غزل شمارهٔ ۲۴۸
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس
با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان
میرسد فریاد من ای مه به فریادم برس!
من چو چشم ناتوانت خفتهام بیمار و نیست
جز خیال ابروانت بر سر من هیچکس
بارها از شوق رویت جان من میرفت باز
از قفا سودای مویت میکشیدش باز پس
در دو عالم یک هوس داریم و آن دیدار توست
میرود جان و نخواهد رفتن از جان این هوس
میفرستم هدهدی هر دم به پیشت وز حسد
میزند طوطی جانم خویشتن را بر قفس
باز دست آموزم و سررشتهام در دست توست
خواه چون بازم بخوان خواهی برانم چو مگس
نیست سلمان کم ز خاری و خسی دامن مکش
ای گل خندان و ای آب حیات از خار و خس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
هوش مصنوعی: پیامی دارم که قاصدی برای رساندن آن وجود ندارد. نسیم ملایمی میوزد و تاخیر کرده است. این فقط کار توست که صبح را به ارمغان میآوری.
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
هوش مصنوعی: در برابر خورشید من وظیفهای دارم و سپس، غیر از صبح چه کسی میتواند در مقابل خورشید نفس بکشد؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، لطفاً بر آن خانهای بگذر که شب آن به نور شمع روشن شده و حالا آفتاب از آن نور الهام گرفته است.
با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان
میرسد فریاد من ای مه به فریادم برس!
هوش مصنوعی: ای ماه من، بگو که فلان شخص گفت: فریاد من از اندوه ناشی از غمت به آسمان میرسد. ای ماه، به کمک من بیا!
من چو چشم ناتوانت خفتهام بیمار و نیست
جز خیال ابروانت بر سر من هیچکس
هوش مصنوعی: من مثل چشمی ناتوان و خوابآلود هستم و بیمار، هیچکس دیگری جز تصور ابرویت بر سر من نیست.
بارها از شوق رویت جان من میرفت باز
از قفا سودای مویت میکشیدش باز پس
هوش مصنوعی: بارها به خاطر شوق و زیبایی تو جانم از دست رفت، اما دوباره این حس پرشور و عاشقانه نسبت به موی تو برمیگشت و جانم را به سوی خود میکشید.
در دو عالم یک هوس داریم و آن دیدار توست
میرود جان و نخواهد رفتن از جان این هوس
هوش مصنوعی: در دو دنیا یک آرزو داریم و آن دیدار توست. جان من میرود اما این آرزو هرگز از جانم نمیرود.
میفرستم هدهدی هر دم به پیشت وز حسد
میزند طوطی جانم خویشتن را بر قفس
هوش مصنوعی: هر لحظه هدهدی را به سوی تو میفرستم و طوطی حسود به خاطر حسادتش، جانم را در قفس محبوس کرده است.
باز دست آموزم و سررشتهام در دست توست
خواه چون بازم بخوان خواهی برانم چو مگس
هوش مصنوعی: من دوباره تحت کنترل تو هستم و سرنوشت من در دست تو قرار دارد. میخواهی مرا بخوانی و نزدیک کنی یا مثل مگس دور بیاندازی و بروی، انتخاب با توست.
نیست سلمان کم ز خاری و خسی دامن مکش
ای گل خندان و ای آب حیات از خار و خس
هوش مصنوعی: سلمان همانند خاری و علف هرز نیست، پس ای گل خندان و ای آب حیات، دامن خود را از خار و علف هرز دور نگهدار.
حاشیه ها
1388/08/17 00:11
mareshtani
lotfan mesraje 1.11 wa 16homra ts heh koned
---
پاسخ: کدام بیت، کدام مصرع؟ مشکل؟
1395/05/15 15:08
fatih
could you please first two bayt explain in english
1395/05/16 14:08
fatih
or in persian
1395/06/22 15:08
fatih
آیا می توانید اولین و دومین بیت را توضیح کنید؟
1398/10/23 01:12
من یک پیام دارم و قاصدی خوش سخن و خوشبو دهن میخواهم---چرا؟ چون نسیم آهسته حرکت میکند.تو بیا ای صبح این مهم کار تست----من با خورشید کار مهمی دارم که فقط تو ای صبح میتوانی پیش خورشید آنرا انجام دهی چون فقط تو میتوانی در حضور خورشید نفس بکشی------امید قبول دارم