
پاسخ: با تشکر، «بلاتیش» ثبت شده بود که احتمالاً غلط تایپی و اصل آن «بلایش» بوده مطابق پیشنهاد شما، اما از آنجا که این غزل ردالمطلع دارد، مصرع آخر باید مطابق مصرع اول بیت اول باشد، فعلاً «جفایش» جایگزین کردیم تا دوستانی که دسترسی به نسخ چاپی دارند درستش را اطلاع دهند.

1399/11/27 21:01
ایمان

سلام
بیت چهارم رو میشه تشریح کنید؟

1399/11/28 00:01
nabavar

گرامی ایمان
شکل ماه نو، خم ابروی او را، راستی
نیک می‌ماند، دریغا ماه نو پیوسته نیست
هلال ابروی یار به درستی مانند هلال ماه نو ست
اما حیف که دو ابروی او به هم پیوسته نیست
گویا ابروی یار اگر پیوسته بود بیشتر دوست می داشت