گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست
زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست
ما پیرو آن راهروانیم، که ما را
چون نی بنماید، به انگشت، ره راست
من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم
کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست
ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم!
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست
خواهیم که بر دیده ما، بگذرد آن سرو
تا خلق بدانند که او، بر طرف ماست
بنشست غمت در دل من تنگ و ندانم
با ما چنین تنگ نشینی، ز کجا خواست؟
بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز
کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست
جمعیت حسنی، که سر زلف تو دارد
از جانب دلهای پراکنده شیداست
از عقد سر زلف و رقوم خط مشکین
حاصل غم عشق، آمد و باقی همه سوداست
عشق تو ز سلمان، دل و جان و خرد و هوش
بربود کنون، مانده و مسکین‌ تن و تنهاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست
زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست
هوش مصنوعی: نیمه‌شب صدای نی از منطقه مغان بلند شد و زاهد تصمیم گرفت به خرابات مغان بیاید و شراب بخواهد.
ما پیرو آن راهروانیم، که ما را
چون نی بنماید، به انگشت، ره راست
هوش مصنوعی: ما دنبال کسانی هستیم که به ما مانند نی، راه صحیح را نشان می‌دهند و ما را به سمت درست هدایت می‌کنند.
من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم
کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست
هوش مصنوعی: من نه به کعبه اهمیت می‌دهم و نه به بت‌خانه‌ها، زیرا می‌دانم جایی که تو هستی، کعبه واقعی دل‌هاست و آنجا محل عبادت و عشق من است.
ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم!
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست
هوش مصنوعی: ای کسی که فردا را به کسی می‌دهی، امروز مرا بترسان! برو و به کسی که به فردایش امید دارد، بترسان.
خواهیم که بر دیده ما، بگذرد آن سرو
تا خلق بدانند که او، بر طرف ماست
هوش مصنوعی: ما می‌خواهیم آن دختر زیبای ما، از مقابل چشمان‌مان بگذرد تا همه ببینند که او در کنار ماست.
بنشست غمت در دل من تنگ و ندانم
با ما چنین تنگ نشینی، ز کجا خواست؟
هوش مصنوعی: غم تو در دل من جا گرفته و من نمی‌دانم چرا این‌قدر به من نزدیک نشسته‌ای. از کجا آمده‌ای که این‌گونه در دل من نشسته‌ای؟
بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز
کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست
هوش مصنوعی: زیاد به زیبایی دل‌نوازت مغرور نشو، زیرا این زیبایی دل‌نواز به خاطر زیبایی من به تو بخشیده شده است.
جمعیت حسنی، که سر زلف تو دارد
از جانب دلهای پراکنده شیداست
هوش مصنوعی: جمعیت حسن که در اثر زیبایی‌های موهای تو به وجود آمده، از عشق دل‌های پراکنده و مجنون است.
از عقد سر زلف و رقوم خط مشکین
حاصل غم عشق، آمد و باقی همه سوداست
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات ناشی از عشق می‌پردازد. در آن بیان می‌شود که از درهم آمیختگی زیبایی موها و خط خوشی که به رنگ مشکی است، حس غم عشق به وجود می‌آید و باقی چیزها در این احساس، چیزی جز شادی و سود نخواهد بود. به عبارت دیگر، زیبایی و احساسات عشق به نوعی غم و شادمانی را با هم ترکیب می‌کند.
عشق تو ز سلمان، دل و جان و خرد و هوش
بربود کنون، مانده و مسکین‌ تن و تنهاست
هوش مصنوعی: عشق تو تمام وجودم را در اختیار گرفته است، حالا تنها و بیچاره مانده‌ام با جسمی خالی از احساس و فکر.

حاشیه ها

1388/08/10 22:11
mareshtani

mesraje dowome beide haftom
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/04/28 12:06
JAVAD MAHMOUD

سلام، بیت 3 (-غلط ؛کانجه-درست،کانجا ) . بیت 4 (غلط؛ امیدشه -درست ؛امیدش )
---
پاسخ: با تشکر، مورد اول مطابق فرموده و مورد دوم به شکل «امیدیش» تصحیح شد.

1392/09/18 11:12
مصطفی مستوری

بسیار مشو غره بدین حسن دلاویز / کین حسن دلاویز تو را {عشق} من آراست
واژه "عشق" به جای واژه "حسن"

1394/02/17 19:05
میلاد احمدی

همین شعر در مایه افشار با صدای استاد ایرج. زیبا و شنیدنی.

1397/09/20 00:12
مسعود رستگاری

مصرع دوم بیت دوم «بنمایند» صحیح است.

1398/02/20 13:05
آرا

ذربیت:
بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز
کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست
قطعا"عشق من آراست"باتوجه به معنای شعرصحیح است.