گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰

درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست
این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست
این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سر و پا در گل، نیست
من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست
ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست
عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست
مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
بجز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست
نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری عمیق و دردناک است که جز جان من هیچ چیز دیگری در دل نیست. دل من فقط به یاد تو زنده است و هیچ کس دیگری در آن جا ندارد.
این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست
هوش مصنوعی: این امکان ندارد که چهره‌ات را به همه آینه‌ها نشان ندهی؛ مگر اینکه آنجا جایی نیست که بتوان تو را مشاهده کرد.
این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
هوش مصنوعی: این چیست که هر قدم که برمی‌داریم، به چاهی می‌افتیم؟ و این چه دریا است که از هیچ سمتش ساحلی پیدا نیست؟
چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سر و پا در گل، نیست
هوش مصنوعی: حال من را هیچ‌کس نمی‌داند که بی‌پناه و ناتوانم. شمع وجود ما که به شدت درگیر مشکلات است، دیگر نمی‌تواند به ما کمک کند.
من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست
هوش مصنوعی: من بدنی دارم که مانند میانی است که هیچ چیز دیگری بین من و تو حائل نیست.
ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست
هوش مصنوعی: من از جان و تن خود دست کشیدم تا به آشتی و وصالت برسم. و آن کسی که از وابستگی‌های خود نگذرد، به هدف نخواهد رسید.
عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست
هوش مصنوعی: عالمی که به باطل سپری کند، هرگز به جایگاهی نخواهد رسید که در آن، هیچ چیز باطل نیست.
مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
بجز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست
هوش مصنوعی: امروز تنها کسی که در چشم تو توجه جلب می‌کند، غیر از آن دختر هندی هیچ‌کس دیگر نیست.
نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست
هوش مصنوعی: نزدیک این بدن خاکی، چه ارزش و مقام‌ای برای سلمان وجود دارد وقتی که جز درد و خاک جیزی دیگر نصیبش نیست؟

حاشیه ها

1388/08/13 18:11
mareshtani

mesraje dowome beide sowom(hetsch taraf)1
---
پاسخ: علاوه بر آن که طبق پیشنهاد شما:
وین چه بحری است که از هیچ طرفش ساحل نیست
را با
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
جایگزین کردیم، در بیت اول «است» را به «هست» تبدیل کردیم.

1388/08/17 14:11
mareshtani

kash as hetschtaraf