غزل شمارهٔ ۲۵۶
آنکه از جان دوستتر میدارمش
او مرا بگذاشت، من نگذارمش
دل بدو دادم ز من رنجید و رفت
میدهم جان تا مگر باز آرمش
آنکه در خون دل من میرود
من چو چشم خویشتن میدارمش
قالبی بیروح دارم میبرم
تا به خاک کوی او بسپارمش
میدهم جان روز و شب در کار دوست
گو مران از پیش اگر در کارمش
روی در پای تو میمالم مرنج
گر به روی سخت میآزارمش
گرچه رویش داد بر بادم چو زلف
همچنان جانب نگه میدارمش
هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش
آن طبیبی را که من بیمارمش
گرچه او یار منست من یار او
من نمییارم که گویم یارمش
با دل خود گفتم او را چیستی؟
گفت سلمان او گل و من خارمش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنکه از جان دوستتر میدارمش
او مرا بگذاشت، من نگذارمش
هوش مصنوعی: من آن کسی را که از جان خود بیشتر دوست میدارم و او مرا رها کرده، هرگز رها نخواهم کرد.
دل بدو دادم ز من رنجید و رفت
میدهم جان تا مگر باز آرمش
هوش مصنوعی: دل خود را به او بخشیدم، اما او از من ناراحت شد و رفت. اکنون جان خود را میدهم تا شاید بتوانم او را دوباره به دست آورم.
آنکه در خون دل من میرود
من چو چشم خویشتن میدارمش
هوش مصنوعی: آن کسی که در عمق دردهای من حضور دارد، من او را مانند چشمان خودم عزیز و نگهداری میکنم.
قالبی بیروح دارم میبرم
تا به خاک کوی او بسپارمش
هوش مصنوعی: من جسدی بیروح دارم که میخواهم آن را به خاک کوی او بسپارم.
میدهم جان روز و شب در کار دوست
گو مران از پیش اگر در کارمش
هوش مصنوعی: میگویم که تمام عمرم را در خدمت دوست قرار میدهم و اگر او نمیخواهد که از من دور شود، مرا از خود نران.
روی در پای تو میمالم مرنج
گر به روی سخت میآزارمش
هوش مصنوعی: من در برابر تو زانو میزنم و از تو خواهش میکنم که ناراحت نشوی، حتی اگر به خاطر سختیهای زندگی کمی به خودم فشار بیاورم.
گرچه رویش داد بر بادم چو زلف
همچنان جانب نگه میدارمش
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطرش در دل غمگینم و از دستش ناراحتم، هنوز هم به او توجه میکنم و نگاهش را فراموش نمیکنم.
هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش
آن طبیبی را که من بیمارمش
هوش مصنوعی: هیچ احساسی از رحم و محبت نسبت به بیمار خود ندارد آن کسی که من بیمار او هستم.
گرچه او یار منست من یار او
من نمییارم که گویم یارمش
هوش مصنوعی: با اینکه او دوست من است، من دوست او نیستم و نمیخواهم بگویم که دوستش دارم.
با دل خود گفتم او را چیستی؟
گفت سلمان او گل و من خارمش
هوش مصنوعی: با دل خود از او پرسیدم که کیستی؟ او پاسخ داد سلمان، من مانند گلی و او خار من است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش محمدرضاکاکائی
حاشیه ها
1398/02/24 17:04
سامان
سایه میگه:
آنکه از جان دوستتر می دارمش
با زبان تلخ می آزارمش
1400/12/28 20:02
باران ...
بیتی که نوشتید از هوشنگ ابتهاج هست که بسیار زیباست
1401/01/13 20:04
مهدی رضوان
هر دو یک نفر هستند
در واقع سایه تخلص آقای ابتهاج است