گنجور

شمارهٔ ۹۵ - درمدح دلشاد شاه

ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی
ما را متاب در غم و از ما متاب روی
با سایه سواد سر زلف خویش گیر
ما را که سوختیم در این آفتاب روی
یارب چه نازکی که چو بر گل گذر کنی
گیرد تو را از آتش اندیشه تاب روی
مشک خطا ببوی تو خود را بباد داد
الحق نموده بودش فکر صواب روی
ماهیت جمال تو گر بیند آفتاب
پنهان کند ز شرم رخت در نقاب روی
گر روی را به آینه بنمایی از حجاب
ننماید آینه پس ازین از حجاب روی
چشم مرا ز بهر خیال تو هر شبی
داده هزار دانه در خوشاب روی
ای کاشکی خیال تو دادی مجال خواب
بودی که بخت من بنمودی به خواب روی
چشمم در آرزوی عقیق تو هر نفس
شوید به خون لعل چو جام شراب روی
عشق تو آب روی مرا برد اگر چه من
دارم همیشه در غم عشقت بر آب روی
آنکس که آبرو طلبد گو برو بنه
بر خاک پای مریم عیسی جناب روی
دلشاد شاه، شاه جوانبخت کز شرف
بر خاک درگهش نهد افراسیاب روی
آنکو نموده بر سر دریای همتش
نه قبه سپهر به شکل حباب روی
درگاه اوست قبله حاجات ازان بود
از هر طرف نهاده بر او شیخ و شاب روی
آن بر کابروی جهان از عطای اوست
پیش تو بر زمین نهد از بهر آب روی
روی سحاب شد ز حیا غرق در عرق
از بس که کرد در تو به خواهش سحاب روی
آنکش نسیم خاک در تست در دماغ
در هم کشید چو غنچه ز بوی گلاب روی
پیوسته روی بخت جوان تو تازه است
شک نیست که خود تازه بود در شباب روی
شیر از حمایت تو کند بر غزال پشت
تیهو به پشتی تو نهد در عقاب روی
پیش سحاب چتر تو روزی هزار بار
خورشید همچو سایه نهد بر تراب روی
از بس که در هوای تو گرم آمد آفتاب
اینک ببین بر آمده سرخ از شتاب روی
برگردد آسیای پر از دانه فلک
یک جو اگر بتابی از و در عتاب روی
پشت سپهر گوژ شد از غصه چون هلال
تا سوده است بر کف پایت گلاب روی
با تیغ مهر اگر تو به کین یک نظر کنی
دارد نهفته تا به ابد در قراب روی
از عجز در سیاقت تعداد بخششت
شد خاممه را سیاه به روز حساب روی
با نطق بنده طوطی سر سبز اگر سخن
گوید جهان سیه کندش چون غراب روی
منت خدای را که به یک التفات تو
ناگه سعادتیم نمود از حجاب روی
بختم خطاب کرد که ای کامجو منه
الا به بارگاه شه کامیاب روی
بودم بنفشه وار از اندیشه گوژ پشت
چون لاله بر شکفت مرا زین خطاب روی
گر کلک بر کتاب نهم جز به مدحتت
بادا مرا سیاه و کلک و کتاب روی
ای آفتاب ملک ز من نور وامگیر
وی سایه خدای زمن بر متاب روی
تو ماه و من عطاردم اریک نظر کنی
زان یک نظر نماید صد فتح باب روی
تا هر صباح شاد مه روی صبح را
بیش سپید برزده کرد و خضاب روی
خصم سپید سیه کار دوده تو را
بادا سیاه گشته به دود عذاب روی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی
ما را متاب در غم و از ما متاب روی
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای خوش‌چهره و مه چون آفتاب، ما را در غم تنها نگذار و از خودت دور نکن.
با سایه سواد سر زلف خویش گیر
ما را که سوختیم در این آفتاب روی
هوش مصنوعی: با تاریکی و سایهٔ موهایت ما را بپوشان، زیرا ما در این نور خورشید جان خود را از دست دادیم.
یارب چه نازکی که چو بر گل گذر کنی
گیرد تو را از آتش اندیشه تاب روی
هوش مصنوعی: ای خدا، چه لطافتی داری که وقتی بر روی گل قدم می‌گذاری، زیبایی‌ات همچون آتش افکار من را به خود جذب می‌کند.
مشک خطا ببوی تو خود را بباد داد
الحق نموده بودش فکر صواب روی
هوش مصنوعی: مشک خطا از بوی تو به هوا فرستاده شد، راستش فکر صحیح تو بود که او را به این کار واداشت.
ماهیت جمال تو گر بیند آفتاب
پنهان کند ز شرم رخت در نقاب روی
هوش مصنوعی: اگر آفتاب زیبایی تو را ببیند، از خجالت چهره‌ات را در پرده‌ای پنهان می‌کند.
گر روی را به آینه بنمایی از حجاب
ننماید آینه پس ازین از حجاب روی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات را به آینه نشان دهی، آینه دیگر از پرده و حجاب صورتت چیزی نخواهد دید.
چشم مرا ز بهر خیال تو هر شبی
داده هزار دانه در خوشاب روی
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر فکر تو هر شب هزار اشک مانند مروارید بر روی گل می‌ریزد.
ای کاشکی خیال تو دادی مجال خواب
بودی که بخت من بنمودی به خواب روی
هوش مصنوعی: ای کاش تو را در خواب می‌دیدم و بخت من در خواب به من نشان می‌داد که چقدر زیبا هستی.
چشمم در آرزوی عقیق تو هر نفس
شوید به خون لعل چو جام شراب روی
هوش مصنوعی: چشمم هر لحظه در انتظار دیدن زیبایی توست و هر بار که به یاد تو می‌افتم، احساس می‌کنم که قلبم مثل شراب قرمز به جوش می‌آید.
عشق تو آب روی مرا برد اگر چه من
دارم همیشه در غم عشقت بر آب روی
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که من در دل غم تو، از بین بروم و آبرویم را از دست بدهم، هرچند که همیشه در اندوه تو به سر می‌برم.
آنکس که آبرو طلبد گو برو بنه
بر خاک پای مریم عیسی جناب روی
هوش مصنوعی: کسی که خواهان احترام و آبرو باشد، باید خود را به پای مریم، مادر عیسی مسیح، بیفکند.
دلشاد شاه، شاه جوانبخت کز شرف
بر خاک درگهش نهد افراسیاب روی
هوش مصنوعی: دلشاد شاه، جوانی خوشبخت است که به خاطر مقام والایش، چهره افراسیاب را بر خاک درگاه خود می‌نهد.
آنکو نموده بر سر دریای همتش
نه قبه سپهر به شکل حباب روی
هوش مصنوعی: کسی که به قله‌ی بلند همت خود دست یافته، بر سر دریای آرزوهایش، گنبد آسمان را همچون حبابی می‌بیند.
درگاه اوست قبله حاجات ازان بود
از هر طرف نهاده بر او شیخ و شاب روی
هوش مصنوعی: درگاه او مکان توجه و درخواست‌هاست، به طوری که از هر سو به او روی آورده‌اند، هم پیران و هم جوانان.
آن بر کابروی جهان از عطای اوست
پیش تو بر زمین نهد از بهر آب روی
هوش مصنوعی: برترین مقام و نعمت‌های دنیا از بخشش اوست، و او برای تو بر روی زمین، آب و زندگی را قرار داده است.
روی سحاب شد ز حیا غرق در عرق
از بس که کرد در تو به خواهش سحاب روی
هوش مصنوعی: باران به خاطر شرمی که از عشق تو دارد، به شدت در عرق فرو رفته است. این حالت او ناشی از درخواست و خواهش های مداوم توست.
آنکش نسیم خاک در تست در دماغ
در هم کشید چو غنچه ز بوی گلاب روی
هوش مصنوعی: نسیم خوشایند خاک به مشامم رسید و همچون غنچه‌ای که بوی گلاب را استشمام می‌کند، شاداب شدم.
پیوسته روی بخت جوان تو تازه است
شک نیست که خود تازه بود در شباب روی
هوش مصنوعی: بخت جوان تو همیشه سرزنده و تازه است و این موضوع باعث نمی‌شود که خودت هم در جوانی و زیبایی تازه و شاداب نباشی.
شیر از حمایت تو کند بر غزال پشت
تیهو به پشتی تو نهد در عقاب روی
هوش مصنوعی: شیر برای حمایت از تو، بر روی غزال می‌نشیند و تیهو نیز با اعتماد به تو، در کنار عقاب قرار می‌گیرد.
پیش سحاب چتر تو روزی هزار بار
خورشید همچو سایه نهد بر تراب روی
هوش مصنوعی: در برابر ابرها، چتر تو گویی روزی هزار بار خورشید را همچون سایه‌ای بر زمین می‌افکند.
از بس که در هوای تو گرم آمد آفتاب
اینک ببین بر آمده سرخ از شتاب روی
هوش مصنوعی: به خاطر حرارة عشق و شوق تو، آفتاب به شدت گرما پیدا کرده و حالا می‌بینی که چقدر با شتاب و سرخی طلوع کرده است.
برگردد آسیای پر از دانه فلک
یک جو اگر بتابی از و در عتاب روی
هوش مصنوعی: اگر آسمان با دانه‌های خود به زمین برگردد، تنها یک دانه کافی است که با تابش خود بر تو، خشمش را از بین ببرد.
پشت سپهر گوژ شد از غصه چون هلال
تا سوده است بر کف پایت گلاب روی
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، غم و اندوه به شکل هلالی خم شده است زیرا بر روی زمین، گلی به رنگ سرخ و خوشبو وجود دارد که زیبایی‌اش را به پای تو هدیه کرده است.
با تیغ مهر اگر تو به کین یک نظر کنی
دارد نهفته تا به ابد در قراب روی
هوش مصنوعی: اگر با محبت و عشق به کسی نگاه کنی، در دل او همیشه چیزی ارزشمند و ماندگار نهفته خواهد بود.
از عجز در سیاقت تعداد بخششت
شد خاممه را سیاه به روز حساب روی
هوش مصنوعی: به دلیل ناتوانی در شمارش بخشش‌هایت، در روز قیامت، لکه‌های سیاهی به چهره‌ام می‌نشیند.
با نطق بنده طوطی سر سبز اگر سخن
گوید جهان سیه کندش چون غراب روی
هوش مصنوعی: اگر طوطی سبزی با سخن من صحبت کند، دنیا را مانند کلاغی تیره و تار می‌کند.
منت خدای را که به یک التفات تو
ناگه سعادتیم نمود از حجاب روی
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خدایی که با یک نگاه تو، ناگهان ما را به خوشبختی رساند و پرده‌های حجاب را کنار زد.
بختم خطاب کرد که ای کامجو منه
الا به بارگاه شه کامیاب روی
هوش مصنوعی: سرنوشت من به من گفت: ای کسی که به آرزوهایت رسیده‌ای، جز به کاخ پادشاه کامیابی نرو.
بودم بنفشه وار از اندیشه گوژ پشت
چون لاله بر شکفت مرا زین خطاب روی
هوش مصنوعی: من مانند بنفشه از فکر و اندیشه‌ام فرو رفته بودم، اما به‌خاطر این کلامی که به من گفته شد، مانند لاله به گلشنی از شگفتی درخشان شدم.
گر کلک بر کتاب نهم جز به مدحتت
بادا مرا سیاه و کلک و کتاب روی
هوش مصنوعی: اگر قلم من در نوشته‌ها فقط برای ستایش تو به کار نرود، برای من نه رنگ قلم و نه کتاب ارزش دارد.
ای آفتاب ملک ز من نور وامگیر
وی سایه خدای زمن بر متاب روی
هوش مصنوعی: ای خورشید، از من نور نگیری! ای سایه‌ی خدا، رویت را از من بر ندار.
تو ماه و من عطاردم اریک نظر کنی
زان یک نظر نماید صد فتح باب روی
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی و من یک عطار، اگر یک glance به من بیندازی، می‌توانی در یک لحظه درهای بسیاری از خوشبختی را بر روی من باز کنی.
تا هر صباح شاد مه روی صبح را
بیش سپید برزده کرد و خضاب روی
هوش مصنوعی: هر صبح، چهره‌ی زیبای صبح را که درخشان و شفاف است، بیش از پیش روشن‌تر و زیباتر می‌کند.
خصم سپید سیه کار دوده تو را
بادا سیاه گشته به دود عذاب روی
هوش مصنوعی: دشمن سفید تو که به کارهای زشت مشغول است، حالا به خاطر عذاب و دردسرهایی که داده‌ای، چهره‌اش به سیاهی دود درآمده است.

حاشیه ها

1400/01/20 03:04
دکتر بهمن محتشمی

1- بیت 18 در مصرع دوم "که خود " زائد است.
2- بیت 25 : " خاممه " تصحیح شود: " خامه ".
3- بیت 30 مصرع دوم وزنش غلط است ولی اگر بگوییم " بادا مرا سیه همه کلک و کتاب روی " درست میشود.
4- بیت آخر، مصرع اول وزنش آلی است و باید بس مرجع مراجعه شود .